هربار که...
شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۸، ۰۷:۴۰ ب.ظ
هر بار که سر بر شانه ام می نهی
هنگام که غرق در طره ی موهایت می شوم
در بیشه ی گیسوانت
چونان پروانه ای سرگردان
گم می شوم و باز نمی آیم...
هر بار که دست در دستانم می گذاری
پنج انگشتم
پنج ماهیِ کوچک می شوند
می روند در ژرفای دیدگانت،
گم می شوند و باز نمی آیند...
و هنگام
که به پیکر خود باز می گردم
آن دَم است که می بینم تنهایم وُ
تو اینجا نیستی...
| شیرکو بیکس / ترجمه: بابک زمانی |