کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۲۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حمید جدیدی» ثبت شده است


محبوبم!

معشوقه ی نداشته ی این روزهام...

تو هم مثل من تنهایی...؟!

و از نبودن جفت پرنده ای که پرواز کرد

به گریه های پنهانی فکر می کنی؟


مثل من به دریا

به موج های پرتلاطم

که هر بار جنازه ای را پس میزنند...!

به این هجمه ی مزمن از عشق

به سرسام درختان در باد

به انجماد زیرِ صفر دست ها

به باران بی جا

به شتک های بی امان باد بر پنجره

به چایِ مانده و سیاه عصر

به خنده های بی دلیل و سرد

به من...

به من فکر میکنی؟


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


محبوب ابدی

مرگ همیشه آرام و بی صدا نیست

صدای شکستن شاخه ای در باد

افتادن استکان بلورین از دستان زنان گریان

بستن نابه هنگام درب اتاق

سقوط قاب عکسی دو نفره...

خُرد شدن اشیا به وقت جنون

خُرد شدن استخوان هام

خُرد شدن استخوان هام

خُرد شدن استخوان هام...


_ برای ادامه ی این نامه

کمی از شانه های محبوبم را بیاورید

باید برای مرثیه ی عشق

هق هق مردانه ای سر دهم..._


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


محبوبم

دوری...

و این دوری چون پس لرزه های زلزله ای خانمان برنداز

استخوان هایم را می لرزاند

بگو چند تَرَک بردارم ؟

چند بار فرو بریزم ؟

تا باور کنی که خانه های سست

آسیب پذیرترند

خانه؟

می پرسی کدام خانه؟

من روستای کوچکی بودم در دوردست ها

که هر بار کسی در تن ام خانه ای ساخت...!

شانه هام

از آن یک زوج عاشق بود با دیوارهای کاهگلی و سقفی چوبی

دست هام

مدرسه ای که دوست داشتن می آموخت

پاهام

پلی معلق؛ که رودِ خروشان روستا را امن تر می کرد

و سینه ام...

آه سینه ام

خانه ی تو بود که با هر نفس

بادی خنک را از پنجره های تنها اتاقی که داشتیم به سمت تو می وزاند

تو با موهای باز زیباتر بودی

تو با موهای باز زیباتر بودی

تو با موهای باز ...

کسی بیاید این پنجره ببندد

کسی بیاید و این قلب را که پس لرزه های زلزله ای مهیب را نوید می دهد...

بردارد

و با خودش به شهر ببرد

به کشوری که محبوبم رو به پنجره ای باز

با موهای باز زیباتر است...


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


به واقع

دوست داشتنی در کار نیست!

و ما ناچارا

به یکدیگر ‌پناه می بَریم.

گاهی از ترس

گاهی از تنهایی

و بیشتر اما

برای پر کردن جای خالی کسی که  قبلا و اشتباهی

دوستش میداشتیم ...


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

خیر

۱۹
آبان


راستش فرقی نمی کند 

که گلبرگ های کوکبِ توی دستانم ...

زوج اند یا فرد !

" دوستت دارم "...

مثل پدربزرگ 

که وقتی می خواست 

بی بی را به خواسته ای ترغیب کند 

دانه های تسبیح تماما 

"خیر ... " استخاره می شد.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


سارا: من اینروزا خیلی خسته ام؛

گاهی فکر میکنم که حال هیچ کاری رو ندارم...

باب: این همیشه هم بد نیست. 

مثلا وقتی که محکم بغلت کردم؛ تا می تونی خسته باش عزیزم.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


محبوبم!

ای همیشگی تر از آفتاب

ای دلیل بی بدیع عشق و روز مَرّه گی

ای واژه هایِ جاریِ میان سطرها و شعرها

و زیبایی ات

نشانه ای ست از معشوقه های تمام نامه های جهان،

ای که "دوستت دارم"...

موهای بازِ توست

آویخته از دو سمت بر روی شانه هات...

و عطری که از تن ات در آشپزخانه جا مانده است

چه عاریه ی معطری ست

افتاده به جانِ دارچین و هل

تنیده به پوست نازک لیموهای زرد 

چای... ؟

چای و شکر، صورت ماه توست!

