کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۶۲۴ مطلب با موضوع «شاعران زن» ثبت شده است

جانا...

۱۴
آبان


ﺟﺎﻧﺎ

ﻣﺮﺩ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﯼ ﻧﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺩﻭﺭﻡ

ﮐﺎﺵ "ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ"

اﯾﻨﻬﻤﻪ ﺑﯽ ﻗﺪﺭﺕ ﻧﺒﻮﺩ.


ﺟﺎﻧﺎ

ﭼﻘدﺭ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ

ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﭘﺮﯾﺮﻭﺯﻫﺎﯼ ﻧﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺩﻭﺭ ﺍﮔﺮ ﺑﻮﺩ،

ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﯼ: "ﺩﺍﺷﺘﯽ؟؟؟"

ﻭ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ:

ﺩﺍﺭﻡ.


ﺟﺎﻧﺎ

ﻣﻦ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮐﻮﯾﺮ ﺭﺍ

ﺑﺎ ﺗﻮ ﮐﺸﻒ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ

ﯾﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ؟

ﻣﻦ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ

ﺑﺎ ﺗﻮ ﮐﺸﻒ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ

ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﭘﺮﯾﺮﻭﺯﻫﺎﯼ ﻧﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺩﻭﺭ ﺍﮔﺮ ﺑﻮﺩ،

ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﯼ: ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ؟

ﻭ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ:ﻫﻤﯿﺸﻪ

ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﯼ ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟

ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﯽ ﺷﻤﺎﺭﻡ... ﺗﺎ ﺧﻮﺍﺏ...


ﺟﺎﻧﺎ

ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ

ﻓﻌﻞ ﻫﺎﯼ ﺣﺎﻝ ﻣﻦ

ﻣﺎﺿﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ

"ﺩﺍﺭﻡ" ﻫﺎ، "ﺩﺍﺷﺘﻢ" ﻧﻤﯿﺸﻮﻧﺪ



ﺟﺎﻧﺎ

ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﯿﺪﺍﺭﻡ...

ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﺮﮔﺲ ﻫﺎﯼ ﺧﺸﮏ ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﻧﺪ

ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻦ

ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺮﮔﺲ ﻫﺎ ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ

ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻤﯿﭙﺮﺳﯽ: ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ؟

ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﺪﺍﺭﯼ

ﺗﻤﺎﻡ ﻓﻌﻞ ﻫﺎﯼ ﺣﺎﻝ

ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺎﻟﻢ

ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ


| مهدیه لطیفی |

  • پروازِ خیال ...


می دانم

فایده‌ای ندارد

فایده‌ای ندارد

به تلفن چشم بدوزم

هر از گاهی بروم پشت پنجره

پرده را کنار بزنم

یا با هر صدای آشنایی

سر برگردانم

فایده‌ای ندارد

درست مثل این‌که

به گل‌های پیراهنم

آب بدهم !


| ساره دستان |

  • پروازِ خیال ...


عکست را با خودم دارم

همراه صدای ضبط شده ات را

و هر روز

به انجمن های ادبی سر میزنم!

گوشه ای به التماس شاعری را گیر میاورم...

عکست را نشان میدهم

و سکوت ضبط شده ی صدایت را!

همان دوستت دارم هایی را که هیچ وقت نگفتی...

و بعد اصرار میکنم تو را بسراید!

دیروز بلاخره شاعری قبول کرد

مدتی عکست را نگاه کرد...

و به سکوت دوستت دارم هایت گوش داد... نگاهی به من کرد و

با لبخند روی تکه کاغذی نوشت: 

"برگرد...این دیوانه دلش تنگ است..."


| نیاز خاکی |

  • پروازِ خیال ...


آبـان هوایش غرق دلتنگیست

عطرِ تو را در مشت خود دارد

فهمیده خیلی ‌دوستت دارم

هی‌ پشتِ هم با عشق میبارد ...


آبان از اول هم مـُردد بود

عطر تو را جـاری کند یا نه

میخواست لبریزت شوم اما

اینگونه باران گرد و ‌رسوا.. نه


او دیده بود از اولِ پایی‍ـز

هرشب به یادت شعر میخوانم

فهمیده‌ بودم زیرِ این بـاران

تو میروی من خیـس میمانم ...


آبان شدم در اوجِ بی مهـری

ابـری شدم اما نمیبارم

بعد از تو این پاییـزِ لا کردار

گفته هوای بدتـری دارم ...


آنقدر از عشقـت نوشتم که

ما دسته جمعی ‌عاشقت هستیم

دروازه ی این شهرِ عاشق را

جز تـو به روی هر کسی بستیم ...


باران امشب بهتر از قبل است

جوری که فکـرش را ‌نمیکردی ..

آبـان خبرهای خوشی دارد

شاید به پای قصـه ‌برگردی ...


| مریم قهرمانلو |

  • پروازِ خیال ...


به من ک زخم میزنی عجیب غمگینی !

ما همه در درون هم خانه داریم 

ما یکی هستیم ...

تکه تکه میان کوچه های جهان !

زخم تو، مرا از پای درخواهد آورد ...

با این حال خوبم 

اگر بدانم خوبی 

و دوست داشتن شکلی دیگر است !

شکلی که این هزار تکه ی پریشان 

دارد از یاد می برد ...

تو اما یادت نگه دار

گاهی شانه ای 

بی آنکه باشد 

غم تو را به دوش دارد...

قلب ها شکسته ترینند 

و لبها، صندوقچه ی هزار آواز نخوانده.

به من زخم نزن، طاقت نمی آوری !


| معصومه صابر |

  • پروازِ خیال ...


قدِ خاموشی ِ یک زیرگذر ، غمگینم

مثل گنجشک ( که خورده به سپر) غمگینم

زندگی ِ سگی و صبر ِ عظیم ِ شتری

یک نفر آدمم و چند نفر غمگینم ...


| طاهره خنیا |

  • پروازِ خیال ...

کوه

۲۹
مهر


مرد باید شبیه ترین چیز به یک کوه باشد

نه کوه کافی نیست 

مرد باید کوهستان باشد

دست هایش کوه 

شانه هایش کوه

اراده اش کوه

قولش کوه

اما دلش ...

دلش باید یک درخت هلو باشد !

وسط کوهستان

که خیال بانو

به شاخه هایش

 آویخته ...


| حسنا میرصنم |

  • پروازِ خیال ...


جیبِ بزرگتر نمیخواهد

چتر هم همینطور

پاییز فقط دلبر میخواهد

با یک خیابان که خشاب اش پر از عشق باشد

و ته مانده های باران

بعد آرام آرام

ماشه را بچکانی روی گونه اش

همین..


| مریم قهرمانلو |

  • پروازِ خیال ...


