اگر دنیا تو را نداشت
اگر دنیا تو را نداشت
چگونه می شد به صلح فکر کرد؟
چگونه می شد خندید؟
مردها توی کافه ها و بارها
به سلامتی چه کسی گیلاس بهم می زدند؟
زنان چگونه می توانستند
به زیبایی فکر کنند...؟!
و پارک ها و سینماها
جایی برای قرارهای عاشقانه نبود.
اگر دنیا تو را نداشت
جنگل همیشه در مه جا میماند
دریا میرفت تووی لاک "جزر" خودش
آسمان دلش برای زمین غنج نمی رفت
آفتاب از پشت کوه تکان نمی خورد
لاله ای نبود
دشتی نبود
و دویدن مادیان زیبا را کسی جدی نمی گرفت.
اگر دنیا تو را نداشت
گلفروشی ها و کتاب فروشی ها
چه چیز می فروختند...؟
جای صدای موسیقی را چه چیز می گرفت؟
جای آواز پرندگان...
خنده های کودکان...؟
و در بساط دست فروش ها هیچ چیز تازه ای نبود.
اگر دنیا تو را نداشت
فاصله بی معنا بود
"دوری" غمگین نبود
هیچ کس نامه ای نمی نوشت
آدم دلش سخت می شد
دست هایش سرد
و بوسه و آغوش را
هیچ کس دوست نمی داشت.
"اگر دنیا تو را نداشت..."
جمله ی قشنگی نیست
"اگر دنیا تو را نداشت..."
حرف دلنشینی نیست
سطری ست که نباید خوانده شود
خطی ست که باید سرسری گرفت
"اگر دنیا تو را نداشت..." را دوست ندارم
بدون تو این دنیا جهنم است
تا آدم ها
آدم ها را شکنجه کنند
نسل ها منقرض شود
و درد و زخم و تنهایی
همه را از پای درآورد
| حمید جدیدی |