جرأت نمی کنم
تنها نشسته بود دلم کنج زندگی
در واشد و نشستی و من در به در شدم
تا قبل دیدن تو دلم سر به راه بود
از در درآمدی و من از خود به در شدم
ای کاش که دل تو و دلتنگیای من
اندازه ی یه لحظه به همدیگه راه داشت
دارم نگاه می کنم و راه چاره نیست
چشم از تو من چگونه توانم نگاه داشت
باید به خواب های خودم دعوتت کنم
لطفت مدام باشه ،قدم رنجه می کنی؟
سعدی نشسته توی سرم ، داد میکشه
با چون خودی در افکن اگر پنجه می کنی
هی عشوه می فروشی و هی ناز می خرم
می بینمت کنارم و از خواب می پرم
بیچاره اون که لایق عشقت نبود و نیست
بیچاره من که پیش تو از خاک کمترم
جرأت نمی کنم که بگم عاشقت شدم
جرأت نمی کنم که به چشمات مستقیم...
معشوقه ی وجیهه ی سعدی! اجازه هست
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم؟
| هانی ملک زاده |
*مصرع پایانی تمامی بند ها غیر از بند چهار از سعدی ست
مصرع پایانی بند چهار از حافظ است که البته او نیز از سعدی وام گرفته
سلام وقتتون بخیر
با اجازتون کلمه ای که تو بیت نهم جای خالی گذاشتین رو پر کردم. قصد بدی نداشتم فقط اگه خوشتون اومد یکی از این سه مصرع رو میتونین استفاده کنین
جرات نمیکنم که بگم عاشقت شدم
....
_جرات نمیکنم بگم این حرفو مستقیم
_جرات نمیکنم بگم به تو فقط همین
_خیره بشم به چشم سیاهت مستقیم