رد میشوی ازمن شبیه کوچه ای بن بست

رد میشوی مانند یک آهنگ تکراری

رد میشوی ازاین زنی که دوستت دارد

و میروی دنبال آنکه دوستش داری


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...


این شعر را همین حالا بخوان

وگرنه بعدها باورت نمی‌شود

هنگام سرودنش چگونه دیوانه‌وار عاشقت بودم

همین حالا بخوان

این شعر را که ساختار محکمی ندارد

و مثل شانه‌های تو هربار گریه می‌کنم می‌لرزد

هربار گریه می‌کنم

.

.

.

.

و پیراهن هیچ فصلی خیس‌تر از بهاری نخواهد بود

که عاشقت شدم.


| لیلا کردبچه |

  • پروازِ خیال ...

صبح باش !

۰۷
مهر


صبح باش ! 

کمی بیشتر بخند امروز ,

و کمی بیشتر مهربان باش 

بگذار لبخندت ,

چراغ دلی شود 

و مهربانی ات 

صبح کوچکی 

به قدر مرز شانه های یک نفر...


| معصومه صابر |

  • پروازِ خیال ...

سه شنبه

۰۶
مهر


سه شنبه

قلبِ یاقوتی هفته است

تپیدن میداند

نامنظم میشود اگر

تمام شنبه را بغض کرده باشی،

یکشنبه را گریسته باشی،

و دوشنبه را درد کشیده باشی!

سه شنبه را دلگیر کنی

انار میشود

چکه میکند!

هفته سرخ میشود!


| روشنک آرامش |

  • پروازِ خیال ...

صعود

۰۶
مهر


برای بوسیدنت 

بر سر پنجه 

بلند می شوم.

برای رسیدن به هر قله ی آرزو 

باید صعود کرد.


| ژیلا نوشین فر |

  • پروازِ خیال ...


گفتم عقب بایست! نمی خواهم!

من مثل دره ای ته این راهم

ما هیچ وقت، هیچ کجا با هم...

با بوسه هاش بست دهانم را


| فاطمه اختصاری |

  • پروازِ خیال ...


مردی که از خواب ِ بد ِ بد پا شدم پیشش

بوی تنم را می دهد لب ها و ته ریشش


می فهمدم از لرزشی که در صدا دارم

از چین ِ کم عمقی که زیر ِ چشم ها دارم


از بغض بی ربطی که بین خنده هایم هست

سردرد های بی خودی که از کجا دارم!


دارد گره های مرا وا می کند بی حرف

مردی که بیرون می کشید این نعش را از برف...


| فاطمه اختصاری |

  • پروازِ خیال ...

شبیه یک زن دیگر

۳۱
شهریور


شبیه یک زن هرزه به خانه برگردی

که رد پای لبت بر دهان او مانده

که بوی عطر تنت روی تخت خوابیده 

که موجی از بدنت بر تن پتو مانده...


به پاک دامنی ات شک کنی هزاران بار

به آب توبه خودت را دوباره غسل دهی

به جرم زن شدن اینجا چه رنج ها دیدی

چه چیز ها ک برای تو آرزو مانده...


شبیه یک زن غمگین به خانه برگردی

پر از هوار، پر از حس پشت پا خوردن...

خودت برای خودت گریه میکنی اما

چه بغض ها که همیشه در آن گلو مانده


زنانه مرگ بپوشی زنانه زنده شوی...

زنانه عشق بورزی، تورا رها بکنند...

شبیه آینه ای ک هزاااار تکه شده

به تن تتن تتنت انعکاس او مانده...


شبیه یک زن تنها به خانه برگردی...

جنازه ای بشوی روی دست های خودت

که از تمام تو تنها، دو سطر شعر فروغ،

دو عاشقانه ی غمگین شاملو مانده...


شبیه یک زن دیگر به خانه برگشتم

شبیه یک زن دیگر که دوستش داری

جدا شدیم و پس از تو برای من دیگر

نه عشق مانده عزیزم، نه آبرو مانده...


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...


زن بودن اتفاق غم انگیزی است...

یک شعر دست خورده ی دل گیر است

میخواستم "پسر" بشوم، اما...

این سوورئال، بازی تقدیر است!


در کودکی به گور سپردندم!

اما گرییختم به تو برگردم!

معشوقه ی موقت مردی که....

از خلقت زنانه ی خود سیر است!


از تو فرار کردم و خوابیدم...

بیدار می شوم، که زنت باشم!

میخواستم تورا ببرم از یاد....

افسوس! پای قلب خودم گیر است...


ای مردها... قلمرو من این جاست

اصرار پاک ماندن من بی جاست....

این زن نجیب بود و تورا میخواست...

"مریم" دوباره طعمه ی تحقیر است!


آه ای پدر!

کمی بغلم کن تا....

مرهم به روی زخم دلم باشی

شاید دوباره گریه کنم، اما....

گاهی برای گریه کمی دیر است!


چشمت خمار! تلخی پر تهدید...

موی شراب خورده ی در تبعید...

_بانو شما که گریه نمی کردید!

میخانه ات، تمدن نامیر است....


_زیبایی ات به کار که می آید؟!

بختت سپید، لیلی بی مجنون!

آه ای زمان کمی به عقب برگرد

درد هبوط کرده ی من پیر است!


حوا! زمین به سیب نمی ارزید

ابلیس در نگاه تو می رقصید

زن از همین که زن شده می ترسید

وقتی که عشق یک تب واگیر است!


اصلا بهشت مال شما باشد!

عدل از صفات حق خدا باشد!

زن از جنون و بغض نمی پاشد-

-ازهم، اگرچه گریه نفس گیر است...


یک زن که دید میبری اش از یاد

رفتی دوباره یاد خودش افتاد

با اینکه گفت هرچه که بادا باد،

با خاطرات عشق تو درگیر است


زن بودن اتفاق غم انگیزی است

میخواستم صدا کنمت... اما

تنها صدای پر زده از این جا

شلیک زخم خورده ی یک تیر است...


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...


گاهی پناه می برم به عطر چای،

به کیف آرایشم،

به آهنگ های شاد ...

گاهی

تمام سعی ام را می کنم

بعد...

با صدای بلند گریه می کنم فقط 


| مهتاب یغما |

  • پروازِ خیال ...


دل از من نَبَر، مرد غمگین من

به احساس من دست درازی نکن

یه کابوس، بیداره تو تخت من

واسه خوابمون قصه سازی نکن


من انگار فوبیا ی دل بستنم...

می ترسم از این "ما شدن" درک کن!

تویی که قراره بری آخرش،

همین لحظه پاشو منو ترک کن!


