باران گرفته است کنارِ نبودنت
پنجشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۵:۰۲ ب.ظ
باران گرفته است کنارِ نبودنت...
باران گرفته است همان جا که نیستی!
تکرار میکنم که کمی بیشتر بمان...
تکرار میکنی که نباید بایستی!
از خاطراتِ گرمِ تنت دور میشوم...
از خنده های مثلِ منت دور میشوم...
از روز های بد شدنت دور میشوم...
نزدیک میشوم به شبی که گریستی!
پاییز پشتِ خنده ی مان داد میکشد!
دستِ مرا خیالِ تو در باد میکشد...
در من...کسی شبیه تو فریاد میکشد:
حالا کجای شهر و در آغوش کیستی؟!
بغضت گرفته گوشه ی جایی که خالی است...
بغضت گرفته در بغلی که خیالی است...
بغضت گرفته...بوی کسی این حوالی است!
با بغض میروی و نباید بایستی...
| محمد فروهر |
- ۹۶/۰۷/۱۳
- ۱۴۲۲ نمایش
یادم نمیره...دلم میخاست تو شلوغترین خیابون شهر تکیه بدم به دیوار و سر بخورم پایین و اونقدر گریه کنم که سبک شم!
خیلی حال بدیه که نتونی احساستو خالی کنی!