کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۴۰۵ مطلب با موضوع «ادبیات جهان» ثبت شده است

شبیه ماهی

۲۹
آبان

 

چقدر شبیه ماهی هستی

پرشتاب در عشق

ترسو در عشق

هزاران زن را در من کشتی

و ملکه شدی...

 

| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...

 

شراب نمی‌نوشیم

که ما تهی دستان مستیم

مستِ مست از دردهایمان!

 

| مظفر النواب |

  • پروازِ خیال ...

 

از آن دم که دوستت داشتم..

جهان، از آنچه بود، زیباتر شد!

گل‌ها روی شانه‌هایم به خواب می‌روند!

خورشید بر کف دستانم می‌چرخد!

و شب، جویبارهایی از نواهاست!‏

 

| عبدالقادر مکاریا |

  • پروازِ خیال ...

 

آدم های زیبا و دوست‌ داشتنی، به صورت تصادفی به وجود نمی‌‌آیند

زیباترین و دوست ‌داشتنی ‌ترین انسان هایی که می‌شناسیم

آن هایی هستند که با شکست آشنا شده‌اند

آن هایی که رنج را تجربه کرده‌اند

آن هایی که از دست دادن را تجربه کرده‌اند

آن هایی که پس از این رویدادهای دشوار دوباره مسیر خود را به سمت زندگی پیدا کرده‌اند،

این افراد، زندگی را به شکل متفاوتی می‌فهمند،

آن را به شکل متفاوتی تحسین می‌کنند

و نیز به شکل متفاوتی حس می‌کنند

به همین دلیل، آرام ترند و دوست داشتن و محبت به دغدغه‌شان تبدیل می‌شود.

 

| وین دایر |

  • پروازِ خیال ...

برای خود دل

۲۳
آبان

 

خوشی و رخوت بدن از هرچه هم که باشد،

باز دل‌مان یک چیز اضافی هم می‌خواهد،

یک چیزی برای خودِ دل؛

یک کمی عشق؟

 

|گی دو موپاسان |

  • پروازِ خیال ...

تو زیبایی

۲۳
آبان

 

تو زیبایی

وقتی گریه می‌کنی

تو زیبایی

وقتی در قاب پنجره

لبخند می‌زنی

تو زیبایی

وقتی خجالت می‌کشی

حتی آن روز

که ترکم خواهی کرد

هنوز هم زیبایی

برای همیشه!

 

| هرمان دکوئینک / ترجمه: نیلوفر شریفی |

  • پروازِ خیال ...

تهی ساخت

۲۲
آبان

 

اندوه

کسی را نکشت

اما

ما را از همه‌چیز،

تهی ساخت!

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

 

براى آخرین بار

با چشمانى غمبار به او نگریست

و توانست با آخرین نفسش به او بگوید:

" فقط خدا مى داند

که چقدر تو را دوست داشتم..."

 

| گابریل گارسیا مارکز |

  • پروازِ خیال ...

میراث عشق

۲۰
آبان

 

چشمانت

آخرین چیزی‌ست

که از میراثِ عشق،

باقی می‌ماند!

 

| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...

عیب ها

۱۸
آبان

 

همه عیب هایت را دوست دارم،

جز نبودنت...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

کوچک می شود

۱۶
آبان

 

همه چیز در اطراف ما

سقوط می کند

شادی

کتاب های شعر

درخت رویا

همه چیز کوچک می شود

مساحت دریا

و مساحت آزادی!

 

| سعاد الصباح |

  • پروازِ خیال ...

 

من از این سرزمین چه خواستم

جدا از تکه‌ای نان

گوشه‌ای سرشار از  اطمینان 

جیبی سیر و

مُشتی آفتاب آرام...

بارانی از دوست داشتن و

پنجره‌ای باز  به سوی آزادی و عشق.

من بیش از این چه خواستم

که هرگز نبود.

تا که نیمه‌شبی

دروازه‌ای را شکستم

رفتم

برای همیشه رفتم.

 

| شیرکو بیکس / ترجمه: علی رسولی |

  • پروازِ خیال ...

استراحت کنم

۰۶
آبان

 

" أعدّی لی الأرض کی أستریح

فإنی أحبّک حتى التعب... "

 

زمین را برایم آماده کن

تا استراحت کنم

که من تو را تا مرز خستگی دوست دارم...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

 

دوستت دارم

چطور ثابت کنم

که حضور تو در جهان

مثل حضور آب و درختان است؟

تو گل آفتابگردانی

تو نخلستانی،

تو، ترانه‌ای که از تاریکی دل به دریا زده‌ای!

 

| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...

شبیه تو

۰۵
آبان

 

ماه اگر لبخند میزد،‌ شبیه تو‌ میشد.

 

 | سیلوی پلات |

  • پروازِ خیال ...

کداممان؟

۲۹
مهر

 

مى‌گویند که درد

‏آدم‌ها را به هم نزدیک مى‌کند؛

‏به من بگو

‏کدام‌مان شاد هستیم

‏که این همه از هم دور مانده‌ایم؟

 

| اعوزآتای / ترجمه: سیامک تقی‌زاده |

  • پروازِ خیال ...

