می نشینم با خیالت چشم می دوزم به در
در هوایت شب به شب از عمر من کم می شود
| پروانه حسینی |
تو را این قطرههای اشک روزی نرم خواهد کرد
که آب آهسته و آرام میپوسانَد آهن را...
| حسین زحمتکش |
لبخند بزن گرچه دلت پر شده از درد
تا گریه نفهمد به سرت غصه چه آورد...
| امیر اکبرزاده |
ماهی تنهای تُنگم، کاش دست سرنوشت
برکهای کوچک به من میداد، دریا پیشکش...
| سجاد سامانی |
ای رفته از بر ما...ما گفته همچو سعدی
«خوش میروی به تنها، تن ها فدای جانت»
| سیف فرغانی |
مگر جانی که هر گَه آمدی ناگَه برون رفتی؟
مگر عمری که هر گَه میروی دیگر نمیآیی؟
| هلالی جغتایی |
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بَدل به باده شود در رگان من
| حسین منزوی |
من دلم تنگ که نه، غمزده چشم تو بود!
در سرم درد که نه، زمزمه اسم تو بود!
| ماهک اشراقی |
من ترک عالمى زِ براى تو کردهام
از من مشو براى دل آن و این جُدا
| قدسی مشهدی |
خوانده بودم از محبت خار هم گل میشود
شد ولی دستی به غیر از من گلابش را گرفت...
| نیما درویش |
غافلی از حال دل، ترسم که این ویرانه را...
دیگران بی صاحب انگارند و تعمیرش کنند
| صائب تبریزی |
دل ازان دورتر افتاده که واصل باشد
یار وحشی تر از آن است که در دل باشد
خوش آنکه در صف خوبان نشسته باشی و من
نظر کنم به تو، نازم به انتخاب خودم...
| بهجت دهلوی |
سؤال کردی و گفتی: بگو که برده دلت را؟
دلم بده که بگویم جواب مسئلهی تو...
| محتشم کاشانی |
قربانِ آن بناگوش، وان برقِ گوشواره
با هم چه خوش نمایند، آن صبح و این ستاره
| کلیم کاشانی |
جانِ تو و جانِ من گویی که یکی بوده ست
سوگند بدین یک جان، کز غیر تو بیزارم...
| مولانای جان |
چه خوب می شد اگر در شریعتت بانو
جواب بوسه شبیه سلام، واجب بود !
| رضا احسان پور |
وفاداری شبیه من به خواب خود نمی بینی
چنان دیوانه ات بودم که بی تو، با تو بودم من
نگارا! دلبرا! یارا! دلاراما! وفادارا!
خِجل زین نامها بادی که ما را بینشان کردی
| قاآنی |
ﮔﻔﺖ: ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﮐﺠﺎ ﻻﯾﻖ ﺑُﻮَﺩ؟ ﮔﻔﺘﻢ: به دل
ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺟﺰ اﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﺩﮔﺮ، ﮔﻔﺘﻢ: به چَشم...
مَهِ من، ز جمع خوبان به کسى تو را چه نسبت؟
تو زیاده ای زِ ماه و دگران کم از ستاره
نشاط این بهارم بی گلِ رویت
چه کار آید؟
تو گر آیى،
طرب آید
بهشت آید
بهار آید...
| بیدل دهلوی |
** سال نو مبارک ^_^
توو سال جدید سلامتی، خنده از ته دل و روزهای پر از عشق براتون آرزو مکنیم❤️
" آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار "
وای از آن سال که بی یار بهارش برسد!
| علی سید صالحی |
دست مرا بگیر؛ که آب از سرم گذشت!
خون از رُخم بشوی؛ که تیر از پَرم گذشت...
| فریدون مشیری |
جز کوی تو دل را نبُود منزل دیگر
گیرم که بوَد کوی دگر، کو دل دیگر؟!
| ظریف اصفهانی |
صد آرزو به گرد دلم در طواف بود
از حیرتِ جمال تو...بیآرزو شدم!
جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار
آخر غمت به دوش و دل و جان کشیدهام...
| شهریار |
آه از این غربت نزدیک و از آن حسرت دور
عشق در سینه ی من هست و در آغوشم نیست...
| اصغر معاذی |
من زنم دیوانهام، حتّی اگر گفتم برو
یک دروغ فاحشم، آغوش وا کن بیشتر
| نازنین خواجه |
مثل یک معجزه ای، علت ایمان منی
همه هان و بله هستند و شما جان منی
| صبا زمانی |
خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام؟
لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی؟
| سیمین بهبهانی |
از مرهم یکدیگر، تا زخمیِ هم بودن
راهی ست که بیمقصد، با عشق سفر کردیم
| افشین یداللهی |
تا دسته دسته موی تو جوگندمی که شد
دیدم چه سرزمین پر از خیر و برکتیست
| فرامرز عرب عامری |
منم آن مُصیبتی که به دل تو وارد آمد
که فقط امیدوارم غمِ آخرِ تو باشم...
| یاسر قنبرلو |
شانه کمتر زن که ترسم تار زلفت بشکند
تار زلف توست، اما رشته ی جان من است...
| نیاز اصفهانی |
بمان! انار برایت شکسته ام که غمم را...
