خنده ی خونین
پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۵:۴۶ ب.ظ
یه پیانو، یه گل سرخ، یه چراغ نیمه روشن
یه شب ستاره سوز و آخرین ترانه ی من
غم جمعه های سرد و یاد تلخ حرفای تو
زخم انگشتای خسته م رو تن سرد پیانو
توی بن بست ترانه دیگه خاتونی ندارم
تا دوباره یه ملودی روی گریه هاش بذارم
دیگه فرصتی نمونده واسه نت کردن فریاد
نای گریه کردنم نیست واسه تو که رفتی بر باد
روی صندلی چوبی اینجا پشت این پیانو
می خونم که خوندنی نیست غم تلخ حرفای تو
بابک صحرایی
گوش می کنم، هر لحظه از شب...
روزها را اما در پی صدایی هستم که تمام صداهاست...
و چه تلخ شده اند خیابان ها و پیاده روها، و صداهایی که به من دهن کجی می کنند...
دورد،
بدترین قسمت از زندگی های پس از یک عشق نافرجام، اینه که بقیه یا برات کم اند یا زیاد... هیچکس دیگه اندازه ی خودت نیست...
و چه تلخ است مزه ی هر لبخند...
ای بابا