 

 

جنگ پایان خواهد یافت

و رهبران با هم گرم خواهند گرفت

و باقى می‌ماند آن مادر پیرى که چشم به راه فرزند شهیدش است

و آن دختر جوانى که منتظر معشوق خویش است

و فرزندانى که به انتظار پدر قهرمان‌شان نشسته‌اند

نمی‌دانم چه کسى وطن را فروخت

اما دیدم چه کسى بهاى آن را پرداخت.

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

ماه در خانه

۲۵
شهریور

 

 

برای اولین بار است

در طول زندگی ام می بینم

ماه در خانه ام

پابرهنه راه می رود!

 

| نزار قبانی / ترجمه:یدالله گودرزی |

  • پروازِ خیال ...

از آن من نیست

۲۳
شهریور

 

تمام چیزهایی که دوست میدارم،

از آن من نیست‌.

دریا از آن من نیست

پاییز از آن من نیست

عشقت از آن من نیست

تنها زخمم،

از آنِ من است.

 

| غاده السمان |

  • پروازِ خیال ...

بمان

۲۰
شهریور

 

آن ‌هنگام که گفتم «می‌روم».

اگر می‌گفتی «بمان»

نمی‌ماندم اما،

دست ‌کم روزی بهانه‌‌ی خوبی برای بازگشتن داشتم...

 

| جمال ثریا |

  • پروازِ خیال ...

 

هرگز به تو اعتماد نکرده ام

اگر با من دست داده ای

ترسیده ام که انگشتانم را بدزدی

و اگر به من نگاه کرده ای

دندان هایم را شمرده ام

با این همه

عاشقت بودم...

 

| غاده السمان |

  • پروازِ خیال ...

محرم اسرار

۱۱
مرداد

 

فقط همین دلیل که

من مَحرَم اسرارش بودم

کافی بود

تا هرگز نتوانم

معشوقه اش باشم...

 

| رومن پولانسکی |

  • پروازِ خیال ...

از گذشته

۱۱
مرداد

 

اگر صدایی از گذشته

تو را به روزهای قدیمی دعوت کند

بدان که تنهایی...

 

| عزیز نسین |

  • پروازِ خیال ...

سخت بود

۰۸
مرداد

 

سخت بود

فراموش کردن کسی

که با او

همه چیز و همه کَس را

فراموش می کردم.

 

 | ایلهان برک |

  • پروازِ خیال ...

 

به نقشه‌ها نگاه کردم

خانه‌ات در هیچ‌یک نبود

به دانش‌نامه‌ها نگاه کردم

عکس تو در هیچ‌یک نبود

به فرهنگ‌نامه‌ها نگاه کردم

نام تو در هیچ‌یک نبود

در آینه‌ها به خودم نگاه کردم

تو را دیدم

به غیر از من  

تو جایی نداشتی!

 

| عزیز نسین / ترجمه: ابوالفضل پاشا |

  • پروازِ خیال ...

 

می‌خواهم مثل تو باشم،

یعنی زندگی‌ام را بکنم و دورادور دوستت داشته باشم.

نمی‌خواهم عشقم به تو دست و پایم را ببندد...

مگر چه چیزی را از دست می‌دهم؟

یک مردِ بزدل را؟

و چی به دست می‌آوردم؟

لذت گهگاه در آغوش تو بودن را !

 

| آنا گاوالدا |

  • پروازِ خیال ...

 

بگذار

دوستت بدارم

تا از اندوه دور بمانم

تا از تاریکی بِرَهم

تا از زشتی دور شوم

بگذار دمی در کف دستان تو بخوابم

ای امن ترین مکان ها...

 

| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...

 

به چه‌چیز تو این‌قدر وابسته شدم

به چشمانت

که مرا نگاه نمی‌کنند؟

یا به قلبت

که مال من نیست؟

 

| ازدمیر آصف / ترجمه: علیرضا شعبانی |

  • پروازِ خیال ...

اگر زن...

۱۳
تیر

 

زن اگر دوستت داشته باشد

می تواند برای پاسخ به دعوت تو برای نوشیدن قهوه

از پاریس به پیشت بیاید

و اگر قلبش را به روی تو ببندد

خسته تر از آن است که

یک حبه قند با تو بخورد...

 

| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...

 

چگونه

فراموشت کنم

که من عشق را

یک بار با تو تقسیم کردم

و مرگ را بارها...

 

| غاده السمان |

  • پروازِ خیال ...

زیبایی و عشق

۲۲
خرداد

 

آیا زیبایی، مادر عشق است

یا عشق، مادر زیبایی؟

من عاشق کلوئه بودم چون زیبا بود

یا زیبا بود چون من دلداده‌ی او بودم؟

 

| آلن دوباتن |

  • پروازِ خیال ...

 

زودتر از من بمیر

تنها کمی زودتر

تا تو آنی نباشی که مجبور است

راه خانه را تنها بازگردد

 

| راینر کنسه |

  • پروازِ خیال ...