داری جون میگیری تو رویای من

دارم میپرم هرشب از خواب تو

میترسم توام نقش بازی کنی...

سکانسای تکراری ثابتو...


دلم رو نلرزون، برو مرد من...

دارم کم میارم زیر هر نگات

دارم غرق میشم تو اخمای تو

دلم غنج میره واسه خنده هات...


دل از من نبر، گوش کن! رک بگم!

می ترسم بیای، عاشقت شم، بری

من انگار فوبیای دل بستنم

همون دور باشی برام بهتری...


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...


نازنینم !

از تو دور .... از خانه دور ... از خودم دورم

دلم تنگ است

برای خانه پدری

برای گلدان‌های شمعدانی کنار حوض

برای بوی زعفران شله زرد‌های نذری

برای باغبان پیر که پشت درخت بید یواشکی سیگار می‌کشید

برای قرمزی و شیرینی‌ یک قاچ هندوانه

برای خواب روی پشت بام, یک شب پر ستاره

برای پریدن از روی جوب

برای ایستادن در صف نانوایی

برای خوردن یک استکان کمر باریک چایی

برای قند پهلویش

برای پنیر و گردویش

برای بوی نمناک خاک کوچه پس کوچه

برایِ هیاهویِ بچه‌ها پشت دیوار هر خونه


خانه پدری یک بهانه بود

دلم برای کودکی‌هایم

دلم برای نیمه ی گم شده ام

دلم برای خودم تنگ شده است

دلم بی‌ نهایت ، بی‌ نهایت برای تو تنگ  شده است

کجایی‌ تو ؟؟


| نیکى فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...


دارمت یا ندارمت؟! سخت است

با دلی تکه پاره گریه کنم

یا بمان یا برو... نمیخواهم

بعد ازین نیمه کاره گریه کنم


نگرانم برای بال و پرت

زخم های تنم فدای سرت

تو برو با خیال راحت تا

با تنی پاره پاره گریه کنم


"مرگ مارا جدا نخواهد کرد"

نکند مرده ای... زبانم لال

زنده شو من دلم نمیخواهد

روی این سنگواره گریه کنم


دوستم داری و نمی مانی

دوستت دارم و نمیخواهی

بروم یا بمانمت؟! نگذار

بین این استخاره گریه کنم


با کسی که نمانده خوش بختم

آن کسی را که رفته می خواهم

چند قرن از تو بگذرد خوب است؟!

آه چندین هزاره گریه کنم؟!


بغض نشکسته...آه بی باران

آسمان گرفته ی تهران

غربتِ در وطن... رهایم کن

غرق در استعاره گریه کنم


دارمت یا ندارمت؟! تلخ است

فکر کردن به این که فردا را...

در خیابان میان مردم شهر

خانه را تا اداره گریه کنم


قبل رفتن فقط بگو که چرا

هرکسی را که زخممان بزند

بیشتر عاشقانه میخواهیم؟!

بغلم کن دوباره گریه کنم...


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...


من خودم خواستم از زندگی ام دور شوی

وه چه پایان خوشی بهر خودم ساخته ام


صبح فردا که خبر آمدت از خودکشی ام

نکند فکر کنی قافیه را باخته ام...!


| مریم صفری |

  • پروازِ خیال ...


از دست گریه های خودم خسته می شوم

از دست تو که با نَوَسانم نساختی

از زندگی که زندگیم را به باد داد

از اینکه بعدِ من تو خودت را نباختی


من از خودم که خسته نشد از تو خسته ام

از این غرورِ بین دوتامان همیشه سَد

از اینکه خواستم که تو باشی ولی نشد

از این همه دعا که به جایی نمیرسد


من از سوال ساده ی "خوبی" کلافه ام

خستم ازین جواب دروغی که "بهترم"

می ترسم از کسی که بفهمد هنوز هم...

با گریه های نیمه شب از خواب می پَرم


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...


بخشیدمت، اون لحظه هایی که ترَک خوردم

وقتی با چشمای خودم دیدم داری میری

من واسه ی آرامشت دنیامو میبخشم

تو واسه ی نشکوندن من چند میگیری؟!


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...

خدای بزرگ

۱۱
شهریور


خدای بزرگ

که توی آشپزخانه هم هستی

وروی جلد قرص های مرا می خوانی

لطفا کمی آن طرف تر!

باید همه ی این ظرف ها را آب بکشم


وهمین طور که دارم با تو حرف می زنم

به فکر غذای ظهر هم باشم

نه کمک نمی خواهم!

خودم هوای همه چیز را دارم

پذیرایی جارو می خواهد

غذا سر نمی رود

به تلفن ها هم خودم جواب می دهم

وگردگیری این قاب...

یادت هست ؟

اینجا کوچک بودم

وتو هنوز خشمگین نبودی

ومن آرامبخش نمی خوردم

درست بعدِ طعمِ توت فرنگی بود وخواب

که تو اخم کردی

به سیزده سالگی

ملافه

و رویاهایم

ببخش بی پرده می گویم

اما تو به جیب هایم

کیف دستی کوچکم

وحتی صندوقچه ی قفل دار من

چشم داشتی!

ای خدای بزرگ که توی آشپزخانه ام نشسته ای

حالا یک زن کاملم

چیزی توی جیب هایم پنهان نمی کنم

کیفم روی میز باز مانده است

هر هشت ساعت یک آرامبخش می خورم

وبه دکترم قول داده ام زیاد فکر نکنم

لطفا پایت را بردار

می خواهم تی بکشم


| ناهید عرجونی |

  • پروازِ خیال ...


سفرهای تنهایی همیشه بهترند

کنارِ یک غریبه می‌‌نشینی

قهوه ات را می‌‌خوری

سرت را به پشتی‌ صندلی تکیه میدهی‌ تا وقت بگذرد

به مقصد که رسیدی

کیف و بارانی ات را بر میداری

به غریبه ی کنارت سری تکان می‌‌دهی‌

و می‌‌روی

همین که زخمِ آخرین آغوش را به تن‌ نمی‌کشی

همین که از دردِ خداحافظی به خود نمی‌‌پیچی‌

همین که تلخی‌ یک بغض را با خودت از شهری به شهری نمیبری

همین یعنی‌

سفرت سلامت


| نیکی‌ فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...


