بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
| فاضل نظری |
اَکمَلتُ لَکُم دینکم این دست امیر است
تاریخ نگاران بنویسید غدیر است
| سید سعید صاحب علم |
* عیدتون مبارک دوستانِ جان :) *
من قانعم به خنده ای محو و نگاهی تار
حتی کنار عکس تو خوشبخت خواهم بود...
| سیده تکتم حسینی |
به دیده حسرتش داریم و دَر دل هُرم آهش را
خدا از ما نگیرد سایه ی زلفِ سیاهش را...
| حامد عسکری |
گفتم به دعا که چشم بد دور از تو
ای دوست مگر چشم بدت من بودم؟
| ابوسعید ابوالخیر |
نظم اعداد به هم ریخته از رفتن تو
یک نفر رفته، ولی هیچکسی اینجا نیست...!
| صبا سالاری |
گره کور شنیدی؟ دل من با دل تو
فاصله دور، شنیدی؟ تن من از تن تو
| راحیل نیکفر |
من در تو به شوق و تو در آفاق به حیرت
نایاب ترین فصل تماشای من اینست
| حسین منزوی |
گر زِ آزُردن من هست غرض، مُردن من
مُردم!...آزار مَکِش از پیِ آزردن من
| وحشی بافقی |
بسپار به دستان من این خرمن مو را
من زاده شدم ساقه ی گندم بشمارم
| حسن حسن پور |
با شعر حق انتخاب کمتری داری
آدم که شاعر می شود تنهاست یا تنهاست
| مهدی فرجی |
بیداری ام چه دانی؟ ای خُفته ای که شب ها
ننشسته ای به حَسرت، نشمُرده ای سِتاره...
| فروغی بسطامی |
او که "همدَردَم" شده ؛ گویا خودش هم "درد" بود
او خودش زخمِ همان مرهَم که می آوَرد بود...
بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالی ست
شب چنین، روز چنان، آه! چه مشکل حالی ست!
| هلالی جغتایی |
بی مهابا بغلم کن وسط مردم شهر
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد...
| آرش مهدی پور |
خواب نمیبَرد مرا ؛ یار نمیخَرد مرا
مرگ نمیدَرد مرا ؛ آه چه بی بَها شدم
| عباس معروفی |
تو مرا جان و جهانی
چه کنم جان و جهان را ؟!
تو مرا گنج روانی
چه کنم سود و زیان را ؟!
| مولانای جان |
عشق آن بُغضِ عجیبیست که از دوریِ یار
نیمه شب بینِ گلو مانده و جان میگیرد
| فهیمه تقدیری |
بعد از تو بگو این من بیچاره چگونه
در یک چمدان جا بدهم خاطره ها را؟
| عمران میری |
ز کدام رَه رسیدی؟ ز کدام در گذشتی؟
که ندیده، دیده ناگَه به درون دل فِتادی؟
| هوشنگ ابتهاج |
مثل گِل های ترک خورده کاشی شده ام
بعد تو پیر که نه! من متلاشی شده ام ...
| مهدی نظام آبادی |
بهشتم تویی، نو بهارم تویی
خوشا نو بهارم، که یارم تویی
| رهی معیری |
یاد آن عهد که دل در خم گیسوی تو بود
شب من موی تو و روز خوشم روی تو بود
| صائب تبریزی |
زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید
فَن تشخیص نَم از چهرهی گریان، سخت است!
| کاظم بهمنی |
هر لحظه دلم را غمِ یک حادثه لرزاند
سال "نود و درد" عجب سال بدی بود...
| محمد مهدی درویش زاده |
حیف از امسال که بی دوست گذشت
حیفتر سال جدیدی که تو را کم دارد
| صادق هوشیار |
آغوش تو آرامترین نقطهی دنیاست
هرچند که دیوانه ترین مرد جهانی ...
| سید فاطمه موسوی |
دلم را دیدی و گفتی عجب عصر غم انگیزی
به چشمم زل زدی گفتی عجب باران زیبایی ...
بار سنگین است و من کم طاقت و دنیا حسود
خم شدن را عار میدانم دعا کن بشکنم
| محمدرضا طاهری |
ای حضرت مرگ اشتباهی شده انگار
ما زنده نبودیم که امروز بمیریم...
| یاسر قنبرلو |
بیا، برگرد، با هم گاه... با هم راه... با هم...، آه!
مرا دور از تو خواهد کُشت «با هم»های بعد از تو
| مژگان عباسلو |
آه، که شب جمله در این وعده رفت
بوسه دهم... بوسه دهم...روز شد!