جا بگذار

۱۷
خرداد

 

حدس می‌زنم

که خواهی گریخت

التماس نمی‌کنم

از پی‌ات نمی‌دوم

اما صدایت را در من جا بگذار!

 

می‌دانم

که از من دل می‌کنی

راهت را نمی‌بندم

اما عطر موهایت را در من جا بگذار!

 

می‌دانم

که از من جدا خواهی شد

خیلی ویران نمی‌شوم

از پا نمی‌افتم

اما رنگت را در من جا بگذار!

 

احساس می‌کنم

تباه خواهی شد

و من خیلی غمگین می‌شوم

اما گرمایت را در من جا بگذار!

 

فرقش را با حالا می‌دانم

که فراموشم خواهی کرد

و من اقیانوسی خواهم شد سیاه و غم‌انگیز

اما طعم بودنت را در من جا بگذار!

هر طور شده خواهی رفت

و من حق ندارم که تو را نگه دارم

اما خودت را در من جا بگذار!

 

| عزیز نسین |

  • پروازِ خیال ...

دور از شهرمان

۱۴
خرداد

 

‏دوستم داشته باش...

دور از سرزمین رنج و هلاکت

دور از شهرمان

که از مرگ سیراب شده!

 

| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...

 

هیچ وقت بابت عشق هایی که نثار دیگران کرده اید و بعدها به این نتیجه رسیده اید ذره ای برای عشق شما ارزش قائل نبوده اند، افسوس نخورید.

شما آن چیزی را که باید به زندگی ببخشید، بخشیدید. و چه چیزی زیباتر از عشق...

هر رنجِ دوست داشتن، صیقلی ست بر روح...

و با هر تمرین دوست داشتن، روح تو زلال تر می شود...

 

| قطعه گم شده / شل سیلور استاین |

  • پروازِ خیال ...

یک بوسه

۰۸
خرداد

 

گیزین عزیزم، زن ظریفی‌ست

که تنها به اندازه ی یک بوسه،

جان در بدن دارد...

 

| جمال ثریا |

  • پروازِ خیال ...

دست ها

۲۸
ارديبهشت

 

دستش را توی دست او گذاشت!

این عمل صمیمانه تر از بوسه بود.

هر کس می تواند غریبه ای را ببوسد.

 

| گراهام گرین |

  • پروازِ خیال ...

آه

۲۴
ارديبهشت

 

دست‌تان را بدهید

این قفسه‌ی سینه است

گوش کنید

دیگر تپشی در آن نیست

همه آه است...

 

| ولادیمیر مایاکوفسکی |

  • پروازِ خیال ...

نزدیکی، دوری

۲۳
فروردين

 

نزدیکی

چون لب هایم به من

دوری

چون بوسه ای که هرگز نمی رسد.

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

 

نمیتوانم به تو بگویم:

"دوستت دارم"

اما میتوانم

وقتی به خواب رفته ‌ای

در سکوت

با لب‌ هایم روی پیشانی‌ ات

بنویسمش تا

انگشت های رویاهایت آن را

بردارند...

 

| غاده السمان |

  • پروازِ خیال ...

 

" أنا لا اَشْبِهُ عشّاقکِ یا سیدتی

فإذا اَهداکِ غیری غَیْمَهّ

أنا أهدیکِ المطرْ

و إذا اَهداکِ قندیلاّ...فإنی

سوف أهدیکِ غصناً

فسأهدیکِ الشجرْ

و إذا أهداکِ غیری مَرکبَاً

فسأهدیکِ السَفَرْ. "

 

من شبیه به عشاقت نیستم!

اگر کسی به غیر از من،

به تو ابر هدیه داد!

من، به تو باران هدیه می‌دهم...

و اگر به تو فانوس هدیه داد

من به تو شاخه درختی هدیه می‌دهم،

من به تو درخت هدیه می‌دهم،

و اگر کسی به غیر از من

به تو کشتی هدیه داد!

من به تو سفر هدیه می‌دهم...

 

| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...

گفته بودی...

۱۹
اسفند

 

گفته بودی

هر وقت که شعر می نویسی

"دوستم بدار"

نمی دانم

از این همه شعر نوشتن است که

دیوانه وار دوستت دارم

یا از این همه دوست داشتن

که دیوانه وار شعر می نویسم...

 

| واهه آرمن |  

  • پروازِ خیال ...

 

آیا این شب است

که باعث می‌شود به تو فکر کنم؟

یا من هستم

که برای فکر کردن به تو

انتظار شب را می‌کشم؟

 

| ازدمیر آصف |

  • پروازِ خیال ...

 

در نامه‌اش پرسیده بود بى من خوشبختى؟

دردم تازه شد!

بال و پرم را چیده بود و از پرواز مى‌پرسید...

 

| معین شیخ |

  • پروازِ خیال ...

 

سعی کن دوست‌دار غم‌هایت باشی

شاید بروند

بسان تمام چیزهایی که دوست ‌داریم و می‌روند!

 

| أنیس منصور |

  • پروازِ خیال ...

