اگر تویی

 

اگر درمان تویی دردم فزون باد

و گر معشوقه ای سهمم جنون باد

 

| مولانا |

منظره

 

پشت هر پنجره باشم نظرم خیره به توست

در نگاهم تو فقط منظره دلخواهی

 

| اعظم سعادتمند |

تاب و تب

 

روز نخست، نوبت تقسیم تاب و تب

تابش به موی تو، به من خسته تب رسید

 

| عاصی خراسانی |  

دیده ی ما

 

هرچند دیده‌ها را، نادیده می‌شماری

هر جا که پاگذاری، فرش است دیده‌ی ما...

 

| صائب تبریزی |   

خورشید تو

 

حیف از امروز که بی عشق شب آمد ای عشق

کاش خورشید تو آغاز کند فردا را...

 

| محمدعلی بهمنی |   

به سامان نشود

 

گل چو خندید محال است دگر غنچه شود

سر چو آشفته شد از عشق، به‌سامان نشود

 

| صائب تبریزی |   

ترجمان صبحی

 

تو که ترجمان صبحی، به ترنّم و ترانه

لبِ زخم دیده بگشا، صفِ انتظار بشکن!

 

| محمدرضا شفیعی کدکنی |  

شادی حقیر

 

دلخوش به جمع کردن یک مُشت آرزو

این شادی حقیر! همین است زندگی...

 

| فاضل نظری |

منع گریه

 

نمی‌دانم ز منع گریه مقصد چیست ناصح را؟!

دل از من، دیده از من، اشک از من، آستین از من...

 

| محمود فدایی مازندرانی |

گناه کار

 

خدا، کریم و علی، شافع و نبی، یار است

گناه‌کار اگر غم خورَد، گنه‌کار است...

 

| علی دارابی |

غم نمی‌گردد جُدا

 

آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت

غم نمیگردد جدا از جانِ مسکینم هنوز...

 

| رهی معیری |

پیش آ بهار خوبی

 

پیش آ بهار خوبی تو اصل فصل‌هایی

تا فصل‌ها بسوزد، جمله بهار ماند

 

| مولوی |

نوبهاران

 

چنین کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم،

چه میشد گر بهار عمر ما هم باز می‌آمد؟!

 

| صائب تبریزی |

غربت آن است

 

این‌که مردم نشناسند تو را غربت نیست

غربت آن است که یاران ببرندت از یاد

 

| فاضل نظری |

چه گویم؟

 

حال خود گفتی: بگو، بسیار و اندک هرچه هست

صبر اندک را بگویم، یا غم بسیار را؟

 

| هلالی جغتایی |

خداحافظ...

 

ندادی مهلتم حتی بگویم من خداحافظ

که حافظ در گلو ماند و چه گریه با خدا کردم...

 

| کاوه احمدزاده |

چله نشین

 

دلتنگ توام چلّه نشین غمت هستم

آواره ی یلدا شده ام یار کجایی؟

 

 

| هادی نجاری |

با خیالش

 

اگر روزم پریشان شد فدای تاری از زلفش

که هر شب با خیالش خواب های دیگری دارم

 

| مهدی اخوان ثالث |

سلسله ی زلف

 

می کند سلسله ی زلف تو دیوانه مرا

میکِشد نرگس مست تو به میخانه مرا

 

| عبید زاکانی |

همدم گل

 

خارم، ولی گلاب ز من می‌توان گرفت

از بس‌که بوی همدمیِ گل گرفته‌ام

 

| لطفی نیشابوری |

بوسید مرا

 

کعبه منم، قبله منم سوی من آرید نماز

کان صنم قبله‌نما خم شد و بوسید مرا

 

| هوشنگ ابتهاج |

شانه ای نیست

 

چه غم که شانه ی امنی برای هق هق نیست...

برای ما که غریبیم چاه بسیار است!

 

| وحید محمدزاده |‌

غمت به جا آورد...

 

غمت وداعِ همه کرد و رو به ما آورد

وفا که وعده تو کردی، غمت به جا آورد...

 

| ضمیری اصفهانی |

بند پا

 

من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر

بندِ پایی که به دست تو بوَد، تاج سَر است

 

| سعدی |

ﺩل بستهﺍﻡ ﺑﻪ ﻏﻢ

 

ﺩل بستهﺍﻡ ﺑﻪ ﻏﻢ، ﮐﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ

ﯾﺎ ﺩﯾﺮ ﺁﻣﺪهﺳﺖ ﻭ ﯾﺎ ﺯﻭﺩ ﺭفته اﺳﺖ

 

| مژگان عباسلو |

به آغوش تو

 

باز با گریه به آغوش تو برمی گردم

چون غریبی که خودش را برساند به وطن...