از شروع این جهان، مَرد از پی زَن میدوید..
از پی مردان دویدن را زُلیخا باب کرد..
| شروین سلیمانی |
صحبت از "ماندن یک عمر" بماند به کنار
قدر نوشیدن یک چای بمانی کافیست...
| معین صباغ مقدم |
این قلب ترک خورده ی من بند به مو بود...
من عاشق او بودم و او عاشق "او" بود...!
| سید تقی سیدی |
لبت «نه» گوید و پیداست میگوید دلت «آری»
که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری...
| محمدعلی بهمنی |
آنقَدَر عشقِ عذاب آورِ او شیرین است
مانده ام لعنت و نفرین بِکنم یا که دعا
| محسن محمدی |
گیرم از قصه این غصه هم آگاه شدم...
زندگی روز و شبش، از غم نشمرده پر است...
اینکه من غرق تماشای شما باشم هم
کمتر از غرق شدن در وسط دریا نیست
| علی حسنی |
من خدای غزل ناب نگاهت شدهام
از رگ گردنِ تو، من به تو نزدیکترم...
| امید صباغ نو |
گاهی دلم میگیرد از احوال پرسی ها!
خوبم، خداراشکر گفتن های اجباری!
| امید رهایی |
دﻟﺒﺮا؛ ﯾﮏ ﺑﻮﺳﻪ دادی اﯾﻨﻘﺪر ﻧﺎزت ز ﭼﯿﺴﺖ؟
گرپشیمان ﮔﺸﺘﻪ اى ﺑﮕﺬار در ﺟﺎﯾﺶ ﻧﻬﻢ!
| ﺻﺎﺋﺐ تبریزی |
هر چه کنم نمی شود، تا بروی تو از دلم
از تو فرار می کنم، باز تویی مقابلم...
| طارق خراسانی |
کارم شده هى بغض کنم اشک بریزم!
آخر غـمِ تو میجـوَد این خرخره ها را ..
| عمران میرى |
در جواب نامه فرهاد اگر شیرین نوشت:
"با همه نامهربانم"، بشنو و باور مکن!
| سجاد سامانی |
دوباره عهد مى کنى که نشکنى دلِ مرا
چه وعده ها که مى دهى به رغم ناتوانى ات...
| کاظم بهمنى |
من و خورشید نشستیم و توافق کردیم
صبح را با تپش قلب تو آغاز کنیم ...
| مسعود محمدپور |
گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش!
معشوقه بودن است و «بریز و بپاش» ها
| حسین زحمتکش |
هی رد شو از این کوچه و هی دل ببر از ما
تو فلسفه ی بودن ِ این پنجره هایی...
| امین پورحاجی |
پدرم گاه صدا میزندَم شعر سپید
بس که آشفته و رنجور و به هم ریختهام ...!
| حسین دلبری |
من هیچ ندارم که کنم هیچ فدایت
جز این دل شیدا شده ی هیچ تر از هیچ
| کمال جعفری امامزاده |
درمان درد لاعلاج عشق این است
باید بمیری یا...بمیری یا... بمیری...
| فانوس رمضانپور |
گفتی برای دامنم یک شعر می خواهم
خوانندگان محترم این شعر، کوتاه است
| احسان پرسا |
جمعه ها شرح دلم یک غزلِ کوتاه است
که ردیفش همه "دلتنگِ توأم "مى آید..
| محسن نظرى |
این گریهها مرا به تو نزدیک تر نکرد
با اینکه آب جسم رساناست، نازنین
| کاظم ذبیحی نژاد |
وقتی دلم از دوری آغوش تو تنگ است
هر دکمه ی پیراهنت انگیزه جنگ است
| مهیا غلامی |
ﺣﻠّﺎﺝ ﺷﺪﻡ ؛ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﮐﻔﺮﻡ ﺳﻮﮔﻨﺪ ؛
ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺩﺍﺭ ﺯﺩﻧﺪ..!
چون صاعقه در کوره ی بی صبری ام امروز
از صبح که برخاست ام، ابری ام امروز
| شفیعی کدکنی |
مطمئنی عاشقی و دوستش داری گُلم ...؟!
قبل ترها با منم اینگونه صحبت کرده ای ...
| ناشناس |
تا به کِى باشى و من پى به حضورت نبرم؟!
آرزوى منى ؛ اى کاش به گورت نبرم...
