پدرم
خیلی چیزها برایم به ارث گذاشت
لباس کارگری که به تن ام بزرگ بود
ابزار کارگری که برایم سنگین بود
و ارثیه ای دیگر که گفته بود:
پسرم
هرچند که کارگری
اما فراموش نکن
انسان نیامده برای سر خم کردن
هست تا سربلند زندگی کند
از آن روز
سرم بلندتر از
دیوارِ تمام کارخانه هاست.
| فخرالدین احمدی سوادکوهی |
شاید مرد رویاهایت نباشم
اما می توانم آنقدر در تو غرق شوم
که اگر روزی
سایه تو
سایه ی من را با تیر بزند
خودش کشته شود
و آینه ی جیبی کوچکت از دستت که بیوفتد
من هزار تکه شوم
آنقدر که عزرائیل گیج شود
نداند من توام یا تو من
خسته شود
بارو بندیلش را ببندد برود
بعد من تا آخرالزمان برای تو بمیرم
محسن حسینخانی