کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

تو احتمال باران صبح پاییز منی

شنبه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، ۱۱:۱۰ ب.ظ

 

عزیزم، حرف‌هایی هست برای نگفتن، و بوسه‌هایی هست برای رخ‌ندادن. این را که دیگر باید یاد گرفته‌باشی. بعضی خواسته‌ها برای برآورده‌نشدن است. تو ناممکن عزیز منی. حسرتی که مرا زنده نگه می‌دارد.

تو احتمال باران صبح پاییز منی. ممکن است رخ بدهی، و ممکن است نه. لب‌هایی هستی که می‌خواهم اسمم را صدا بزنند، و مرا ببوسند، و روزشان را برایم تعریف کنند. اما تو ترجیح می‌دهی سکوت خانه‌ام باشی. سیاه و سنگین. آخر چرا بوسه‌بودن برای آدم‌ها ترسناک است؟ چرا نمی‌توانند تسکین باشند؟ چرا ابر نیستند وقتی من خشک‌ و تشنه‌ام؟

به طرز غم‌انگیزی کُندم، و هر وقت می‌رسم دیر است. این را دیگر یاد گرفته‌ام. هیچ بندری برای من نمانده، و این قایق پیر به سرگردانی در دریاهای مزخرف ادامه خواهد داد. چه دریاهایی: رنج، فاصله، سکوت، درد. اما گاهی در تو کناره می‌گیرم، و وقتی مرغ دریایی می‌شوی و نزدیکم پرواز می‌کنی، از ذوق مثل کودکی سرخوش بلندبلند می‌خندم.

تو قلبم را لمس می‌کنی، اما مقیمش نمی‌شوی. من لبت را نگاه می‌کنم اما نمی‌بوسم. ما از هم دور ایستاده‌ایم، و چون خانه‌ای نداریم، در همین فاصله زندگی می‌کنیم. فردا صبح اگر شد ببار. خیلی دلم برای رخ‌دادن تو تنگ شده‌است.

شب است. شب بخیر.

دوست‌دار خنده‌های تو، و کسی که می‌داند سهم او نیستی اما دلیلی برای تمام‌کردن این تماشای دلخواه ندارد.

 

| حمید سلیمی |  

  • پروازِ خیال ...

حمید سلیمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی