این منم سلسله گیسوی پریشان خودَت
اوی او بودم و بعد از همه ایشانِ خودت
روبروی منِ دیوار به دیوارِ سکوت
آخرین پنجره هم باشد از آنِ خودت
پشتِ مهمانیِ یلدای تنت رفتی که
پای من را بکشانی به زمستان خودت
رفتنت شنبه ی پُر حادثه! اما... اما...
بگذر از کوچهی مَن بعدِ خیابان خودت...
| میثم بهاران |