قصه ی جانسوز
شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۵۱ ب.ظ
ناگهان ولوله شد صف شکنی پیدا شد
شاه با هیبت بی خویشتنی پیدا شد
"آسمان بار امانت نتوانست کشید"
ناگهان زآتش و خون شیرزنی پیدا شد
هر طرف رفت از آن چشمه ی خونی جوشید
هر کجا روی نمود اهرمنی پیدا شد
کودکی بر سر خود دست نوازش می خواست
دستی افتاده جدا از بدنی پیدا شد
و شهادت که سراغ از ملک الموت گرفت
ملک مویه کن موی کنی پیدا شد
خون هفتاد و دو ملت به زمین ریخته بود
آسمان پل زد و بیت الحزنی پیدا شد
این چه بیت الحزنی بود که یعقوب نداشت
این که از هر طرفش پیرهنی پیدا شد
اشک را طاقت این قصه ی جانسوز نبود
چلچراغی علمی سینه زنی پیدا شد
شرح این واقعه را محتشمی می بایست
هر طرف کنگره ای انجمنی پیدا شد
| بهمن بنی هاشمی |
- ۹۶/۰۷/۰۸
- ۹۵۲ نمایش