 

دست های او

نمی‌گذاشت بغل کنم

غم را...

 

| رجئت کانتی چاکرابارتی |

  • پروازِ خیال ...

 

" والآن أشهد أن حضورک موت

و أن غیابک موتان! "

 

شهادت می دهم که

بودنت مرگ است

و نبودنت دو مرگ!

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

 

نه ساعتی به وقت زمستان

برای احساساتم وجود دارد

و نه ساعتی به وقت تابستان

برای شوق و شور من!

همه ی ساعت های دنیا

در یک زمان به صدا در می آیند

وقتی که قرار من و تو از راه می رسد

همه ی ساعت های دنیا

در یک زمان از صدا می افتند

وقتی که بارانی ات را برمیداری و دور می شوی!

 

| سعاد الصباح / ترجمه: وحید امیری |

  • پروازِ خیال ...

گاه عشق...

۱۳
آذر

 

عشق

گاه چون ماری در دل می خزد

و زهر خود را آرام در آن می‌ریزد

گاه یک روز تمام چون کبوتری

بر هرّه‌‌ی پنجره‌ات کز می‌کند

و خرده نان می‌چیند

 

گاه از درون گُلی خواب آلود، بیرون می‌جهد

و چون یخ، نَمی، بر گلبرگ آن می‌درخشد

و گاه حیله گرانه تو را

از هر آنچه شاد است و آرام دور می‌کند

 

گاه در آرشه‌ی ویولونی می‌نشیند

و در نغمه‌ی غمگین آن هق‌هق می‌کند

و گاه زمانی که حتی نمی‌خواهی باورش کنی

در لبخند یک نفر جا خوش می‌کند

 

| آنا اخماتووا |

  • پروازِ خیال ...

 

کاش تو به جای من بودی

تا می فهمیدی که دوست داشتنت

چه کار سخت و فرساینده ایست

کاش من به جای تو بودم

تا طعم این همه دوست داشتن را می چشیدم

 

| ازدمیر آصف |

  • پروازِ خیال ...

تو را دوست دارم

۲۵
شهریور

 

فریاد می کشم

"تو را دوست دارم"

تمام کبوتران سقف کلیساها را رها می کنند

تا دوباره

در لا به لای گیسوان من

لانه بسازند.

 

| سعاد الصباح |

  • پروازِ خیال ...

 

رویاهای هلاک شده ی جوانی ام را پس بده،

من هم

همه ی دختران سنگدل و گل های زنگ زده و ستاره های کور را

به تو پس می دهم...

ای تبعیدگاهی

که اسم سرزمین بر خود گذاشته ای !

 

| لطیف هلمت |

  • پروازِ خیال ...

 

چگونه فراموش کنم

که جوانی من

چطور سرد و خاموش گذشت؟

چه راه ها

دوشادوش آن کس رفتم

که اصلا دوستش نداشتم

و چه بارها دلم هوای آن کس کرد

که دوستش داشتم

حالا دیگر راز فراموشکاری را از همه ی فراموشکاران بهتر آموخته ام

دیگر به گذشت زمان اعتنایی نمی کنم

اما آن بوسه های نگرفته و نداده

آن نگاه های نکرده و ندیده را

چه کسی به من باز خواهد داد؟

 

| آنا آخماتووا / ترجمه: احمد پوری |

  • پروازِ خیال ...

به تو بازگردم

۱۰
مرداد


به من بیاموز

چگونه عطر به گل سرخش بازمی‌گردد

تا من به تو بازگردم...

مادر

به من بیاموز

چگونه خاکستر، دوباره اخگر می‌شود

و رودخانه، سرچشمه

و آذرخش‌ها، ابر

و چگونه برگ‌های پاییز دوباره به شاخه‌ها بازمی‌گردد

تا من به تو بازگردم مادر...


| غاده السمان |

  • پروازِ خیال ...

تمام و کمال

۱۰
مرداد


اگر دوستم داری تمام و کمال دوست بدار

نه زیر خطی از سایه‌ روشن

اگر دوستم داری سیاه و سفیدم را دوست بدار

و خاکستری و سبز و طلایی و درهم

روز دوستم بدار

شب دوستم بدار

و در بامداد با پنجره‌‌ای باز

اگر دوستم داری مرا تکه ‌تکه نکن

تمام و کمال دوستم بدار 

یا اصلا دوستم ندار...


| هوگو ماوریس کلاوس |

  • پروازِ خیال ...


+ چرا رنجم می‌دهی؟

- چون دوستت دارم.

+ نه دوستم نداری. وقتی کسی را دوست داریم، خوشی اش را می‌خواهیم نه رنجش را...

- وقتی کسی را دوست داریم تنها یک چیز را می‌خواهیم. عشق را، حتی به قیمت رنج!


| ایتالو کالوینو / ترجمه: مهدی سحابی |

  • پروازِ خیال ...


مگر چه می خواهم از وطن؟

جز لقمه‌ای نان و خیالی آسوده.

