محبوبم ( نامه ی شماره بیست و شش )
دوشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۳۱ ق.ظ
محبوبم!
به قلبم فکر میکنم!
به دست و دهان و پاهایم
که بی تو
ملول و بی استفاده اند!
گاه اما
پیرمردی می شوم
که قلب بیمارش، دوستش دارد
لرزش دستانش، دوستش دارد
لکنت زبانش، دوستش دارد
و دردِ پاها
تنها دارایی اوست که تمامی ندارد!
پیرمردی که از آلزایمرش راضی ست
ولی اعضای تن اش سعی می کنند
چیزی را به یادش آورند...
| حمید جدیدی |