ورق می زنم
پنجشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۶، ۰۵:۴۹ ب.ظ
گوشه ی باران را ورق می زنم
به ابر می رسم
گوشه ی ابر را ورق می زنم
به دریا می رسم
گوشه ی دریا می ایستم
جیبم را از سنگریزه پر می کنم
و منتظر ابر می مانم
اینبار
نباید گوشه ی هیچ منظره ای را خیس کند!
چشمم را می بندم
به دیوار دیروز تکیه می دهم
و چترم را پایین تر می گیرم
شرط می بندم
اینبار
تق تق هیچ کفشی توجه م را جلب نخواهد کرد
و به تمام سایه های معطر بی اعتنا خواهم بود
زنی
با پای برهنه نزدیک می شود
لبخند می زند
و می پرسد
چگونه می توان گوشه ی سرگذشت را ورق زد؟
| احسان افشاری |