چه می‌‌خواهم؟

جز تکه‌ای آ‌فتاب و

بارانی که آهسته ببارد،

جز پنجره‌ای که

رو به عشق و آزادی گشوده شود،

مگر چه خواستم از وطن

که از من دریغش کردند.

آه ای میهن مغموم

وطن از پا افتاده

بدرود

بدرود...

| شیرکو بیکس |

  • پروازِ خیال ...


عشق تمام تاریخ زندگی یک زن

و تنها اپیزودی از زندگی یک مرد است!


| مادام دو استائل |

  • پروازِ خیال ...


چیزهایی در سرزمین من

همیشه بسیارند

همیشه هستند!

احزاب

فقر

و لحظه‌های جدایی...


| احمد مطر‌ / ترجمه: قاسم ساجدی |

  • پروازِ خیال ...

غمگین

۱۸
تیر


غمگینت خواهند کرد،

بسیار هم غمگین

آن وقت حتما مرا به خاطر

خواهی آورد!


| جمال ثریا / ترجمه: بهرنگ قاسمی |

  • پروازِ خیال ...


با هم که باشیم سه تاییم

من، تو و بوسه

بی هم چهار تاییم

تو با تنهایی

من با رنج 


| لطیف هلمت / ترجمه: آرش سنجابی |

  • پروازِ خیال ...

در نیزار

۰۷
تیر


در نیزار

پرنده ای اندوهگین می خواند

گویی چیزی را بیاد آورده 

که بهتر بود

فراموش کند.


| تسورا یوکی |

  • پروازِ خیال ...


از تو به آسمان شکایت خواهم برد

چگونه توانسته ای، چگونه

که در خود خلاصه کنی

تمامی زنان روی زمین را...


| نزار قبانی / ترجمه: محمد حمادی |

  • پروازِ خیال ...


اندوه؟

چگونه شناخت مرا؟!

نه گل قرمزی بر سینه گذاشته بودم

و نه با او قراری داشتم

من فقط تلاش می کردم

از آخرین اثر مردی که رفته است

رها شوم...


| مرام المصری / ترجمه: سعید هیلچی |

  • پروازِ خیال ...


با خستگی راه می‌رفتم

پشت سرم را نگاه کردم

به نظر می‌آمد که دارم با طنابی می‌کشم

تپه‌ی اندوه را با دستِ راستم

و کوه امید را با دستِ چپم


| مرام المصری |

  • پروازِ خیال ...


ای که در بَرَم نیستی

شبت چگونه گذشت؟

شباهنگام به من اندیشیدی؟

کمی آه کشیدی؟

اشک در چشمت حلقه زد،

آماده گریه شد آیا؟

زندگانیِ بی تو چه ذوقی دارد؟

غذا و سخن و هوا چه معنی دارد؟

که من در گوشه‌ی دور از این جهان

گم شده و بر باد رفته‌ام...!


| غاده السمان / ترجمه: سعید هلیچی |

  • پروازِ خیال ...

اسراف می شوی

۲۰
خرداد


در دست‌های چه کسی

اسراف می‌شوی تو

اکنون که من

به ذره ذره‌ات محتاجم؟


| ییلماز اردوغان |

  • پروازِ خیال ...


برای بار هزارم می‌گویم که دوستت دارم

چگونه می‌خواهی شرح دهم چیزی را که شرح‌دادنی نیست؟

چگونه می‌خواهی حجم اندوهم را تخمین بزنم؟

اندوهم چون کودکی‌ست...

هر روز زیباتر می‌شود و بزرگ‌تر.


بگذار به تمام زبان‌هایی که می‌دانی و نمی‌دانی بگویم

تو را دوست دارم

بگذار لغت‌نامه را زیر و رو کنم

تا واژه‌ای بیابم هم‌‌ اندازه‌ی اشتیاقم به تو...


چرا دوستت دارم؟

کشتی میان دریا، نمی‌داند چگونه آب در برش گرفته

و به یاد نمی‌آورد چگونه گرداب در همش شکسته


چرا دوستت دارم؟

گلوله‌ای که در گوشت رفته نمی‌پرسد از کجا آمده

و عذری نمی ‌خواهد.


چرا دوستت دارم؟

از من نپرس

مرا اختیاری نیست

و تو را نیز...


| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...


تو دختری یا پسر؟

دلم می خواد دختر باشی و یه روز چیزایی رو که من الان حس می‌کنم حس کنی.

مادرم میگه دختر به دنیا اومدن یه بدبختی بزرگه! و من اصلاً حرفش رو قبول ندارم.

می دونم دنیای ما با دست مردا و برای مردا ساخته شده و زورگویی و استبداد تو وجودش ریشه‌های قدیمی داره.

تو قصه‌هایی که مردا برای توجیه کردن خودشون ساختن اولین موجود یه زن نیست، یه مرده به اسم آدم! بعدها سروکله ی حوا پیدا میشه تا آدم رو از تنهایی دربیاره و براش دردسر درست کنه!

تو نقاشیای دیوار کلیسا خدا یه پیرمرد ریش سفیده نه یه پیرزن موسفید!

