بوسید مرا
- ۲ نظر
- ۲۹ مهر ۰۰ ، ۱۷:۲۵
- ۳۷۷ نمایش
آنقدر نگذاشتی ببوسمت که بوسه را هم ممنوع کردند.
حالا نفسهامان هم به شماره افتاده، مثل عشق سالهای وبا...
لعنت به تو، لعنت به من، لعنت به همهی ما...
بهخاطر همهی بوسههایی که از هم دریغ کردیم!
اگر زنده ماندی از طرف من به تمام مردم دنیا بگو تا میتوانید همدیگر را ببوسید. نسل ما همه مردند در عصر یخبندان.
عصری که بوسیدن، حکم جام شوکران را داشت و چکاندن ماشه در دهان خویش ...
به همهی دنیا بگو ما را نامهربانیها کشت؛
نه جنگهای صلیبی و طاعون و سل...
| گابریل گارسیا مارکز |
نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است
نفس نمی کشم، این آه از پی آه است
در آسمان خبری از ستاره ی من نیست
که هر چه بخت بلند است، عمر کوتاه است
به جای سرزنش من به او نگاه کنید
دلیل سر به هوا گشتن زمین، ماه است
شب مشاهده ی چشم آن کمان ابروست
کمین کنید رقیبان سر بزنگاه است
اگر نبوسم حسرت، اگر ببوسم شرم
شب خجالت من از لب تو در راه است
| فاضل نظری |
لب هایم
این ماهیچه های مطبوع به وزنِ آب را ببوس
قبل از کنجکاوی صبح در اشتهای بدن
قبل از کِشَندگیِ خمیازه های فارغ از تمایل و برخورد
قبل از هوش آن زنِ منتظر ببوس مرا
ببوس مرا در علاقه ی بو به گردن
در حسد ِ بلند ِ تار مویی آویخته از یقه هنگام خداحافظی
ببوس مرا و فراموش کن چقدر بودن از پاهای تو کدورت داشت
من بچه بودم و دستهایم گماشته بود به نوشتن
چه میدانستم از بسامد بوسه در شرح آب؟
از گزِش دندان در حجامت لبها چه میدانستم من؟
من بچه بودم و دستهایم گرفتنِ مادر را بلد بود در مساحت مُشتی چادر
و آن لجِ زنانه ی شور انگیز را
در ربایش شهوت هیچ مردی فرا نگرفته بودم
ببوس مرا بعد از این همه سال
که نگویم؛ دستهایم اگر گرفتن بلد بود...
که نگویم؛ کنار آمده ام
و در کجاوه کرامتِ کلماتم زنی نباشد جز من برای تو
لبهایم را ببوس ای باشنده ی شورانگیز
این ماهیچه های مطبوع به وزن آب را
در مدارای اینکه؛
من هم از آفرینش لبهایم متوقعم!
| سپیده مختاری |