به این بهانه برای تو دانه دانه بگویم!
| محمد رفیعی |
نیامدی که مبادا بمیرم از شادی
بیا که مرگ بِهْ از انتظار می باشد...
| ملا طغرا مشهدی |
رو به رویت چه لذتی دارد؛
صحبت از حرف های تکراری !
مطمئنم که دوستت دارم؛
مطمئنی که دوستم داری...؟!
| محمد شریف |
پشت گوش خود اگر دید فلک، خواهد دید
حلقهای رفته بجز حلقهی تو در گوشم
| محمد سهرابی |
از گُلِ سرخ رستهاى،
نرگسِ دسته بستهاى
نرخِ شکر شکستهاى،
پسته دهانِ کیستى؟
| خاقانی |
این سه ارزانی هم باد الهی همه عمر
بخت یارِ تو و تو یارِ من و یارِ تو من...!
| عماد خراسانی |
چگونه می شنود گریههای هر شب ما را؟
خدای این همه تنها...خدای این همه بنده...!
| امیرعلی سلیمانی |
ز آنکه مرا داد لبش؛ نیست لبی را اثرش
ز آنچه چشیدم ز لبت؛ هیچ لبی را مچشان
دل داشتیم، دادیم، جان بود، عرض کردیم
چیزی که یار خواهد، صبر است و ما نداریم...
| باذل رفیع خان |
بعد از هزار مرتبه خواهش، دم وداع
چیزی نداشتم که بگویم...گریستم
| حسین دهلوی |
چه دردی بدتر از آن که بخواهی و نخواهد او
تو تا پیری کنی یادش ولی اصلا نداند او...
| مسلم رحیمی |
بی قرارم مثل آن روزی که دلتنگ شبش بود
خواب دیدم بوسه ای هستم که دلتنگ لبش بود
| فرامرز راد |
هزار کوه غمم رو به دره ای سکوت
گران ترین غم این کوه، بی صدایی توست...!
گر دَهم جان به وفایش، نپسندد هرگز
آه از آن شوخِ جفا پیشهی دشوار پسند...
| هلالی |
یا وفا،یا خبر وصل تو، یا مرگ رقیب
بوَد آیا که فلک زین دو سه کاری بکند؟
| حافظ |
گُلی که با همه یک رنگ است همیشه زخمیِ نیرنگ است
شبیه غنچه دلم تنگ است مگر مرا تو بخندانی...
| مهدی مظاهری |
ای حاصل ضرب جنون در جانِ جانِ جانِ من
دیوانه در دیوانگی دیوانه در دیوانه جان
با موی باز خویش که در کوچه می دوید
تصویر یک ستاره ی دنباله دار بود...
| علیرضا نور علیپور |
در این جادوی شب پوشیده از برگِ گلِ کوکب
دلم دیوانه بودن با تو را می خواست
| مهدی اخوان ثالث |
غم ویرانی خود را به چه تشبیه کنم؟
فرض کن کوه شِنی طعنهی طوفان خورده...!
| مجتبی سپید |
بی تو هر شب منم و گوشه تنهایی خویش
پای در دامن غم، سَر به گریبان ملال
| هلالى جغتایى |
تو چنان به دل نشستی که بُرون نمیتوان کرد
مهِ شب سپید و جانم سیَه و تو ماهِ آنی...!
| امیر شاپوریان |
لب های سرخ و طرّه ی افشان که جای خود
دنیا غزل نداشت اگر دختری نبود...
| محمدمهدی درویش زاده |
ای که نزدیکتر از جانی و پنهان زِ نگه
هجر تو خوشترم آید زِ وصال دگران
| اقبال لاهوری |
زیرکانه قانعت کردم که یک قرآن بس است
تا که امشب را در آغوش خودم احیا کنی
| سید ایمان زعفرانچی |
ویرانه دل ماست که با هر نِگه دوست
صد بار بنا گشت و دگر بار فُرو ریخت
| سعدی |
پدر یعنی شرف یعنی عشیره
پدر یعنی برند یک قبیله
| مهدی تاجیک |
گر نگنجید به ظرفم غم او، خُرده مگیر
من یکی قطره وسامانِ غمشْ دریا بود...
| طالب آملی |
منم آن شاخه ى پُر بار که ناگه شب عید
به سرش بى خبر آوارِ تگرگ آمده بود!
| مرتضی درویشی |
یک نفر گفت خدا کاش که عاشق بشوم
شد و در پیچ و خم عشق خدا را گم کرد
| سید تقی سیدی |
حفرهای بود پر از خون وسط سینه ی من
مهرت افتاد به قلبم ضربان شکل گرفت
| مهدی رحیمی |
اِی مَلائِک که به سَنجیدن ما مشغول اید،
بنویسید که اندوه بشر بسیار است...
| حامد عسکری |
گردنت کج میشود،یک شهر می ریزد به هم
تا که می ریزد چنین آن زلف زیبا یک طرف
| قاسم صرافان |
دیده از اشک و لب از آه و دل از داغ پُرست
"عشق" در هر گذری رنگ دگر می ریزد...
