" پای دل در میان اگر باشد"
چند سال بعد ،
خیلی بعد ،
همه ی درگیری ها و
مشغله های به هم رسیدنمان
تمام شده ..
همه ی این سختی ها و
بالا و پایین شدن های این مسیر ناهموار ..
آسان نیست به هم رسیدن
دو عاشق ..
قرار هم نبوده آسان باشد ؛
هووم ؟
از همان روز اول که قول دادیم
تا ابد بمانیم
فکر اینجایش را هم کرده بودیم ..
فکر خسته شدن ها اما کم نیاوردن ها ..
فکر گریه ها و بغض ها اما نبریدن ها ..
فکر افتادن و بلند شدن ها ..
ادامه دادن ها ..
چند سال بعد ،
خیلی بعد ،
وسط خندیدن مان به یک فیلم کمدی ،
وسط خرد کردن
گوجه برای سالاد
در حالیکه به آن ناخنک میزنی ،
وسط انتخاب رنگ کاموای شالگردنی که قرار است برایت ببافم ،
وسط اتو کردن پیراهن مردانه ات
یا شنیدن صدای دلنشینت که زده ای زیر آواز ؛
نمیدانم چه وقت و کجا
ولی مطمئنم
یکی از همان لحظه ها که مشغول زندگی روزمره ی دونفره ی هیجان انگیزمان هستیم
و همه ی روزهای سخت را پشت سر گذاشته ایم ،
ناگهان ساکت میشویم
و هر دوی مان به یک چیز فکر میکنیم
" پای دل در میان اگر باشد" ...
| زکیه خوشخو |