دوستت دارم های سیزده سالگی را

روی بخار شیشه ی کلاس کشیدیم

با یک قلب

و حرف اول یک اسم


دوستت دارم های بزرگ تر را

در نامه های عاشقانه نوشتیم

پنهانشان کردیم

_هنوز هم یکی از آن نامه ها آنجاست

من از ترس مادرم

جوری پنهانش کردم که حتی خودم هم نتوانستم پیدایش کنم_


و زنان در حوالی سی سالگی

شاید دیگر 

قلبی روی بخار شیشه نکشند

اما

هنوز هم پر از دوستت دارمند 

چند تا از دوستت دارمهایم را

برایت 

مربای آلبالو درست کرده ام

چند تا را

گرد گرفته ام از اشیا

با یکی از آنها

پیرهنت را اتو کرده ام

و با یکی

با یکی دارم

این شعر را برایت می نویسم.


| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...


زن بودم

پای دوست داشتنت ایستادم

مرد نبودی

شکستم،

فرو ریختم

و سال‌هاست

که ایستاده مرده ام!


| سارا قبادی |

  • پروازِ خیال ...


در من کسی جان میدهد هر شب

با خاطراتی سرد و تکراری

دیوانه جان کی میشود اصلا

از حال و روزم دست برداری .. ؟


من از تو و این زندگی سیرم

بر باد دادم آشیانم را

میخواستم پَر وا کنی در من

آبی ندیدی آسمـانم را ...


ویرانه ها را خوب میفهمم

استادِ ماندن زیرِ آوارم

لبخند بر لب میزنم اما

دردِ وخیمی در سرم دارم


دردِ وخیمِ در سرم هستی

احساسِ پوچی بینِ اشعارم

پلکی بزن پیش از عبورت یک

مُردن به چشمـانت بدهکارم ..


دلبستگی طعمِ گَسی دارد

با بغض های قصه درگیری

دستت که از دستش جـدا باشد

دستِ خودت را هم نمیگیری ...


ما را به جرمِ عاشقی کُشتند

با چوبه ای از جنسِ ویرانی

حتما تصور میکنی خوبم !

افسوس اصلش را نمیدانی ...


| مریم قهرمانلو |

  • پروازِ خیال ...


آغوش تو

مترادف امنیت است

آغوش تو

ترس‌های مرا می‌بلعد

لغت‌نامه‌ها دروغ می‌گفتند

آغوش تو

یعنی پایان سردردها

یعنی آغاز عاشقانه‌ترین رخوت‌ها

آغوش تو یعنی “من” خوبم !


| مهدیه لطیفی |

  • پروازِ خیال ...

بی هوا

۱۷
مرداد


بی هوا داریم تا بی هوا...

این بی هوا که میروی

که ماسک اکسیژن از سقف پایین بیافتد

که نمیافتد

که نمیافتی از سرم...

یا آن که بی‌هوا ببوسی‌ام...!

بی هوا بگویی:

شما کتلت درست میکنی برایم؟!

بی هوا که صدایم کنی

که نمیکنی

که نمیگردم

این بی هوا ها را چه به آن بی هوا ها؟!

ها...؟!

این بی هوا ماندن

بلاتکلیف و بی چیزی که از سقف بیافتد

با آن بی‌هوا که ببوسی‌ام

کجایش یکی‌ست؟!


| مهدیه لطیفی |

  • پروازِ خیال ...


حرفِ رفتن که می‌‌شود

هزار چوپانِ دروغ گو پشتِ چشمانم کمین می‌‌کنند

هزار نفر به جایِ من می‌‌گویند

به جهنم که می‌‌روی

بعد هزار نفر در دلم مؤمن می‌‌شوند

دعا می‌‌کنند

که حرفِ رفتن

فقط کارِ چوپان‌های دروغ گوی چشمانت باشد 


| نیکی‌ فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...


تنهایی دلیل محکمی برای با هم بودن نبود ...

یکی مان باید پناه می بود و یکی مان پناهگاه .


دوتا خسته 

دوتا رنجور 

دوتا بی پناه ...


یکیمان باید قویتر می بود 

سخت جان تر 

صبور تر ...


آن یکی من بودم !! 

ژست قویتر ها را گرفتم 

ادای سخت جانها را درآوردم ...

دن کیشوت ی توخالی ...

یکیمان خسته تر می شد 

زودتر از پا می افتاد 

زودتر تمام می شد 


آن یکی 

من بودم ...


| هستی دارایی |

  • پروازِ خیال ...


دلم برای خنده‌های بی‌ دلیل

برای شادمانی‌هایِ بی‌ سبب 

برای بی‌ ریا بودن

دلم برای روز‌های خوشِ

زندگی‌ تنگ شده است


دستم را بگیر

و به من بگو

چگونه در گرگ و میشِ این

روزگارِ پر بالا و پایین

ِ همیشه خاکستری

هنوز می‌‌توانم بخندم ؟؟؟


| نیکی فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...

وقت دلتنگی

۱۱
مرداد


کتاب ها 

پر از شعر های عاشقانه است

پر از متن ها

عبارت ها

جمله ها

با این حال

هنوز چیزی نوشته نشده

که وقت دلتنگی 

باشنیدنش

گریه هایت شدیدتر نشود...


| فلورا تاجیکی |

  • پروازِ خیال ...


دوست دارم که کمی سر به سرت بگذارم

گلِ مریم وسطِ بال و پرت بگذارم ...


هی بگویم که تو را دوست ندارم اما

یک سبد گل بخرم پشتِ درت بگذارم ...


بشنوم از دلِ خود مهرِ دلم را کندی 

مشتی از نقل به کیفِ سفرت بگذارم ...


بروی پشتِ سرت را پیِ من چک بکنی ..

رفته ام اشک به پیشِ پدرت بگذارم ...


بشنوی غم زده ام باز بیایی سمتم

دستِ خود را ببرم بر کمرت بگذارم ‌...


غرقِ آغوش توام ، بنده غلط کردم اگر

دوست دارم که کمی سر به سرت بگذارم ...


| مریم قهرمانلو |

  • پروازِ خیال ...


ادبیات خسته شد وقتی

حافظ از روی درد می خوانی

به چخوف فکر می کنی اما

هی مجلات زرد می خوانی


در سرت زنگ می زند موتسارت

ناظری در تو مولوی می خواند

شجریان خسته یی درضبط

چند سطری ز مثنوی می خواند


بای سیکل ران پیر مخملباف

در شب لاله زار می چرخید

در سر کیمیایی من باز

لذت اعتراض می پیچید


کودکی های شاد و غمگینم

در پریای شاملوگم شد

مثل یک پیرمرد غمگین که

در خیابان روبه رو گم شد


تاس انداخت دست رهگذری

شیش و هشتی که خوب می رقصید

شاعری زیر غرش یک شعر

سخت از خشم شعر می ترسید


یک نفر در شقیقه ام مجروح

درد خود را به شعر ها می داد

مثل یک ماهی اسیری که

نعره می زد که مرگ بر صیاد


به عمو خسروی شکیبایی

بنویسید حال ما خوب است

ادبیات خسته یی هستیم

بغض هامان همه طلا کوب است


بنویسید شاعریم اما

قافیه های خسته یی داریم

بنویسید شاعری یعنی

قلبهای شکسته یی داریم


ادبیات خسته یعنی این

شاعران جای شعر می گریند

شاعران جای شعر می گریند

شاعران جای شعر هق هق هق


| الهام قریشی |

  • پروازِ خیال ...