 

| فاضل نظری |‏

این گونه مُردن را...

 

گُزیدم از میان مرگ‌ها، این گونه مردن را:

تو را چون جان فشردن در بر آن‌گه جان سپردن را

 

| حسین منزوی |

فریاد

 

فریاد که من از همه دیدارِ تو را

مشتاق‌ترم وز همه محروم‌ترم

 

| هاتف اصفهانی |

جام نگاهت

 

تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت

من مست چنانم که شنفتن نتوانم...

 

| محمدرضا شفیعی کدکنی |‏

راه صبح

 

گل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم

چراغ از خنده ات گیرم که راه صبح بگشایم

 

| حسین منزوی |

دیگر دلی نمانده...

 

دیگر دلی نمانده که دلبر بخوانمت!

هجران روی تو دل ما را مذاب کرد...

 

| محمد سهرابی |‏

غم های دل خویش

 

در قفل فروبسته‌ی غم‌های دل خویش

آن کهنه کلیدیم که دندانه نداریم…

 

| حزین لاهیجی |

تقدیر خود

 

بعد از تو جهان و جان برایم هیچ است

تقدیر خودم را به غمت دوخته ام

 

| لیلا هنگروانی |

غم آشنا

 

قلبی که کنج سینه ی من می زند تویی

من با غمِ تو از خود تو آشناترم

 

| اصغر معاذی |

شرح دهم

 

گر به تو افتدم نظر ؛ چهره به چهره رو به رو

شرح دهم غم تو را ؛ نکته به نکته مو به مو…

 

| طاهری انجدانی کاشی |

زمزمه ی عشق

 

گوش دل می‌شنود آنچه که در دل باشد

عشق را زمزمه کافی‌ست به آواز مگو

 

| علیرضا بدیع |

خنده ی خونین

 

داغ جانسوز من از خنده ی خونین پیداست

ای بسا خنده که از گریه غم انگیزتر است

 

| رهی معیری |

حیات ما

 

به کجا برم شکایت، به که گویم این حکایت

‏که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی

 

| حافظ |

کمندی

 

عشق آن‌قَدَر از موی تو زنجیر به‌هم بافت

‏تا ساخت کمندی که کشانید به بندم

 

| حسین منزوی |

گریه ام جاریست

 

گریه‌ام جاریست، بارانی که می‌بینی منم!

چتر وا کن، ابر گریانی که می‌بینی منم...

 

| سجاد سامانی |

عمق من

 

عشق تو خواست با تو عجینم کند که کرد

وقتی به عمق من برسی جز تو نیستم...

 

| مهدی فرجی |

آیین آیینه

 

ما هیچ نیستیم، جز سایه ای ز خویش

آیین آینه، خود را ندیدن است

 

| قیصر امین پور |

قضاوت

 

در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی

نکته اینجاست که "من راز نگهدار ترم"

 

| احسان انصاری |

خم گیسوی تو

 

همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود

آه از این راه که باریکتر از موی تو بود!

 

| فروغی بسطامی |

گل های روی دامنت

 

زمین دور سر خورشید نه، دور تو مى چرخد

که از گل هاى روى دامنت فصل بهار آمد...

 

| محمد شیخی |

 

سلام دوستانِ جان! ویروسی که فکر میکردیم زود از پیشمون می‌ره، حالا بیشتر از یک ساله که موندگار شده و خسته مون کرده...

اما به قول ناظم حکمت "امیدواری هیچوقت از جیب چپ پیراهنمان کم نشد...🕊"

به اندازه ی شکوفه های بهاری براتون آرزوهای قشنگ دارم 🌸🍃

سلامتی، خنده های از ته دل و عشق نصیب همتون بشه :)

بهارتون مبارک ❤️

بهار خنده هامان

 

آخرش روزی بهار خنده‌هامان می‌رسد

پس بیا با عشق، فصل بغض‌مان را رد کنیم

 

| رضا احسان پور |

بوی آغوش تو

 

بوی آغوش تو را از نفس گل شنوم

گل نورسته مگر دوش در آغوش تو بود؟

 

| رهی معیری |

که دلتنگی...

