زنی با دامنی گلدار
دوشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۱۱ ق.ظ
در من همیشه شاعری از کوه
سُر میخورد اما نمی افتد
در من زنی با دامنی گلدار
می رقصد و از پا نمی افتد
در حسرت روزی کنار او
هر روز و هرشب بی قرار او
یعنی خدای من گذار او
می افتد اینجا یا نمی افتد
در من نشان زخم ها باقی ست
در او به دنبال چه میگردید
بر هر درختی زخم بگذارید
خطی به چاقوها نمی افتد
طی میشود هی سال پشت سال
لعنت به این فنجان که در این فال
جز حسرت دیروز پیدا نیست
جز وعده ی فردا نمی افتد
یک شب مرا در دره میابید
یک شب به خوابی خوب خواهم رفت
آن شب زنی با دامنی گلدار
از پشت بام خانه می افتد
| حسن توکلی |
- ۹۷/۱۰/۱۷
- ۵۹۱ نمایش