غم را روانه کردهام به دوردستها
نشستهام پشت پنجرهی بهار
بوسه میزنم بر شعر، گل، قهوه و موسیقی
و مُشت مُشت شادی در خانه میپاشم
میخندم و به فاصلهی من تا من فکر میکنم
قهوهام را تلخ سر میکشم
و طعم گس زندگی را فراموش میکنم
قویبودن انتخاب من است!
| سارا قبادی |