 

جدا افتادن از ساحل برای موج ممکن نیست

که دلتنگی دلیل بازگشتن های صدباره‌ست

 

| محمد عزیزی |

گیسوی تو

 

گیسویِ تو هر سیم...زنم ساز به تکرار,

تا ناز کنم مویِ تو ! من را چه به گیتار؟!

 

| فاطمه صالحی |

بلای آسمانی

 

گرچه دانم آسمان کردت بلای جان ولیکن

من به جان خواهم تو را عشق ای بلای آسمانی

 

| شهریار |‌

مو به مو

 

اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را

شمارم مو به مو شرح غم شب‌های تارم را

 

| شاطر‌عباس صبوحی |

دیوان سینا

 

بوعلی سینا هم این لب را اگر بوسیده بود

جای قانون و شفا، دیوان سینا داشتیم

 

| رسول رمضانیان |

گلوسوز

 

بیاضِ گردن او گر به‌دستِ ما اُفتد،

چه بوسه‌های گلوسوز انتخاب کنیم

 

| صائب تبریزی |

حال من

 

حال مرا هر کس که می پرسد بگو خوب است!

اشکش روان، اندوه جاری، زخم‌ ها کاری ست...

 

| حسین دهلوی |

زندانبان

 

اتفاقا که تو را دید دو چشمم، دل گفت

خاک بر سر شده ای این خود زندانبان است

 

 | امید احسان زاده |

غمی گستاخ

 

به گستاخی غم هرگز ندیدم میهمانی را

اگر با گریه بیرونش کنم با ناله می آید

 

| معنی زنجانی |

عاقبتت

 

چه دعایی کنمت بهتر از این

که شود عاقبتت ختمِ به من

 

| علی شامیر |

سایه ام

 

اگر به کشتن من آمدی چراغ نیاور،

که سال هاست به جز سایه ام سپاه ندارم

 

| حسین جنتی |

شب های بی فریادرس

 

در چنین شب‌های بی فریاد‌ رس

روز خوش در خواب باید دید و بس

 

| هوشنگ ابتهاج |

هنگام وصال

 

هر کسی از یار چیزی خواست هنگام وصال

من به محضِ دیدن او خاطرش را خواستم

 

| محمد سهرابی |

از عشق تو

 

هر که از ساقیِ عشقِ تو چو من باده گرفت

بی‌ خود و بی‌ خرد و بی‌ خبر و حیران شد...

 

| عطار نیشابوری |

حضرت عشق

 

حضرت عشق بفرما که دلم خانه توست

سر عقل آمده هر بنده که دیوانه توست

 

| مولانای جان |

اندر خاک

 

گَرَم بیایی و‌ پُرسی چه بردی اندر خاک؟

ز خاک نعره برآرم که " آرزوی تو را "...

 

| بیدل دهلوی |

مشکل شرعی

 

مشکل شرعی ندارد بوسه از لب‌های تو

میوه‌ی بیرون‌زده از باغ، حق عابر است

 

| محمد شیخی |

تیر در کمان

 

به دیگران سپر انداختن بود کارت

 رسد چو نوبت ما تیر در کمان داری.‌..

 

 | صائب تبریزی |

چه بودم؟

 

یا رب چه بودم و به کجا رفته‌ام که من

هر گه به یاد خویش رِسَم گریه می‌کنم

 

| بیدل دهلوی |

درخت ارغوان

 

میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی

درخت ارغوان روید، به جای هر مغیلانی...

 

| سعدی |

حذر نمی کنم

 

ناز کنی؛ نظر کنی؛ قهر کنی؛ ستم کنی

گر که جفا، گر که وفا، از تو حذَر نمی کنم

 

| مولانای جان |

نیکی

 

در جواب سرد مهری های او بوسیدمش

از پیمبر خوانده ام نیکی کنم جای بدی...

 

| احمد جم |

از همهمه بیزاریم

 

از زمزمه دلتنگیم از همهمه بیزاریم

نه طاقت خاموشی نه تاب سخن داریم

 

| حسین منزوی |

تخم محبت

 

می‌گریم و مرادم از این سیل اشکبار

تخم محبت است که در دل بکارمت

 

| حافظ |

تو آن بهشت برینی

 

تو آن بهشت برینی که جان خاکی من

برای داشتنت عین آرزو شده است...

