میتوانستم واکنشهای زیادی نشان بدهم
اسمش را که گفت، میتوانستم واکنشهای زیادی نشان بدهم.
مثلا خودم را بزنم به نشناختن، یا مثلا شمارهاش را بگیرم و داد بزنم «حالا اومدی که چی؟ برو همون گورستونی که تا الان بودی!»
یا بزنم زیر گریه که یعنی خیلی در نبودنش زجر کشیدهام، یا ذوق کنم و چند بار پشت تلفن بگویم «وااااای وااااای باورم نمیشه تویی!».
اما فقط پرسیدم «خوبی؟» و حتی به جوابی که میخواست بدهد فکر نکردم.
این مهمترین قانون طبیعت است. یکهویی رفتن آدمها را میگویم. آدمهایی که میتوانند خوب باشند یا بد، میتوانند برایت کلی خاطرات خندهدار یا گریهدار بسازند، میتوانند در زندگیات مهم باشند یا نباشند، میتوانند تو را دوست داشته باشند یا نداشته باشند.
تمام این آدمها وقتی یکهویی از زندگی ات میروند همه چیزشان را با خودشان میبرند. خوبیهایشان را، خاطراتشان را، مهم بودنشان را و حتی دوست داشتنشان را.
آن وقت در صورت برگشتن، تو فقط میتوانی حالشان را بپرسی و یادت برود منتظر جواب بمانی و آدمی که به زندگی ات برگشته را با قانون طبیعت تنها بگذاری...
| نیلوفر نیک بنیاد |