بس حلقه زدم بر در و حرفی نشنیدم
من هیچ کَسم یا که درین خانه کسی نیست؟
| بیدل شیرازی |
لبخند بزن دلبر، لبخند تو شیرین است
دارو به چه کار آید؟ لبخند تو تسکین است
| محمدجواد سرخه |
افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست
افسرده آن دلی ست که از هم نفس گرفت
| فاضل نظری |
تا بپیوندد به دریا، کوه را تنها گذاشت
رود رفت اما، مسیر رفتنش را جا گذاشت
اِی مَرا شب همه شب ناله ی جانکاه از تو
غافل از ناله ی شب های مَنی، آه از تو...
| حیدر هروی |
دعا کردم که برگردد، شده با دیگری باشد
دعاهایی به این تلخی همان بهتر نمی گیرد...
| نفیسه سادات موسوی |
شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست...
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه ی تنهایی نیست؟
صورتت شعر است و هر یک تار زلفت مصرعی
شعر را یک مصرع پیچیده زیبا می کند...
| ماشالله دهدشتی |
گُلِ محمدیِ من، مَپرس حالِ مرا
به غم دُچار چنانم، که غم دُچارِ من است!
خشت بر خشت زوایای جهان گردیدم!
منزلی امن تر از گوشه ی تنهایی نیست...
آمیزه ی سرشت منی تو، فرمان سرنوشت منی تو
جبری و در مقابله با تو، دل حق اختیار ندارد...
لحظه وصل به یک چشم زدن میگذرد
این فراق است که هر ثانیه اش یکسال است
| محمد شیخی |
طول موهایت شبیه طول یلدا می شود
هر زمانی گیره را از موی خود وا می کنی
| مسعود محمدپور |
بی تو آوارم و بر خویش فرو ریخته ام
ای همه سقف و ستون و همه آبادی من
گفتم مگر ز رفتن غایب شوی ز چشمم
آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری
گر با دگران به ز منی وای به من
ور با همه کس همچو منی وای همه
| ابوسعد ابوالخیر |
سر به سر، طومار زلفت، شرح احوال من است
مو به مو فهمیده ام این مصرع پیچیده را..
| نجیب کاشانی |
در وصالت اشک شوق و در فراقت اشک غم
پشت و روی سکه ی من هر دو یک تصویر داشت
| ماشاالله دهدشتی |
چو قناری به قفس ؟ یا چو پرستو به سفر؟
هیچ...من چو یک کبوتر، نه رهایم، نه اسیر
نسیم از گیسوانت رد شد و باران تو را بوسید
طبیعت سهم خود را از تماشای تو می گیرد
گفتی چه کسی؟ درچه خیالی؟ به کجایی؟
بیتاب توأم ،محو توأم ،خانه خرابم
ای که گفتی جان بِده تا باشدَت آرام جان
جان به غمهایش سپردم نیست آرامم هنوز...
این چه دردی ست که ای عشق به ما بخشیدی؟
این چه دردی ست هم از مرگ هم از "جان" دوریم...
| محمد عزیزی |
بیان کردم حدیث دوری و شرح شبِ هجران
پریشان کرد زلف و گفت: از زلفم پریشان تر؟
| قصاب کاشانی |
هرکه آمد ضربه ای بر من زد و از من گذشت
من شباهت های دردآلود با در داشتم
| مژگان عباسلو |
خودم را بى تو دلخوش می کنم جانا به هر نوعی
گَهى با اشکِ جانفرسا، گَهى لبخندِ مصنوعی
| هوشنگ ابتهاج |
گفتمش کوته مکن گیسو که این عمر من است
گفت کوته بهتر آن عمری که بر مو بسته است!!
| حسین بیضایی |
همیشه در خیال من ز شعله گرم تر تویی
چه گرم دوست دارمت اجاقِ سرد اگر تویی
گرچه تو دوری از برم، همره خویش می برم
شب همه شب به بسترم یاد تو را، به جای تو
ای جانِ جانِ جانم تو جانِ جانِ جانی
بیرون ز جانِ جان چیست؟ آنی و بیش از آنی
| عطار نیشابوری |