کاش در عصر دیگری تو را دوست میداشتم
بانوی من !
دلم میخواست در عصر دیگری
دوستت میداشتم !
در عصری مهربانتر و شاعرانهتر !
عصری که عطرِ کتاب ،
عطرِ یاس و عطرِ آزادی را بیشتر
حس میکرد !
دلم میخواست تو را
در عصر شمع دوست میداشتم !
در عصر هیزم و بادبزنهای اسپانیایی
و نامههای نوشته شده با پر
و پیراهنهای تافتهی رنگارنگ ...
نه در عصر دیسکو ،
ماشینهای فراری و شلوارهای جین !
دلم میخواست
تو را در عصرِ دیگری میدیدم !
عصری که در آن
گنجشکان ، پلیکانها
و پریان دریایی حاکم بودند !
عصری که از آنِ نقاشان بود ،
از آنِ موسیقیدانها ،
عاشقان ، شاعران ، کودکان
و دیوانگان ...
دلم میخواست تو با من بودی
در عصری که بر گلُ شعرُ بوریا و
زن ستم نبود ...
ولی افسوس ! ما دیر رسیدیم ،
ما گل عشق را جستجو میکنیم ،
در عصری که با عشق بیگانه است!
| نزار قبانی |