قسمتت بود
چهارشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۶، ۰۵:۵۲ ب.ظ
قسمتت بود پیرتر بشوی
رنگ افسوس، طرح غم باشی
به تو هربار سوءظن ببرند
و تو هربار متهم باشی
حرف از آغوش و عشق کم بزنی
در دل پاره ات قدم بزنی
زخم یک سایه ی لگد خورده
پشت یک مرد محترم باشی!
حرمت ذاتی ات سقوط کند
روح سقراطی ات سقوط کند
پشت تنهایی ات سکوت کنی
حسرت چند قطره سم باشی...
قسمتت بود ناپدید شوی
بروی ماضی بعید شوی
یا که یک حسّ شرمگین وسطِ
جمله ی "عاشقت شدم "باشی
فکر یک شانه آتشت بزند
حسرت خانه آتشت بزند
وسط گریه ی شبانه پُر از
هوس چای تازه دم باشی
شانه ات را دوباره خم بکنند
دست و پای تو را قلم بکنند
عاقلانه به مرگ فکر کنی
باز دیوانه ی قلم باشی...
قسمتت بود...
| حامد ابراهیم پور |