کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امیررضا لطفی پناه» ثبت شده است


من،

از این شهر و آدمهایش

درس زیاد گرفتم...

شاید مهمترینشان

این بود 

که آدم های خوب،

نه همیشه لبخندی به صورت دارند

نه همیشه شاخه گلی به دست!

خوب بودنشان دلیل ندارد،

نمیخواهند سرکیسه ات کنند

یا که برایت نمایش بازی کنند

آنها فقط "خوب" هستند،

و مهمتر از همه،

نیازی ندارند

این خوب بودن را فریاد بزنند!

همین فریاد نزدنشان 

باعث میشود رفتنشان،

ساکت و سرد باشد

طوری که 

تا مدت ها جای رفتنشان درد میکند!

البته خاصیت درس همین است،

تا تمام نشود،

یاد نمیگیری...


| امیررضا لطفی پناه |

  • پروازِ خیال ...


سالها بعد...

زمانی که دیگر لا به لای موهای مشکی ات، رگه های سفید موج میزنند

ساعت هفت صبح

برای همسرت کرواتش را تنظیم میکنی و به آشپزخانه میروی.

آن روزها دیگر آنقدر کتاب نمیخوانی، آنقدر نمیخندی، دیگر زیر باران راه نمیروی و برای خودت چیزهای کوچک و قشنگ نمیخری...

احتمالا رویاهایت را برای خانواده ات کنار گذاشته ای و زندگی ات را جوری میگذرانی که شب ها زود بخوابی و صبح ها زود بیدار شوی...


در همان چندین لحظه که در آشپزخانه برای همسرت یک فنجان قهوه درست میکنی،

ناگهان یاد کسی از ذهنت میگذرد!

دیوانه ای از زمان دانشگاهت...

اسمش را هنوز یادت هست، خنده اش، صدایش...

یادت می آید که قهوه اش را تلخ میخورد، مثل خودت!

و تو میان تلخی و شیرینی میمانی،

انتخابت سخت میشود!

دستت را میبری زیر چشم چپت، قطره را به آرامی میگیری و پاکش میکنی، لبخندی میزنی و مثل همیشه برایش شکر میریزی...

همان لبخندت

کافی ست برایم...


| امیررضا لطفی پناه |

  • پروازِ خیال ...