ما قول های زیادی به هم داده بودیم
ما قول های زیادی به هم داده بودیم،
مثلا قول داده بودی چشم هایت برای من باشد و خنده هایت فقط دل من را به قَنج بیاورد، من گونه های نرمم را برای تو کنار بگذارم، تو چالِ دیوانه کنندهات را برای من، من صدایم را که زیر لب شجریان می خواند و تو صدای ظریفت که اسمم را ترانه می کند، من شانه هایم را برای تو و تو غرق شدن در موهایت را برای من، من بازوهایم را برای چرخانَدنت زیر باران، تو دست هایت را برای بازی کردن روی صورتِ من،
مثلا قول داده بودیم که طَپش قلب تو شب ها لالایی من باشد و شمردن نفس های من بازی تو برای خواب رفتن،
قول داده بودی من روز را برایت رنگین کمان کنم، آوردن چای با من، گذاشتن موسیقی و بلند خواندن کتاب با تو،
مثلا قول داده بودیم تو برای من باشی من برای تو، من تو را تا آخر دنیا دوست داشته باشم و تو من را،
و من حالا نمی دانم که تو کجایی، چه می کنی، برای که هستی و به چه کسی قول می دهی
و ما آدم ها چقدر بد قولیم .
| مسعود ممیزالاشجار |