یادش بخیر ان سال های دور وبلاگی داشتم پر بازدید ک روزی 8 هزار ببیننده داشت وبلاگ شعر بود اون موقع کمتر وبلاگ شعری بود و من جز اولین ها بودم یا اصلا اولین خوشحالم هنوز عده ای با شعر زندگی میکنند
پاسخ:
پس جز پیشکسوت ها محسوب میشین :)
امیدوارم دوباره بتونید وبلاگی داشته باشید و پر رونق تر و شناخته تر از قبل بشه :))
این شعر رو میشه تو وبلاگتون با یه عکس عاشقانه منتشر کنید که من از اینجا تقدیم کنم به عشقم خیلی خیلی عاشق این شعره اگه بشه ممنون میشم . من یکی از مخاطبای پر و پا قرص شمام .
پاسخ:
به به
چه غزلی بود...عالی و دلنشین :)
ای جان چقدر عالی
آره حتما
چرا که نه، خیلی هم خوشحال میشم بتونم اینکار رو انجام بدم
امشب به ذهنم رسید نامه های قدیمی را باز کنم و بخوانم
نمی دانستم دارم با آتش بازی می کنم و با دست خودم قبرم را می کَنم!
بعد از یک دقیقه انگشتانم آتش گرفت.
بعد از دو دقیقه چراغ مطالعه ام شعله ور شد
بعد از سه دقیقه روتختی ام آتش گرفت
بعد از پنج دقیقه لباس خوابم سوخت و تنها تلّی از خاکستر از من بر جای ماند
نمی دانستم نامه های عاشقانه ممکن است به بمبهای ساعتی تبدیل شوند که با دست زدن منفجر می شوند.
نمی دانستم جملات عاشقانه ممکن است شبیه چوبه ی دار شوند، نمی دانستم ممکن است آدم با خواندن نامه های عاشقانه اش زندگی کند و با بازخوانی اشان بمیرد...!
چه حماقتی کردم؟! درِ آتشفشان را پس از سالها گشودم و وارد ماجراجوییِ عجیبی شدم،
غول جادو را از چراغش آزاد کردم تا همه چیزم را نابود کند، النگوها و کتابها و وسائلم را
و مرا چون سیبی گاز بزند!
آیا ممکن است زنی با نامه های عاشقانه اش خودکشی کند؟یا خودش را زیر چرخهای ماشین بیندازد؟!
حروف جادوگر، واژه های دیوانه !
آیا ممکن است کسی با خونسردی تمام خودرا در دریایی از خطوط آبی غرق کند؟؟!
این همان کاری است که من کردم، وقت باز کردن کشوها
و حافظه ام را آتش زدم و شیطان را بیدار کردم!
ای سفر کرده،که در همه جا حاضری
خواندن نامه هایت، قتلگاهی واقعی است
و اکنون این منم که از این قتلگاه بیرون می زنم
چون مرغی سرکنده !
#سعاد_الصباح
ترجمه #یدالله_گودرزی