وقتی که با دو گوی مشکین وُ محصور در قاب صورتی نجیب...

دندان های سپیدت را

با لبخندی معجزه وار

به مزارع لطیف پنبه زاران تمثیل میکنی.

چای...؟

چای و شکر، اندام کشیده ی توست!

با پیراهن بلند و سیاه

و سینه ات که چون قرص ماه

تشعشع امیدِ شب های تاریک و تنهایی ست...

چای...؟

چای و شکر می تواند بخت را تداعی کند

اینطور که میانمان فاصله انداخته است؟

تلخ و تیره

مثال نبودنت در خانه

شیرین و تطهیر ...

چون خاطراتی که در ذهنم

از تو پنهان است...


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


گردنبند رو بست دور گردنم و آروم در گوشم گفت :

این گردبند مثل عشق میمونه، هیچ وقت از خودت دورش نکن،

برگشتم به سمت صورتش و گفتم :

فقط یه بدی داره، برای دیدنش باید همیشه یه آینه باشه،

دیگرون بیشتر از خودم می بیننش و بیشتر از من لذت میبرن،

و خودم هر بار که بخام حس کنم هست، باید با انگشتام لمسش کنم. وقتی هم که اتفاقی گمش کنم،

دستپاچه و مضطرب همه جا رو باید دنبالش بگردم و اگه پیداش نکنم ...

گفت : من کنارتم،

روبروت و پُشتِت

کنارت تا مردم ما را با هم ببینن،

روبروت مثل یه آینه،که هر وقت تو چشام نگا کنی عشق رو ببینی

پُشتِت، که اگه اتفاقی گمش کردی دستم روی شونه هات اضطرابت رو کم کنه.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


محبوبم

خلاصه ی تمام نامه های عاشقانه ی جهان را برایت خواهم نوشت...

بی هیچ حاشیه و طفره ای؛

بی هیچ مقدمه و سرآغازی

خواهم نوشت " دوستت دارم"

که این دو واژه؛ خود موهبتی بزرگ است

که می توان بارها و سخاوتمندانه، بخشید...!

بی آنکه بهانه ای داشته باشیم

بی هیچ انتظاری حتی

بی هیچ گله و شکایتی ...!

خواهم نوشت که " دوستت دارم"

و تو آنرا خواهی خواند

چرا که محبوب کم حوصله ی من

همیشه وقت کمی داشت!

چرا که محبوب کم حوصله ی من

همیشه کارهای مهمتری داشت!

چرا که محبوب کم حوصله ی من...

و من تنها خواهم نوشت

"دوستت دارم..."


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


محبوبم...!

گفته بودی که دوستم نخواهی داشت؛

گفته بودی که نفرتی ملول را؛ جایگزین عشق آتیشنت خواهی کرد.

و چیزهای بیشتری هم گفته بودی:

"که روزی خواهی رفت

 که دور خواهی شد

و از هزارتوی خاطرات جا مانده

هیچ یک؛ مانعی برای این گسستگی نیست..."

گفته بودم تا به حال...؟!

که رفتنت و دوری

که نفرت بی کرانت

و  خاکسترِ سردی که از عشق بی مثالت به جا مانده...

حتی خروارها خاطرات کهنه و دوریخته ات،

یقینی ست که از عشق دارم!

گفته بودم تا به حال ...؟!

که دوستت داشته ام

که دوستت دارم

و دوستت خواهم داشت!


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


محبوبم!

دنیا ویرانه ی کوچکی ست...

ما یادگرفته ایم که گریستن، بخشی از انسان است...

مثل درد؛

مثل زخم ها،

مثل تنهایی!

ما یادگرفته ایم؛ بگرییم...

چرا که درد و تنهایی و زخم را نمی توان پنهان کرد

چرا که "دوستت دارم" را نمی توان پنهان کرد

و قلب های سرخ حتی

از زیر پیراهن هایمان هم پیداست


حالا تو ای رنج همیشگی

ای صلابت وصف ناپذیر اندوه های پنهانی

به من بگو

اگر دوستت نداشته باشم

چگونه زنده بمانم...؟

که آیا انسان بی درد را می توان آدمی نامید؟


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


محبوبم!