تموم قهرمانا هم مَردن! از پرومته که آتیشو اختراع کرد تا ایکاروس که دلش می‌خواست پرواز کنه. 

با تموم این حرفا زن بودن خیلی قشنگه. چیزیه که یه شجاعت تموم نشدنی می خواد! یه جنگ که پایان نداره.

اگه دختر به دنیا بیای باید خیلی بجنگی تا بتونی بگی اگه خدایی وجود داشته باشه میشه مثل یه پیرزن موسفید یا یه دختر قشنگ نقاشیش کرد!


| نامه به کودکی که هرگز زاده نشد / اوریانا فالاچی |

  • پروازِ خیال ...

‌‌


مرا با چشمانت عاشق نشو

چه بسا از من زیباتری بیابی

مرا با قلبت عاشق شو

که قلب ها هرگز مشابه هم نیستند


| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...


از من نپرس چه خبر؟

جز تو چیزی مهم نیست

چون تو شیرین ترین خبرم هستی

و گنجینه های دنیا بعد از تو

ذرات غبارند

از وقتی تو را شناختم

رویای سپیده دم و سیمای گل و رنگ درختان را به یاد ندارم

صدای دریا و نوای موج و آوای باران را به یاد ندارم

ای تقدیری که در روحِ روح خانه کرده ای و شکل زمان را ترسیم می کنی

و روزم را با تار و پود عشق می بافی

از من نپرس که چه خبر؟


| سعاد الصباح |

  • پروازِ خیال ...

سهم من

۰۱
خرداد


وقتی خدا زنان را

بین مردان قسمت کرد

و تو را به من داد،

احساس کردم

به من شراب داده و به دیگران گندم!


| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...

بوسیدن دست هایت

۳۱
ارديبهشت


سرم را نه ظلم می تواند خم کند،

نه مرگ

نه ترس!

سرم فقط برای بوسیدن

دست‌های تو خم می شود.


| ناظم حکمت |

  • پروازِ خیال ...

 

اگر عاشق کسی دیگر شوم، دیگر همانند گذشته دلتنگ‌ات نمی‌شوم!

حتی دیگر گاه به گاه گریه هم نمی‌کنم،

در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاری‌ست، چشمانم پُر نمی‌شود.

 

تقویم روزهای نیامدنت را هم دور انداخته‌ام.

کمی خسته‌ام، کمی شکسته

کمی هم نبودنت، مرا تیره کرده است.

 

اینکه چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز یاد نگرفته‌ام،

و اگر کسی حالم را بپرسد، تنها می‌گویم خوبم!

 

اما مضطربم

فراموش کردن تو علیرغم اینکه میلیون‌ها بار به حافظه‌ام سَر می‌زنم

و نمی‌توانم چهره‌ات را به خاطر بیاورم، من را می‌ترساند!

 

دیگر آمدنت را انتظار نمی‌کشم

حتی دیگر از خواسته‌ام برای آمدنت گذشته‌ام،

 

اینکه از حال و روزت باخبر باشم، دیگر برایم مهم نیست!

بعضی وقتها به یادت می‌افتم

با خود می‌گویم: به من چه؟ درد من برای من کافی‌ست!

 

آیا به نبودنت عادت کرده‌ام؟

از خیال بودنت گذشته‌ام ؟

مضطربم

اگر عاشق کسی دیگر شوم

باور کن آن روز، تا عمر دارم،

تو را هرگز نخواهم بخشید...!

 

| ازدمیر آصف |

  • پروازِ خیال ...


سنگی را بر سنگی دگر نهاد

نه اینکه بخواهد خانه ای بسازد

نه اینکه بخواهد شعری بسُراید

نه! 

داشت تنهایی‌اش را اندازه می‌گرفت...


| یانیس ریتسوس / ترجمه: بابک زمانی |

  • پروازِ خیال ...

حسرت ها

۰۲
ارديبهشت

 

بعضی‌ها انواع گیاهان را خوب می‌شناسند

برخی انواع ماهی‌ها را

من انواع جدایی‌ها را

بعضی‌ها نام ستارگان را از بر می‌دانند

من نام حسرت‌ها را..

 

| ناظم حکمت / ترجمه: احمد پوری |

  • پروازِ خیال ...


می خواهم تو را دوست داشته باشم

با یک فنجان چای،

یک تکه نان

یک مداد سیاه،

چند ورق کاغذ...


می خواهم تو را دوست داشته باشم

با یک پیراهن کهنه،

یک شلوار پاره پاره

دست هایی خالی،

جیب هایی سوراخ


می خواهم تو را دوست داشته باشم

درون این اتاق پنهانی،

پشت سیم خاردارهای تیز

روبروی گلوله باران های دشمن.


می خواهم تو را دوست داشته باشم

با کمی زندگی

اندکی زنده ماندن...


| انسی الحاج / ترجمه: بابک شاکر |

  • پروازِ خیال ...

هربار که...

۳۱
فروردين


هر بار که سر بر شانه ام می نهی

هنگام که غرق در طره ی موهایت می شوم

در بیشه ی گیسوانت

چونان پروانه ای سرگردان

گم می شوم و باز نمی آیم...