بعضی گریه ها شعـر نمیشوند

موسیقی هم همینطور ! 

بعضی درد ها را نمیتوان نوشت

نمیتوان سـرود ..

بعضی بغض ها 

میانِ اینهمه شعر

به هیچ صراطی مستقیم نیستند ! 


به گمانم

بعضی جاها

فقط

باید مُـرد ...


| مریم قهرمانلو |

  • پروازِ خیال ...


ما عاشقانی هستیم که

عاشقانه ها مان

روی خطوط ایرانسل به هم می رسند

و " دوستت دارم " ها مان

پشت خط تلفن جان میگیرند

و پیام های آخر شبی مان

پوزخند میزنند به هر چه واقعیت :

" کاش اینجا بودی الان ؛ کنارم .. "


ما عاشقانی هستیم که

آغوش مان

احساس مان

بوسه ها مان را

از واقعیت طلب داریم ..


ما عاشقانی هستیم

که خوب لمس می کنیم

حس لبخند های ندیده را ...


| زکیه خوشخو |

  • پروازِ خیال ...

بی من تنهایی

۰۳
مرداد


سرد یعنی تو

که صدایت یخ می بندد بر رگ هایم

به وقت هایی که کسی را دوست داری

که من نیستم ...


گرم یعنی تو

که هر نگاهت داغ می شود بر دلم

برای بعدها ،

به وقت هایی که کسی را دوست داری

که منم ...


آب یعنی تو

که بر سرم می ریزی ... پاک ؛

از ابرهای دلتنگ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند

به جای هر غسلی !

به جای هر بارانی !


خاک

یعنی خاک بر سر لحظه هایی که

ما مال هم نیستیم ..!


خلاصه ،

خورشید

کتاب

کفش

کلید

کلمه؛

همه شان تویی !

به تنهایی !


تنهایی یعنی تو

که نمی دانی

بی من

چقدر تنهایی ...!


| مهدیه لطیفی |

  • پروازِ خیال ...


آمدن

و با هر مصیبتی ماندن

کار آدم‌های بزرگ است

وگرنه نماندن

و با هر بهانه‌ای رفتن را همه بلدند!

بیا

بمان

بگذار

همه بدانند چه مرد بزرگی را کنار خودم دارم!


| فاطمه بهروزفخر |

  • پروازِ خیال ...


روزی پشیمان می شوی آن روز خیلی دیر نیست

روزی که دیگر قلب من با عشق تو درگیر نیست


آن روز می بوسی مرا در قاب عکس ساکتی

زل میزنی چشم مرا سهمت بجز تصویر نیست


با گریه می گویی بیا با بغض می خوانی مرا

دیرست دیگر .. حسِ من بر پای تو زنجیر نیست


پُک می زنی یاد مرا با طعم سیگار وُ جنون

میسوزی از آهی که خود گفتی که دامن گیر نیست


روزی میان اشک و خون هم پای شعرم می دَوی

با درد می گویی به خود دیگر مرا پیگیر نیست


آن روز تنها می شود هم تخت و هم پیراهنت

می خواهی ام می خواهی ام لیکن دگر تقدیر نیست


با او به خلوت می روی با او بَغل می نوشیُ

پایانِ آن مستانگی جز ناله ی شبگیر نیست


آن روز می کوبی به در آشفته و آشفته تر

حسرت عذابت میدهد قلب تو بی تقصیر نیست


روزی نشانی ِمرا از کوچه ها می پرسی ُ

راهت نمی افتد به من خودکرده را تدبیر نیست ..

 

| بتول مبشری |

  • پروازِ خیال ...


کارم به لبخند های بی دلیل رسیده!

خنده ام میگیرد وقتی

عکست را مقابل چشمانم می‌گذارم

و برایت از دوست داشتنم مینویسم!

خنده ام میگیرد از این فکر

که برای کسی مینویسم

که از من بیخبر است

چه برسد از دوست داشتنم!

خنده ام میگیرد,

که چه احمقانه,

که بی هیچ منطقی,

به انتظارت نشسته ام!

خنده ام میگیرد از گریه هایم!

خنده ام میگیرد...


| نیلوفر اسلامی |

  • پروازِ خیال ...


گفتم مرا هم ببر

جای زیادی نمی گیرم

گوشه چمدانت

توی جیب کتت

نه ؛

اصلا فقط نامم را بنویس 

گوشه یکی از کتاب هایی که هرگز نمی خوانیش...

خداحافظی هم نکردی

با هر تصمیم احمقانه ای،

احساس غرور می کردی

خالا وقت داری

مغرورانه 

تا قیامت نقش یک احمق را بازی کنی !!

مثل آن روزها که من نبودم

این روزها که نیستم

و فردایی که به دنبالم میگردی

احتمالا...

منتظرت نیستم

کسی به من گفت:

اگر منتظر نباشی باز می گردد !!

حماقت شکل های مختلفی دارد

من 

تو

و آن کس که گفت 

منتظرش نباش،

بر می گردد 


| نیلوفر لاری پور |

  • پروازِ خیال ...


برنگرد...

نمیتوانم برایت توضیح بدهم،

زنی که از عشق فرار میکند،

دیوانه نیست!

گریه سلاحی است

که زمین گذاشته ام...

قلبی برای دوست داشتنت ندارم...

سربازی شده ام،

که قرن ها پیش

نیمی از خودش را

در خاک دشمن جا گذاشته است...


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...


چه کسی گفته که تو اینهمه آقا بشوی؟

به لغت مرد و یک عالمه معنا بشوی،


خب که چه ساده دل از اینهمه آدم ببری؟

مرحم درد دل هر زن تنها بشوی..


هی بپرسند که او یوسف کنعانی نیست؟

باعث خانه خرابی زلیخا بشوی،


تا کنون که نشدی همره دلدادگی ام    

نکند رحم دلت آمده حالا بشوی؟!


اینهمه دلبر و دلداده و عاشق داری

این خطا نیست که هی سد ره ما بشوی؟


الکی خوش بکنی قلب مرا با لبخند 

وقت دیدار پر از شاید و اما بشوی؛


کم کن از جاذبه ی شخصیتت بی وجدان..