قلب، امن ترین عضو بدن است. و شاید برای همین است که ما همیشه؛ عشق و دردهامان را آنجا پنهان می کنیم. 

اینکه مثل یک راز سربسته؛ در سینه ام پنهانی، چیز عجیبی نیست...!

تو عشقی، تا زنده بمانم

و درد ...

تا مرگ؛ حلاوتی بی حصر داشته باشد.


محبوبم!

فرمانده می گفت: "قلب ها" را نشانه بگیرید. قلب که بشکفد، حتی مُرده ها را هم، به اعتراف وا می دارد.

حالا برای نشان دادنِ تو؛ باید به گلوله های سربی دل خوش کرد!

نترس و ماشه را به سمت قلبم نشانه بگیر...!

نشانه بگیر تا دیده شوی

و عشق و درد را از من بگیری.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


محبوبم...

گاه بی دلیل می نویسم؛ روزنامه می خوانم و یا عکاسی می کنم!

بی دلیل میخوابم، بیدار می شوم، به اداره می روم و خرید می کنم!

بی دلیل چای می نوشم و به هنگام گرسنگی، بی دلیل غذا می خورم.

همه ی کارهایم بی دلیل است ...

مثل گریه کردن و خندیدن

مثل تفریح های شبانه با دوستانم.

مثل رقصیدن حتی

حالا اگر به تو فکر می کنم و دوستت دارم...

بخاطر این است که برای این زنده ماندن های بی دلیل...

دلیل محکمی داشته باشم.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


محبوبم...

از چه بگویم!

زندگی تاوان دارد و عشق بیشترینش است.

از چه بگویم که راضی ات کند، از ته دل بخندی...

بعد پیش خودت فکر کنی: شادیِ بزرگی را در چنته ات پنهان کرده ای!

از مرگ...

یا زندگی

از کدام بگویم که عشق زوال ناپذیر باشد و معرفت واژه ای که پلیدی ها را کتمان کند؟!

کتمان کنم؟

چه را؟

آدم ها که همچنان هستند و گربه ها بی هیچ ترسی روی دیوار معاشقه می کنند.

چه را؟

تنهایی که همیشه هست و سایه ها هستند و چیزهای غمگین تری هم هست که دستش را توی پیراهنم کرده!

بدهم؟!

تو میگویی قلبم را بدهم؟

و بی قلب آیا می شود زندگی کرد؟


دوستت دارم 

دوستت دارم

دوستت دارم

هر جور صرفش کنیم؛ طعم تلخ و گسی دارد

که هر چه لب ها را بهم میمالیم... چیز شیرینی عایدمان نمی شود.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


محبوبم...

گاه به خانه ی کوچکمان فکر می کنم.

به قاب عکسی که ما را محکمتر از همیشه، کنار هم نگه می داشت. 

درست شبیه یک بیلبورد کوچک، که روی دیوار نصب شده بود و خوشبختی را برایمان تبلیغ می کرد.

خانه، شهر کوچکی بود که آینه... دریا، پنجره ... آسمان، کاناپه ... قرارگاهی عاشقانه و آشپزخانه ... رستورانی بود که تنها میزش را همیشه برای ما رزو کرده بودند.

جای خالی تو، جالی خالی نیمی از آدم هاست، که نیم دیگرش رو به تراس، سیگار می کشد.

بخاطر من نه...!

بخاطر خوشبختی

بخاطر قرار های عاشقانه

بخاطر دریایی زلال

بخاطر آسمان و هوایی پاک

به خانه ات برگرد.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


زخم هایی که بر قلب داریم....

اگر چه جایشان هرگز خوب نخواهد شد

ولی به یادمان خواهد آورد

که ما هم

کسانی را دوست داشته ایم...

حقیقتِ تلخ آنجاست

که قلب همواره خواهد تپید

زخم بارها باز خواهد شد

و "دوست_داشتن"

چون عفونتی خوش خیم

تمام وجودمان را خواهد گرفت

شاید برای همین است که آدم های زخم خورده

همیشه لبخندی ملایم و سرد

روی لب دارند.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

کپی برابر اصل

۱۷
مرداد


کپی برابر اصل ...

