سلام؛ نمیدونم کلمه "کافه" چرا هرجا و هرجا منو یاد "مهران دوستى" میندازه؟ شاید بخاطر اینکه همیشه باید یادش بیفتم و باشم (روحش شاد)؛ اینجا هم با اسمى در یک سیلاب مشترک و حسى چون "کافه رادیو" چیزى رو در من قلقلک داد، که با تنهاییم، کم و کمتر شده بود، حسى چون نوشتن.
سالهاى دور، حسى بود و قلمى و کاغذى و بعدها وبلاگى و... اما اینروزها دگر حسى نمانده و جایش را به دفترهاى خاک خورده و چه بسا منهدم شده و وبلاگى رها شده داده.
به هرحال سپاس از به اشتراک گذاشتن حستان، تمام نوشته هایتان را خواندم، عالى و ساده و صمیمى و دلنشینند؛ حستان مستدام.
ارادتمند ب امامى
پاسخ:
روحشون شاد
انشالله دوباره نوشتن رو شروع کنین طوری که حالتون هر دقیقه با نوشتن بهتر شه قلمتون سبز و ماندگار