کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۹ مطلب در بهمن ۱۴۰۳ ثبت شده است

 

برایت آرزوی خوب‌ترین بهارها، تابستان‌ها، پاییزها و زمستان‌ها را دارم...

آرزو می‌کنم، شانه به شانه‌ی کسی قدم بزنی که از گفتنِ دوستت دارم نمی‌هراسد و برای اشتیاقِ دلت، همیشه حرف‌های تازه دارد، کسی که لحن خندیدن و حرف زدنش؛ حالِ دلت را خوب می‌کند و برق معجزه‌آسای نگاهش برای پیر نشدنت کافیست؛ شبیه آفتابِ داغِ صبح، برای خستگیِ مزارع گندم...

آرزو می‌کنم ثانیه‌هایت کنار کسی دقیقه شوند که نمودار هیجان زندگی‌ات را به نقطه‌های اوج می‌رساند، دقیقه‌هایت در آغوش کسی ساعت شوند که حضورش تپش‌های قلب تو را تندتر می‌کند و نگاهش نفس‌های مشتاقِ تو را به شماره می‌اندازد، و ساعت‌هایت با کسی روز و ماه و سال شوند؛ که تو را بهتر از هرکسی بلد است و ناگفته‌های تو را از نگاه تو می‌فهمد، کسی که همیشه در آستینش برای بیقراریِ تو؛ بوسه‌های داغ و قربان‌صدقه‌های عمیق و آغوش‌های ناب دارد...

آرزو می‌کنم کنار کسی پاییزهایت را زمستان کنی و زمستان‌هایت را بهار؛ که حضورش برای تو انتهای تمامِ حسرت و دردهای جهان باشد. 

 

| نرگس صرافیان طوفان |  

  • پروازِ خیال ...

 

ارکیده نیستم

زنبق یا نسترن

که زیبایی‌ام به‌چشم بیاید

که عطرم دیوانه‌ات کند

 

مرد اگر می‌خواست گیاه باشد

یقینا ریواس می‌شد

گون

پونه‌ی کوهی

یا هر چیزی که نسبتی محکم

با استقامت داشت

با تکیه‌گاه شدن...

 

| حمید جدیدی |  

  • پروازِ خیال ...

منظره

۲۰
بهمن

 

پشت هر پنجره باشم نظرم خیره به توست

در نگاهم تو فقط منظره دلخواهی

 

| اعظم سعادتمند |

  • پروازِ خیال ...

 

روییدی در قلب من

به سان گل‌کوچکی

که کنار دیوار می‌روید

همین‌قدر ناخواسته عاشقت شدم

 

| غاده السمان |

  • پروازِ خیال ...

 

چیزی برای گوش تو دارم؛

یک بوسه ی بزرگ، یک آغوش و بوسه ای دیگر...

 

| نامه آنتوان چخوف به اولگا کنیپر |

  • پروازِ خیال ...

تاب و تب

۲۰
بهمن

 

روز نخست، نوبت تقسیم تاب و تب

تابش به موی تو، به من خسته تب رسید

 

| عاصی خراسانی |  

  • پروازِ خیال ...

آخرین گل

۲۰
بهمن

 

و من او را طوری نگاه می کردم انگار آخرین گلی بود که در جهان باقی مانده بود...

 

| جمال ثریا / ترجمه: سیامک تقی زاده |  

  • پروازِ خیال ...

 

عزیزم، حرف‌هایی هست برای نگفتن، و بوسه‌هایی هست برای رخ‌ندادن. این را که دیگر باید یاد گرفته‌باشی. بعضی خواسته‌ها برای برآورده‌نشدن است. تو ناممکن عزیز منی. حسرتی که مرا زنده نگه می‌دارد.

تو احتمال باران صبح پاییز منی. ممکن است رخ بدهی، و ممکن است نه. لب‌هایی هستی که می‌خواهم اسمم را صدا بزنند، و مرا ببوسند، و روزشان را برایم تعریف کنند. اما تو ترجیح می‌دهی سکوت خانه‌ام باشی. سیاه و سنگین. آخر چرا بوسه‌بودن برای آدم‌ها ترسناک است؟ چرا نمی‌توانند تسکین باشند؟ چرا ابر نیستند وقتی من خشک‌ و تشنه‌ام؟

به طرز غم‌انگیزی کُندم، و هر وقت می‌رسم دیر است. این را دیگر یاد گرفته‌ام. هیچ بندری برای من نمانده، و این قایق پیر به سرگردانی در دریاهای مزخرف ادامه خواهد داد. چه دریاهایی: رنج، فاصله، سکوت، درد. اما گاهی در تو کناره می‌گیرم، و وقتی مرغ دریایی می‌شوی و نزدیکم پرواز می‌کنی، از ذوق مثل کودکی سرخوش بلندبلند می‌خندم.

تو قلبم را لمس می‌کنی، اما مقیمش نمی‌شوی. من لبت را نگاه می‌کنم اما نمی‌بوسم. ما از هم دور ایستاده‌ایم، و چون خانه‌ای نداریم، در همین فاصله زندگی می‌کنیم. فردا صبح اگر شد ببار. خیلی دلم برای رخ‌دادن تو تنگ شده‌است.

شب است. شب بخیر.

دوست‌دار خنده‌های تو، و کسی که می‌داند سهم او نیستی اما دلیلی برای تمام‌کردن این تماشای دلخواه ندارد.

 

| حمید سلیمی |  

  • پروازِ خیال ...

زنی مثل تو

۲۰
بهمن

 

کافی است زنی مثل تو

عاشقم شود

تا وارد کتاب های تاریخ شوم

و پرچم ها برای من

 به اهتزاز درآیند...

 

| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...