هر بار که دست در دستانم می گذاری

پنج انگشتم

پنج ماهیِ کوچک می شوند

می روند در ژرفای دیدگانت،

گم می شوند و باز نمی آیند...


و هنگام 

که به پیکر خود باز می گردم

آن دَم است که می بینم تنهایم وُ

تو اینجا نیستی...


| شیرکو بیکس / ترجمه: بابک زمانی |

  • پروازِ خیال ...


به یکدیگر مِهر بورزید،

اما از مِهر بند نسازید.

بگذارید که مِهر دریای مواجی باشد 

در میان دو ساحل روح های شما.


جام یکدیگر را پُر کنید،

اما از یک جام منوشید.

از نان خود به یکدیگر بدهید،

اما از یک گرده نان مخورید.


با هم بخوانید و برقصید و شادی کنید 

ولی یکدیگر را تنها بگذارید 

همانگونه که 

تارهای ساز تنها هستند 

با آن که از یک نغمه 

به ارتعاش در می آیند...


| جبران خلیل جبران |

  • پروازِ خیال ...

دو نیمم کردی

۲۲
فروردين


چونان صاعقه اى بر من فرود آمدى

و دو نیمم کردى؛

نیمى که دوستت مى دارد،

و نیمى دیگر که رنج مى برد

به خاطر نیمه اى که دوستت دارد. 


| غاده السمان |

  • پروازِ خیال ...

این زن

۲۰
فروردين


این زن

هنگام که آواز می‌خواند

پرنده‌ای را به خاطرم می‌آورد

اما نه پرنده‌ای را در آواز

که پرنده‌ای را به پرواز


| فرریرا گولار / ترجمه: محسن عمادی |

  • پروازِ خیال ...

مبالغه

۱۳
فروردين


‏دوست داشتن

هنر مبالغه ست؛

اغراق کنید...


| عصمت اُوزِل |

  • پروازِ خیال ...

از یاد بردیم

۱۲
فروردين


ما را شکست خورده

ما را با اشک‌های ‌مان رها کردند 

و رفتند 

و از آن روز بود که ما

بخشیدن را از یاد بردیم...


| ناظم حکمت |

  • پروازِ خیال ...

چشمانت

۲۶
اسفند


" فی عینیکِ

خلاصةُ حُزنِ البشریَّه... "


در چشمانت 

خلاصه‌ی اندوه انسانهاست...


| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...

خطر

۲۶
اسفند


خندیدن، خطر دیوانه قلمداد شدن را دارد.

گریستن، خطر احساساتی قلمداد شدن را دارد، 

ابراز احساسات، خطر برملاشدن شخصیت را دارد، 

عشق ورزیدن، خطر این را دارد که متقابلا به ما عشق نورزند!

زیستن، خطر مردن را دارد؛ تلاش کردن، خطر شکست را دارد؛

ولی با خطر نکردن، برده‌ای خواهید بود که گرفتار زنجیر قاطعیت شده است و آزادی را به اسارت داده است؛

تنها یک نفر آزاد است، آن که خطر کند... 


| ریچارد لیدر |

  • پروازِ خیال ...


ولی فایده اش چیست که انسان هی از خودش بپرسد که اگر فلان لحظه یا بهمان لحظه جور دیگری برگزار شده بود، کار به کجا می‌‌کشید؟

باید برای خودت خوش باشی.

بهترین قسمت روز شب است.

تو کار روزت را انجام داده ای. حالا پاهات را بگذار بالا و خوش باش. من اینجوری می‌بینم.

از هرکس می‌خواهی بپرس.

بهترین قسمت روز شب است...


| کازوئو ایشی گورو / ترجمه: نجف دریابندری |

  • پروازِ خیال ...

چرا نگفتم؟

۱۷
اسفند


وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست

نگفتم: عزیزم، این کار را نکن

نگفتم: برگرد، و یک بار دیگر به من فرصت بده.

وقتی پرسید دوستش دارم یا نه! رویم را برگرداندم

حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم، می‌شنوم

نگفتم: عزیزم متاسفم، چون من هم مقصر بودم

نگفتم: اختلاف‌ها را کنار بگذاریم، چون تمام آن‌چه می‌خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است.

گفتم: اگر راهت را انتخاب کرده‌ای، من آن را سد نخواهم کرد...

حالا او رفته و من تمام چیزهایی را که نگفتم، می‌شنوم

او را در آغوش نگرفتم و اشک‌هایش را پاک نکردم...

نگفتم: اگر تو‌ نباشی زندگی‌ام بی‌معنی خواهد بود،

فکر می‌کردم از تمامی آن بازی‌ها خلاص خواهم شد

اما حالا...تنها کاری که می‌کنم، گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم

نگفتم: بارانی‌ات را درآر

قهوه درست می‌کنم و با هم حرف می‌زنیم

نگفتم: جاده بیرون خانه، طولانی و خلوت و بی‌انتهاست

گفتم: خدانگهدار، موفق باشی، خدا به همراهت

او رفت

و مرا تنها گذاشت

تا با تمام چیزهایی که نگفتم، زندگی کنم...


| شل سیلور استاین |

  • پروازِ خیال ...