 

| حسین منزوی |

هرگز گمان مبر

 

هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ای

با هر قدم که دور شدی، استخوان شکست

 

| احسان افشاری |

درِ دل

 

نشناخته بودیم دری غیر درِ دل

ما را به چه تقصیر، فلک در‌به‌در انداخت؟

 

| حزین لاهیجی |

من از تو یاد گرفتم

 

من از تو یاد گرفتم که رخت نور بپوشم

به ضرب ساز بچرخم به جرم عشق بجوشم

 

 | شهیار قنبری |

فارغ ز جهان

 

فارغ زجهانی و جهان غیر تو نیست

بیرون ز مکانی و مکان از تو پُر ست

 

| ابوسعید ابوالخیر |

در دام تو محبوسم

 

در دامِ تو محبوسم، در دستِ تو مغلوبم

وز ذوقِ تو مدهوشم، در وصفِ تو حیرانم

 

| سعدی |

طاقت دیدار

 

از دیدن رویت دل آینه فرو ریخت

هر شیشه دلی، طاقت دیدار ندارد

 

| صائب تبریزی |

بیدار نشستم

 

بیدار نشستم که غمت را چو چراغی

از شب بستانم به سحر بسپرم امشب

 

|حسین منزوی |

لاله زار

 

لاله زاری می شود عالم، اگر بیرون دهیم

داغهایی کز تو پنهان در جگر داریم ما

 

| صائب تبریزی |

گیسویت

 

بزن چنگی به گندمزار گیسویت مگر قدری

زکات خون دل های فقیران را بپردازی...

 

| فاضل نظری |‌

مگر آنجا که...

 

من ره نمی‌برم مگر آن جا که کوی دوست

من سر نمی‌نهم مگر آن جا که پای یار...

 

| سعدی |

غیر از تو

 

نمی آید به چشمم هیچکس غیر از تو...این یعنی

به لطف عشق تمرین میکنم یکتا پرستی را

 

| فاضل نظری |

چشم و دل

 

از چشٖم و دل مپرس که در اولین نگاه

شد‌ چشم من خراب ِ‌دل و دل‌ خرابِ چشم

 

| صائب تبریزی |

یار دگر

 

گویند که یارِ دگرى جوى و ندانند

بایست که قلب دگرى داشته باشم

 

| عماد خراسانی |

نشان بوسه

 

چگونه می‌سپری تن به بوسه‌های رقیبم؟

نشان بوسه‌ی من در کدام سوی تنت نیست؟

 

| حسین منزوی |

شب قدر

 

ای خواجه چه جویی ز شب قدر نشانی؟

هر شب، شب قدر است اگر قدر بدانی!

 

| جامی |

یاعلی

 

علی را ضَربتی کاری نمیشد

گمانم اِبن مُلجم یا علی گفت

 

| ناشناس |

برق خنده هایت

 

خورشید گو نخندد، صبحی تتق نبندد

ای برق خنده هایت، از آفتاب خوش تر

 

| حسین منزوی |

چگونه با تو بمانم؟

 

چگونه با تو بمانم؟ بهار نزدیک است

تو بوته ی گل سرخی و من زمستانم

 

| محمدرضا طاهری |

نگاه

 

گفتم چگونه می‌کُشی و زنده می‌کنی؟

با یک نگاه کُشت و نگاه دگر نکرد...

 

| امیرخسرو دهلوی |

حال مرا دید

 

حال مرا دید و کمی آهسته تر رفت

با من مدارا کردنش را دوست دارم

 

| هاتف مهدی قنبری |

دل نیست

 

هرکس بغلم کرد به خون غلتیده

دل نیست درونِ سینه خرمشهر است

 

| آیدا دانشمندی |

طرّه

 

طرّه از پیشانی ات بردار ای خورشید من

در شب یلدا مسیر ماه را گم کرده ام!

 

| علیرضا بدیع |

با تو

 

خندید و گفت: با تو هوا عاشقانه نیست!

باران گرفت،گفتمش" آیا نشانه نیست...؟ "

 

| محمد شیخی |

اثر خواهیم کرد

 

یا ز آه نیمه شب، یا از دعا، یا از نگاه
هر چه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد

 

| ملک الشعرای بهار |

ای تن بی سر

 

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر

چون شیشه عطری که درش گم شده باشد

 

| سعید بیابانکی |

خوابم نیست

تا شب هراسانم غرورم هست و شورم نه

تا صبح بیدارم خیالم هست و خوابم نیست

| عبدالجبار کاکایی |

یک طرف...

یک طرف از ناز می بندد لبش راهِ نیاز 

یک طرف جا از برای بوسه خالی می کند

| طالب آملی |

گریبان

دستم از تنگی دل وقف گریبان شده است

یاد آن روز که در گردن جانانم بود...

| حزین لاهیجی |