مشکل دیوانه تنها یک بغل آرامش است
از همین رو پیرهن بر عکس بر تن می کند
| محمد حسین ملکیان |
مثل هر شب بی تفاوت شب بخیری گفت و رفت
مثل هر شب تا سحر در خود مرورش می کنم
| محمد شیخی |
اگر زلفت به هر تارى اسیر تازه اى دارد
مبارک باشد اما... دلبرى اندازه اى دارد!
| مجذوب تبریزی |
من بریدم دل ز تو...اما خدایی جان من
سر به بالین مینهی،دردی نداری در دلت؟
| محمد علوی زاده |
آنقَدْر تِکان داده مَرا تنهایی...؛
با شاد تَرین شِعر دِلَم میگیرد!
| مهدی آسترکی |
غزل از موی پریشان شده ات می ریزد
من اگر شاعرم از دست پریشانی توست
| سعید شیروانی |
زنی با گونههای خیس، امشب می رود از من
به جای کوه، شیرین را شکستی حضرتِ فرهاد
| مریم عظیمی |
کاسه شعر من از دست تو افتاد و شکست
عاشقان فرصت خوبیست، غزل جمع کنید ...
| علیرضا آذر |
به سمت کعبه چشمت نماز میبردم
خدا نخواست وگرنه خدای من بودی
| مرتضی امیری |
بیدار ماندهام که تو را مثنوی کنم
آسوده تر بخواب عزیز دلی هنوز
| حسنا محمدزاده |
آیا تو هم با چشمِ باز و خیس از اشک
خواب کسى را روز و شب بیدار دیدى؟
غالباً در هر تصادف، می رود چیزی زِ دست
لحظهی برخورد چشمت با نگاهم، دل بِرفت
| حسین فروتن |
کنارت هستم و عاشق، نفسهایم همه اُمّید
مرا رفته،مرا مُرده، مرا در قاب میخواهی ...
| محمد صادق زمانی |
من دلم پیش کسی نیست، خیالت راحت
منم و یک دل دیوانه ی، خاطر خواهت
ما برایش جان فدا کردیم و او با طعنه گفت
چیز دندان گیر مرغوبی نداری بیشتر...؟
| سجاد شهیدی |
حق با تو بود عمر خوشی ها دراز نیست
فرصت نشد تمام تو باشد تمام من ...
| ناصر حامدی |
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه ی غم...تورا دوست دارم!
| قیصر امین پور |
حالا که قلب کوچکِ من توی مشت توست
اندازه کن، ببین که چه مقدار من توام...
رک بگو! عاشق این بی سر و پایی یا نه؟
درک تقریبا و انگار و حدوداً سخت است
| حامد محمدی نسب |
رنجورم و با تاب و توانی که ندارم
دلتنگ توام، ای تو همانی که ندارم...
جان به کف خنده به لب شعله به دل شور به سر
جان فدا در رهِ جانانه ی عشقیم هنوز ...
| مولانا |
دنیا همه شعر است به چشمم، اما
شعری که تکان داد مرا "چشم تو" بود...
درد یعنی حرفی از نام تو در این شعر نیست
من غلط کردم نگفتم!دین و ایمانم تویی
| پویا جمشیدی |
دردم همه در مصرع بعد است:
من ماندم و او رفت و نیامد...
| ادیب امینی |
سرش به شانۀ من بود و درد دل میکرد
همین که وقتِ غمِ من رسید، خوابش برد
| محمدمهدی درویش زاده |
این روزها چنان هوای دلم نامساعد است
حتی به حال بدم، "غصه" غصه می خورد
| علیرضا فراهانی |
می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت!
| محمد سلمانی |
عشق تو قماریست که بازنده ندارد
ای دست تو پیوسته پر از برگ برنده...
| غلامرضا طریقی |
این کشور و آن کشور و سی روز مهم نیسـت
هرجا که تو رؤیت بشوی عید همان جاست
از چار طرف درد همان واژه ی درد است
نامرد شد از دنده ی چپ واژه ی درمان...
| شهناز امیرمجاهدی |
درد دارد که خودت علت لبخند شوی
و دلت در همه حالات پر از غم باشد
| رسول احدی |
رنگِ سالِ گذشته را دارد، همهی لحظههای امسالم
سیصد و شصت و پنج حسرت را، همچنان میکشم به دنبالم
| محمد علی بهمنی |
از هَمان لَحظه که چِشمَم به تـــو اُفتاده دِلَم
مِثلِ بازارِ شبِ عیـــد، پـــُر از تابُ و تَب است
| میرفواد میرشاه |