رسمش این نیست که در قلب همه جا بشوی!


شهرت و مسأله ی قدرت تو کافی نیست؟

معنی اش چیست دگر اینهمه زیبا بشوی؟


| مریم صفری |

  • پروازِ خیال ...

حسودم

۱۵
تیر


حسودم

به انگشت‌هایت

وقتی موهایت را مرتب می‌کنند

حسودم

به چشم‌هایت

وقتی تو را در آینه می‌بینند

و حسودم

به زنی که رد شدن از لنزهای رنگی‌اش 

رنگ پیراهنت را عوض می‌کند

چه کار کنم؟

من زنِ روشنفکری نیستم

انسانی غارنشینم

که قلبم هنوز در سرم می‌تپد

که بادی که پنجره‌های خانه‌ام را به هم می‌کوبد

روزی اگر موهای دیگری را پریشان کرده باشد چه؟

و بارانی که باریده و نباریده تورا یادم می‌آورد،

روزی اگر دیگری را یادت بیاورد چه؟

حسودم

و هی می‌ترسم از تو 

از خودم 

از او

می‌ترسم و هی شماره‌ات را می‌گیرم

و صدای زنی ناشناس

که شاید عطر تو از گل‌های پیراهنش می‌چکد

که شاید بوی تو از انگشتانش می‌چکد

که شاید حروف نام تو از لبانش می‌چکد

هر لحظه از دسترسم دورترت می‌کند

تو دور می‌شوی 

من فرو می‌روم در غار تنهایی‌ام

کنار وهمِ خفاشی که این روزها 

دنیایم را وارونه کرده‌ست ...


| لیلا کردبچه |

  • پروازِ خیال ...


نخند جانم ،نخند

آدم دست و پای دلش میان چال گونه ات میشکند... 

تو نخند ، میترسم نقاش ها لبخندت را نقاشی کنند... 

عکاس ها لبخندت را ثبت کنند...

شاعرها از لبخندت  غزل بگویند، نویسنده ها کتابت کنند... 

بعد منه دست و پا شکسته چطور با یک شهر رو به رو شوم؟ 

رحم کن، یواشکی بخند ،فقط برای من... 


| ستایش قاسمی |

  • پروازِ خیال ...


از همان شب بارانی

که خانه را برای همیشه ترک کردی ،

قاب ِ روی دیوار ، بجای عکس دو نفره مان

برفک نشان می دهد !

از همان شب بارانی

هوای خانه ابری ست...

من با چتر مینشینم

روی کاناپه ی جلوی تلویزیون

و فیلم های دو نفره مان را تماشا میکنم...

دقیقه ی ۲۱ فیلم

همانجا که به دوربین زل میزنی و میخندی ،

بغض ابر های توی خانه می ترکد...


| زکیه خوشخو |

  • پروازِ خیال ...


شایع شده انتظار ما را کشته

یا درد فراق یار ما راکشته

بگذار بگویند که خود می دانیم

بی رحمی روزگار ما را کشته


بی رحمی روزگار بد معنی شد

یک عالمه انتظار بد معنی شد 

بادی زد و برگشت ورق، می دانی؟

محکوم طناب دار بد معنی شد 


محکوم طناب دار را هم رستیم

اصلا تو بگیر یک دل و یک دستیم

با اینهمه گل پشت چراغ قرمز

ما متهم ردیف اول هستیم 


| مریم صفری |

  • پروازِ خیال ...


رد ِ رژ

روی فنجان قهوه..

رد ِ انگشتانت

روی سیم های گیتار..

رد ِ هم آغوشی مان

روی این تخت..

یک سال ، ده سال

یک قرن، تا ابد..

تا ابد خاطرات ما

از سقف ِ این خانه

چکه می کند..


| زکیه خوشخو |

  • پروازِ خیال ...

نوار زندگی

۱۲
خرداد


به دخترم گفتم

آنها که زندگی شان شبیه صفحه ی مانیتوری است که دارد

نوار قلبی یک مرده را نشان می دهد 

خوشبخت ترند

که من زندگی ام

نوار قلبی یک نفر بود که داشت می دوید

دارد می دود

می دود....


 | رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...


دخترانی که انتظار می کشند

و هر روز رویاهای بافته شده به تن می کنند

و کفش آهنین به پا

در خیابان های هراس می رقصند

زخم های کاری می خورند

و هر تکه شکسته شان را

از کنار خاطره ای جمع می کنند...

دخترانی که قول های مردانه میدهند

که قسم های جانانه میخورند

که تم شب هایشان باران و دلتنگی ست

زود می بخشند

و صبح را امیدوارانه آغاز می کنند...

دختران تصمیم های بزرگ

صبر های بزرگتر

و روزگار کشدار ولنگار...

اما همچنان امیدوار

به آمدن

به ماندن

به ظهور عشقی پایدار


| پریسا زابلی پور |

  • پروازِ خیال ...


زندگی ما

آن قدر هاهم رمانتیک نبود ،

هست ؟

که مثلا عصرهای آرام سه شنبه 

درکافه ی دنجی

باهم قهوه بنوشیم .

که مثلا

اسم های مان را روی ماسه های  ساحل بنویسیم ،

شهرما 

یک دریاچه ی خشک شده بیشتر نداشت 

ندارد 

_آن هم که فقط نمک روی زخم آدم می پاشد_

نه !

زندگی ما رمانتیک نبود 

نیست 

وشهرمان

حتی قطاری ندارد

که از پشت شیشه هایش 

مثل سربازهای فیلم های جنگ جهانی 

برایم دست تکان بدهی.

با این همه اما

گاهی

گاهی که برق می رود

شمع روشن می کنیم

مثل کافه های فیلم های فرانسوی

گاهی هم برای بچه های قطار شهربازی دست تکان می دهیم.

زندگی ما

اصلا رمانتیک نبوده اما 

فردا که فیش آب را پرداخت می کنی 

پشتش را بخوان

زنی در خانه داری 

که شاعر است و می تواند 

با همان جمله ی «دوستت دارم» پشت فیش ها هم غافلگیرت کند.


| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...

زخم

۰۵
خرداد


من زخم های بی نظیری به تن دارم اما

تو مهربان ترینشان بودی

عمیق ترینشان

عزیزترین شان 

بعد از تو آدم ها 

تنها خراش های کوچکی بودند بر پوستم 

که هیچ کدامشان 

به پای تو نرسیدند 

به قلبم نرسیدند

بعد از تو آدم ها

تنها خراش های کوچکی بودند

که تو را از یادم ببرند، اما نبردند

تو بعد از هر زخم تازه ای دوباره باز می گردی

و هر بار

عزیزتر از پیش

هر بار عمیق تر


| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...