یعنی اصلش را می دهی به دادگستری یا دفاتر رسمی؛ 

از رویش هر چندتایی که خواستی کپی میگیری تا به همانقدر؛ اصلش را داشته باشی...

می شد اگه وقت بوسیدنت... چند کپی گرفت و داد ... عین اصلش را گرفت!

می شد اگر وقت آغوش... چند کپی گرفت و داد... عین اصلش را گرفت!

می شد اگر 

وقت زل زدن به چشم هات

وقت اینکه دستم را گرفته ای؛

دستت را گرفته ام 

بعد... دست هایمان را محکم فشار میدهیم توی دستان هم؛

تا دلمان قرص شود ...

آنقدر قرص شود

که هر چی کپی ست

بریزیم دور

و بچسبیم به اصل اصل هم ...

می شد اگر


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


محبوبم...

قلب کارش تپیدن است، بدون آنکه بخواهی.

گاهی تند و گاهی آرام. 

می توان برای مدت زمان کمی، نفس را حبس کرد تا شش ها خستگی در کنند.

می توان مدتی فکر نکرد، تا مغز آرام بگیرد.

ولی به وقت تنفر، استراحتی در کار نیست. به واقع، این قلبت است که آنرا دور انداخته ای...!

کسی آنطرف تر وَرش می دارد و با آن به "دوست داشتن" ادامه خواهد داد.

تو اما مردان زیادی را رنجانده ای! مردانی که به خون ات تشنه اند و قلب هایشان را گوشه ای... دورانداخته اند. 

من حواسم هست ولی...

و حالا،

با هزاران قلبی که درسینه جمع کرده ام... دوستت دارم.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


محبوبم...

دنیا زوالی بیش نیست. 

و آنچه از ما خواهد ماند، گورهایی ست که تنهایی را به تاریک ترین شکل ممکن نشانمان می دهد. 

چراغی روشن کن و پرده ی اتاق را کنار بزن. 

مردان تنها، ملوانان غمگینی اند که شب ها و در پی جایی امن، به خیابان ها می زنند. 

چراغی روشن کن و با آهنگی که دوستش داشتیم به آرامی و رو به پنجره برقص.

بگذار فانوسی که از اتاق تو چشمک میزند، ملوانان شب را از غرق شدن نجات دهد.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


محبوبم...

امروز هم بی تو گذشت. چشم دارد به ندیدنت عادت می کند؛ 

زبان نامت را به سختی در دهانم می چرخاند؛ دست ها بلا استفاده و گوش هایم صدایت را ...

روزگار غریبی ست و درد هر بار یکی از اعضای تنم را احاطه می کند. 

شاید برای همین است که قلب و مغزم، با آنکه همیشه کنار تواَند؛ بیقراری هم می کنند.

قلب... مثل مادری که جنگ، جنازه ی فرزندش را هنوز پس نداده است 

و مغز... چون پدری که در تنهایی و خلوتش، به آرامی می گرید.

چه تشبیه مسرت بخشی...! که هربار به یادم خواهد آورد ...

" هرگز، فراموش نخواهی شد ..."


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


۱. یجور "دوست داشتن" هست، خیلی دوس داری بهش بگیا، ولی  طرف جوری برخورد میکنه که حرفت میمونه بیخ گلوت... بجاش میگی : "یه لیوان آب لطفا"


۲. یجور "دوست داشتن" هست، اصلا دوست نداری بهش بگی، ولی مجبوری ... میفهمی! مجبور!


۳. یجور "دوست داشتن" هست، بگی یا نگی، نه به حال خودت فرقی داره نه طرف! چون اونقدر تنهایید که فقط همو دارید.


۴. یجور "دوست داشتن" هست، که نیست! یعنی سالهاست منتظری که یکی پیدا شه و لایق این جمله باشه ... هنوزم منتظری.


۵. یجور "دوست داشتن" هست، گفتنی نیست، دست به کار میشی، گُل میخری واسش، باهم میخندید، باهم گریه می کنید. دعوا هم می کنید حتا، جنسش خیلی اصله لامصب. نایابم هست البته.