حتی اگر هرگز

بار دیگر تو را نبینم

احتیاج دارم بدانم که جایی 

در این شهر کثیف ترسناک، 

در گوشه ای از این جهنم سیاه

تو هستی و مرا دوست داری...


| ارنستو ساباتو |

  • پروازِ خیال ...


گاهی وقت ها که آدم به گذشته نگاه می کند،

می بیند روزهایی که غمگین و عصبی و افسرده به نظر می آمد،

جزو شادترین روزهای زندگی اش بوده است!


| ژرژ سیمنون |

  • پروازِ خیال ...

بوسه ای بر سر

۱۴
اسفند


بوسه ای بر این سر بدبختی را پاک می کند

سرت را می بوسم.

بوسه ای بر این چشم بی خوابی را می برد

چشمت را می بوسم.

بوسه ای بر این لب عمیق ترین تشنگی را فرو می نشاند

لبت را می بوسم.

بوسه ای بر این سر خاطره را پاک می کند

سرت را می بوسم.


| مارینا تسوتایوا |

  • پروازِ خیال ...

او رفته بود

۱۳
اسفند


او رفته بود

و من به این باور رسیده بودم

که قوانین این کشور

به هیچ دردی نمی خورد

وقتی مهمان می تواند وقتِ رفتن

خانه را نیز با خودش ببرد!


| سعاد الصباح |

  • پروازِ خیال ...

کاش می شد...

۱۵
بهمن


کاش می‌شد نگهت دارم؛

تا روزی که

هر دو بمیریم...!


| بلندی‌های بادگیر / امیلی برونته |

  • پروازِ خیال ...

گناه

۱۴
بهمن


ما گناه را نمیبینیم

مگر آنکه زنی مرتکب آن شود!


| غاده السمان |

  • پروازِ خیال ...


به دنبال این نبود که بفهمد 

آیا این عشق دوطرفه است یا نه...

فقط می‌توانست به نقل از گوته بگوید:

" دوستت دارم. آیا به تو ربطی دارد؟ "


| ژان کوکتو |

  • پروازِ خیال ...


مرا کم دوست داشته باش

اما همیشه دوست داشته باش

این وزن آواز من است.

عشقی که گرم و شدید است

زود می سوزد و خاموش می شود.


مرا کم دوست داشته باش

اما همیشه دوست داشته باش

این وزن آواز من است...

اگر مرا بسیار دوست بداری

شاید این حس تو صادقانه نباشد

کمتر دوستم بدار تا ناگهان عشقت به پایان نرسد. من به کم هم قانعم...

اگر عشق تو اندک و کم اما صادقانه باشد من راضی ام. دوستی پایدار و همیشگی از هر چیزی بالاتر است.


مرا کم دوست داشته باش

اما همیشه دوست داشته باش

این وزن آواز من است...

بگو تا زمانی که زنده ای دوستم داری

و من نیز تمام عشق خود را به تو پیشکش می کنم و تا زمانی که زندگی باقی است هرگز تو را فریب نمی دهم.


مرا کم دوست داشته باش

اما همیشه دوست داشته باش

این وزن آواز من است.

عشق پایدار٬ لطیف و ملایم است و در طول عمر ثابت قدم.

با تلاش صادقانه چنین عشقی به من هدیه کن و من با جان خود از آن نگهداری خواهم کرد.

عشق صادقانه پایدار و همیشگی است.


مرا کم دوست داشته باش

اما همیشه دوست داشته باش

همان گونه که وزن زندگی است.


| کریستوفر مارلو |

  • پروازِ خیال ...


محبوبِ من!

مثل شادی نباش که می‌گذرد و پنهان می‌شود

مثل غم باش و با من بمان.


| غاده السمان |

  • پروازِ خیال ...


از من شعر می‌خواهی

شعری پر از تشبیه و استعاره

ببخش عشق‌ من

در خورجینم هیچ چیز شبیه به زیبایی تو ندارم...


| ایلماز اردوغان / ترجمه: سیامک تقی زاده |

  • پروازِ خیال ...

فصل گریه

۱۹
دی


فصلی‌ست بین پاییز و زمستان

من نام آن را می‌گذارم

فصلِ گریه،

فصلی که جان به آسمان نزدیک می‌گردد!


| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...


من فقط دلم می‌خواست 

توی تاریکی در بغلش بخوابم

و به صدای بارون گوش بدم. 

الان هردومون داریم

بارونِ به این خوبی رو تلف می‌کنیم...


خداحافظ گاری کوپر / رومن گاری |

  • پروازِ خیال ...

او و من

۱۷
دی


اگر مرا تحت فشار بگذارید 

که بگویم چرا او را دوست می‌داشتم

چیزی نمی‌توانم بگویم

جز اینکه

او، او بود و من، من...


| میشل دومونتی |

  • پروازِ خیال ...