این گونه مُردن را...
- ۱ نظر
- ۰۸ شهریور ۰۰ ، ۱۲:۵۷
- ۱۹۸ نمایش
تو بگو وصف لب یار، گناهش با من
تو بخوان نغمه ی دلدار، گناهش با من
تو بیا مست در آغوش من و دل خوش دار
مستی ت با بغلت هر دو گناهش با من
تو مرا گرم بخوان گرم بگیرم در بر
مردمان هر چه بگویند، گناهش با من
تو بمان در بر من محرم اسرارم باش
گر بگویند گناه است، گناهش با من
روز محشر که خدا نامه ی ما می بیند
به شعف گویداز این عشق گناهش بامن
| حسین منزوی |
اگر باید زخمی داشته باشم که نوازشم کنی
بگو تا تمام دلم را شرحه شرحه کنم
زخم ها زیبایند
و زیباتر آن که تیغ را هم تو فرود آورده باشی...
تیغت سِحر است
نوازشت معجزه
و لبخندت تنظیفی از فوارهی نور
و تیمار داری ات کرشمه ای میان زخم و مرهم
عشق و زخم از یک تبارند
اگر خویشاوندیم یا نه
من سراپا همه زخمم
تو سراپا همه انگشت نوازش باش
| حسین منزوی |