۶. یجور "دوست داشتن" هست شبیه مَرَضَه، تیک داره، به هرکی میرسی میگی، اونم مریض میکنی مثل خودت. خدا نصیب هیچ گوینده و شنونده ای نکنه این یکی رو.


۷. یجور "دوست داشتن "هست، اونو دیگه مقصر خودتی، اونقد نمیگی نمیگی نمیگی، تا یکی پیداش میشه و میگه. تاکید می کنم مقصر خودتی.


۸. یجور"دوست داشتن " هست، هی میگی هی پسش میگیری، هی میگی و هی پسش میگیری. نکن خواهر من، نکن برادر من، پسشم گرفتی دیگه باز نگو بِهِش. لوث میشه از دهن میافته ها...


۹. یجور "دوست داشتن" هست اونقدر آرومه، اونقدر ظریفو لطیفه. تا بهش نگاه میکنی، هر دو، چشماتون شروع میکنه به خندیدن.


۱۰. یجور " دوست داشتن" هست خیلی شدیده، یهو اعضای بدنت شروع میکنه به تپیدن، میشی عین یه قلب بزرگ، این نوع دوست داشتن فقط یبار نصیب هر کس ممکنه بشه، دست دست نکنید برا گفتنش.


۱۱. یه "دوست داشتن" هست که از دوره، یعنی از دور دوسش داری، میدونی سهم تو نیست ولی خُب خیلی دوسش داری. بدون هیچ توقع و انتظاری فقط دوسش داری .


۱۲. یه جور "دوست داشتن" هم هست ...

 که فقط مخصوص ما دوتاست. مثل یه راز میمونه. هیچی گُمِش نمیکنه.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


در کار خیر

حاجت هیچ استخاره نیست

زودتر مرا ببوس ...

که کودکی خیر ندیده ام.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

عطر گردنش

۲۵
ارديبهشت


و عطر گردنش

چیزی شبیه بوی دَشت

آغشته به زنبق و شهد،

بوی نم...

بوی خیسِ کوچه،

بوی خاکِ مزارع باران خورده.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

به من دروغ بگو!

۱۸
ارديبهشت


به من دروغ بگو!

بگو که دوستم داری،

و از دلتنگیِ زیاد

خواب

مدت هاست سراغت را نمی گیرد،

از شادی ها بگو،

از خانه ای که گرم و کوچک است،

از بچه های مان

وقتی به آرامی در کنار هم

پیر خواهیم شد.

به من دروغ بگو!

و نگذار عشق به یکباره

پشت این سکوتی که کرده ای

مرا از پای درآورد.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

تو زیبا بودی

۲۲
فروردين


تو زیبا بودی 

و فروردین که داشت

از لابه لای موهات

برای درختان شکوفه می بُرد

تو زیبا بودی

مثل آواز

مثل آواز و پرواز

وتصویر معاشقه ی دو گنجشک

روی شاخه های گلدار درخت گیلاس


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

قسم به پیچ و تاب

۰۸
فروردين


قسم به موج،

به پیچ و واپیچ جاده ی چالوس

به سیم تلفن

به مگنت باز یک "کاست"

به جای پاهای مردانِ مست، روی برف

که مستی ...

عین راستی ست.

قسم به پیچ و تاب

به پیچ و تاب

به پیچ و تاب

به موهای فرفری اَت ...


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


"عجیب دوستش داشتم"

این جمله را برای هر چند نفر که خواستی بفرست...

خواهی دید که "تنهایی"

به شکلی که فکرش را نمی کُنی

برای چند لحظه ...

همه را به جایی دور دست،

خیره می کند


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

آبی آسمان

۰۵
فروردين


دلم هوایت را کرد 

به آبیِ آسمان زنگ زدم.

خط روی خط بود 

ابری به اشتباه  

گوشی را برداشت 

و هر دو

زار زار

گریه کردیم...!


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


گفتم : از حرفام نرنجیدی...؟

گفت : نه!

گفتم : ولی هر کی بود یه چیزی بهم میگفت.!

گفت : مادرم انسولین میزنه، اولا خیلی دردش میگرفت، بعدش کمتر شد

حالا هر وقت سوزنو تو پوستش فرو میکنه، فقط میخنده.

الان منم اونطوری ام...!


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...