آخرین بار

۰۴
خرداد


آن لحظه که قلبم می‌ایستد

به تو فکر می‌‌کنم

به لحظه‌ای که خبردار می‌‌شوی

حلقه‌های اشک در چشمانت

دستی‌ که بر سینه ات می‌‌فشاری

سری که بر شانه ی معشوقت میگذاری

چشمانم را می‌‌بندم

به چشمانِ تو فکر می‌‌کنم

چشمانت را می‌‌بندی

به آخرین بار

به آخرین نگاهِ من فکر می‌‌کنی‌

برای آخرین بار صدایت می‌‌زنم

میدانم

فرسنگ‌ها دور از من

سرت را بر میگردانی

می‌ ایستی

 یک دقیقه سکوت مى کنى

به احترام قلبی که بخاطرت می‌ایستد


| نیکی‌ فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...


روزِ خوبی است فردا ...

تو آخرین سیگارت را می‌کشی

برایِ  آخرین بار فکر‌هایت را می‌‌کنی‌

آخرین نامه ی من را پاره می‌ کنی‌

آخرین نامه ی خودت را می‌نویسی

آخرین نگاه را به این خانه میکنی‌

چمدانِ  کوچکت را بر میداری

هوا بارانی است

و تو ....نمی‌روی

روز خوبی است

فردا ...


| نیکی‌ فیروزکوهى |

  • پروازِ خیال ...

گم شدم...

۰۳
خرداد


شبیه مه شده بودی !

نه می‌شد در آغوشت گرفت

و نه آن‌سوی تو را دید !

تنها می‌شد ،

در تو گم شد !

که شدم ...


| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...


هر چیزى زیاد که تکرار بشود

از سکه مى افتد..

درست مثل رفتن هاى تو..

ماه اول سخت گذشت

ماه دوم اما آسان تر بود

ماه سوم که برگشتى،

خوشحال بودم

اما رفتنت انگار عادت شده بود..

از همان عادت ها

که تا مغز استخوانم را میسوزاند...


| کیانا اسماعیلى |

  • پروازِ خیال ...

بین ما

۰۱
خرداد


با محبوبم در یک شهر زندگی‌ می‌‌کنم

بین ما

چند خیابان 

چندین خانه

یک پل هوایی

دریاچه‌ای کوچک

و صد‌ها هزار آدمند

 

| نیکی‌ فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...


چشمهایت

معادله ریاضی مبهمی است ...! 

با اخم که نگاهم میکنی

نمیدانم 

دلیل بیاورم 

یا سکوت کنم ...!

با عشق که نگاهم میکنی

نمیدانم 

بخندم 

یا بمیرم ...


| سمیرا آنالویی |

  • پروازِ خیال ...


برخیز با بوسه ای از لبِ صبح

با نوش دارویی از تنِ آخرین روز از اردیبهشت 

کسی در تو انتظار می کشد

که زنجیر زنگ زده ی اتاقکش را باز کنی

و بگذاری کمی هم او نفس بکشد

بیرون بیاید، رها شود

و فقط یک امروز را زندگی کند

کسی در توست که سکوتش

دارد به روح تو فشار می آورد

امروز را به او ببخش.


| شیما سبحانی |

  • پروازِ خیال ...


و یک روز فهمیدیم «عزیزم»

نام کوچک هیچ‌کداممان نیست

و شام خوردن زیرِ نور شمع

چشم‌هایمان را کم‌سو می‌کند


سقف

بهانۀ مشترکی بود

که باید از هم می‌گرفتیم

و تاریکیِ موّاجِ خانه را به دو نیم می‌کردیم


تاریکی از دیوارهای شیشه‌ای نشت کرده بود

و ما

دو حبابِ کنار هم بودیم

که می‌ترسیدیم هنگامِ یکی شدن

نبینیم کداممان نابود می‌شود.


| لیلا کردبچه |

  • پروازِ خیال ...


وقتی قرار است

از زندگی کسی خارج شوی 

با شکوه چون رنگین کمان برو...

بگذار بعد از تو تمام آدم ها را با تو مقایسه کند

بگذار عیار خوبی ها شوی 

یقین بدان بعد از تو کسی به چشمش نخواهد آمد

و این تنها جزای آدم قدر ناشناس است.


| نسرین بهجتی |

  • پروازِ خیال ...


هر از چندی نوشتن را رها می‌کنم

به انگشتانم خیره می‌شوم

می‌گفتی زنان زیبا آزارت می‌دهند

و هر انگشت من زنی زیباست

که آرامت می‌کند

به هر انگشتم که نگاه می‌کنم

یاد زنی زیبا می‌افتم

که از دستش گریزی نداری

می‌خندم

و نوشتن داستان تو را از سر می‌گیرم.

 

| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...


تو دیگر خودت نیستی!

وقتی 

با هر جان کندنی به خواب می روی 

و با شانه هایی از درد 

به - روز مره گی -  فکر می کنی!

تو دیگر خودت نیستی 

هنگامی که 

هم پای سایه ی خسته ات 

به دونده گی های بی امان مردم 

غمگینانه نگاه می کنی ...

زمانی که متحیرانه!

به نماز می ایستی 

و خدا را 

در جایی دیگر جستجو می کنی ...

هنگامی که  تمام دنیا!

به نقطه ای کوچک و محدود 

در قلب تو منتهی می شود 

وقتی که من!

با تمام احساسات زنانه ام

منطق مردانه ی تو را تغییر می دهم ...

و تو 

زاده می شوی دردناک!

در فصل پنجمی

 بنام  " عشق "


| تابان رضازاده اول |

  • پروازِ خیال ...

تو نباشی

۲۴
ارديبهشت


من به خیلی چیزها عادت کرده ام

عادت کرده ام بنشینم پشت میز عصرانه

از پشت پنجره آدم ها را تماشا کنم

چای بنوشم

سیگار بکشم

شعر بخوانم

تو نباشی

تو نباشی

تو نباشی.


| شیما سبحانی |

  • پروازِ خیال ...


به احتمال ِ نبودنم فکر کن؛

به اینکه چند بوسه از زمین کم خواهد شد؟

و چند واژه از زمان؟

پیش از آنکه چشم ببندی فکر کن؛

که مرگ یک زن

تا چه اندازه

تعادل ِ جهان را در هم خواهد ریخت؟


| مانا چاوشی |

  • پروازِ خیال ...

درد و درمان

۲۳
ارديبهشت


از چار طرف درد همان واژه ی درد است

نامرد شد از دنده ی چپ واژه ی درمان... 


| شهناز امیرمجاهدی |

  • پروازِ خیال ...

