تاریکی تمام زمینم
شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۳۱ ق.ظ
شاعر در این زمانه ی تنها
دلشوره ی تمام قرون است
در سرزمین ماه گرفته
ساعت همیشه راس جنون است
آن سوی پرده های حصیری
هوهوی تازیانه می آمد
از کوچه های سرخ زمستان
تنهایی ام به خانه می آمد
تنهایی ام زنی است که هر شب
همخوابه ی تمام صداهاست
یک زن که از تمام جهانش
چیزی به جز سکوت نمی خواست
تاریکی تمام زمینم
غربت کش عبور زمانم
تنها مگر به سیلی سیلاب
خود را از این جنون بتکانم
من پیشگوی فاجعه بودم
دیوانه ای که غار خودش بود
در سالنی به وسعت هستی
تنها در انتظار خودش بود
| احسان افشاری |
... "در سالنی به وسعت هستی
تنها در انتظار خودش بود"