آدم ها و ماهی ها

۱۹
ارديبهشت


برای ماهی

با سه ثانیه حافظه

تنگ و دریا یکی ست!

دست من و شما درد نکند 

که دل تَنگ آدم ها را

با یک عمر حافظه

توی تنگ می اندازیم

و برای ماهی ها دل می سوزانیم!


| مهدیه لطیفی |

  • پروازِ خیال ...

قلب نیست لعنتی !!

۱۹
ارديبهشت


قلب نیست لعنتی !!!

چیزی است در دلم 

آویخته به بندی

تاب می‌خورد بینِ بغض‌هایِ من

و درد‌هایِ  زندگی‌

نه می‌‌ایستد که مرا راحت کند

نه می‌تپد که ماتمِ تو را کم کند.


 | نیکى فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...

یکی من یکی تو

۱۹
ارديبهشت


معامله ای پایاپای

یکی تو

یکی من

یکی من

یکی تو

نمی‌بخشمت

اگر حتی یکی از موهایت بیشتر از من سفید شود

بیا به اندازه ی هم پیر شویم

بیا با هم بمیریم

راستش را بخواهی

من هنوز از مرگ می ترسم

و فکر میکنم با هم مردن

تنها راهی ست که می تواند

ترس آدمی از مرگ را فرو بریزد.


| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...

بلند...کوتاه

۱۹
ارديبهشت


چه فایده،
 زنی باشی 
با موهایی " بلند " ؟

وقتی آن دستی 
که باید به موهات برسد،

همیشه" کوتاه " است ...


| هستی دارایی |

  • پروازِ خیال ...


سال ها بَعد

که پسرم را در آغوش میگیرم

به او یاد میدهم دوست داشتن

از سرِ راه نیامده ..

اصالت دارد !


یاد میدهم از هَمان کودکی 

میتواند همه را دوست داشته باشد

اما

آخرِ سر

عاشقِ یک نفر بشود ...


دستانش باید

مرهم دستانِ ظریفی باشد

که تمامِ دلهره هایش را به او میسپارد ...


باید یادش بدهم

مردانگی را بلد باشد

آن هم نه با سبیل و زورِ بازو !

بلکه با دوستت دارم گفتن های ناگهانی

و زل زدن در چشم هایی که تمامش را

از آنِ خود میداند ...


باید یاد بگیرد

که فردا روزی

برود در خانه ی عشق اش

و در نهایتِ دوست داشتن بگوید :

بیا برویم

به هم برسیم ...

که "کال" نماند

دوست داشتنش ...


| مریم قهرمانلو |

  • پروازِ خیال ...


نگفتم بیا از این دیوارها بگذریم!

نگفتم این دیوارها عجوزه ی پیری را در خود مچاله کرده اند 

که هر شب لالایی خوفناکش تن این خانه را می لرزاند!

گفتم گاهی برای ماندن باید از خیلی چیزها گذشت

باید نجنگید

باید عبور کرد

جنگ مردان زیادی را شیمیایی کرد

و خودش خاتمه گرفت،

قبل از اینکه به داد کشتگانش برسد

این دیوارها می ریزند

و ما از هم دورتر و دورتر می شویم

گاهی باید به بعضی چیزها خاتمه داد

گاهی باید نجنگید

باید عبور کرد

و رفت


| شیما سبحانی |

  • پروازِ خیال ...


شاعر شدم تا درخیابان های این شهر

با این جنونِ لعنتی درگیر باشم


آهو همیشه در پیِ یک تکیه گاه است

ترجیح دادم در نبودت شیر باشم


| رویا باقری |

  • پروازِ خیال ...


تو مدت هاست مرا دوست نداری!

روبه رویم نشسته ای، اما رفته ای...

بی آنکه چمدانت را بسته باشی

بی آنکه خداحافظی کنی

یا برایم دست تکان بدهی...

حرفی نمانده برای گفتن

شعری نمانده که بخوانیم

حوصله ای نمانده که از آن سر برویم...


تو مدت هاست دوستم نداری...

نگاهت را ندزد!

خودم چمدانت را میبندم...

اشک هایم را تا میکنم، میگذارم لای لباس هایت...

تکه ای از من به درد روز های دلتنگی ات میخورد...


فرار میکنم از قتل عام بغض ها...

میروم خودم را به خواب میزنم...

چمدانت را بردار

خداحافظی ات را بنویس...

بعد خودت را بردار

آغوشت را بردار

زندگی ام را بردار

برو...

بیدار می شوم که دست خطت را بغل کنم!

"عزیزم خداحافظ

دست هایم را جا میگذارم برای تو...

برای روزهایی که نیستم اشک هایت را پاک کنم"


تو مدت هاست مرا دوست نداری...

چمدانت را باز کن!

لباس هایت جیغ میکشند،

اشک هایم خودکشی دسته جمعی کرده اند،

و تو...

دستی نداری

تا جنازه هایشان را به گور بسپاری...


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...


زیبایی ات 

هر بار وسوسه برانگیزتر از پیش است!

مثل سرخ ترین سیب دورترین نقطه ی درخت...

ومن کودکی که همیشه با زانوی زخمی به خانه بر می گردد...!!!


| الوان شریفی نیا |

  • پروازِ خیال ...

لابد...

۱۴
ارديبهشت


لابد دوستت دارم هنوز

که هنوز

لاکِ پوست پیازی می زنم

و هر روز

ساعتها به ناخن هایم خیره می شوم و

گریه می کنم ..


لابد دوستت دارم هنوز

که هنوز

رژِ بیست و چهار ساعته می خرم

و فروشنده بِرَندِ مقاوم تری پیشنهاد می دهد و

گریه می کنم


لابد دو ستت دارم هنوز

که هنوز ....

فکر می کنم از هزار و صد نسخه ی این شعر 

یک نسخه را تو به خانه می بری

و تو تنها تو می فهمی

چند جای این شعر ، خط خورده است ..


| لیلا کردبچه |

  • پروازِ خیال ...


من زنم 

زن بودنم را سنجاق کردم لای موهایم 

گلهای گلدان  را آب دادم 

 مریم  در گلدان  گذاشتم 

دامن گلدار زرد و صورتی پوشیدم 

تو مرد بودنت را چه کرده ای؟

تو مرد بودنت را 

فقط رفته ای ... 


| بهاره رجبی |

  • پروازِ خیال ...


امروز..

راحت از کنارم مى گذرى

اما نمى دانى

شاید سال هاى بعد،

با شنیدن 

صداى سوزناکِ نى لبکِ چوپانى

یا آواز غمگین دخترکى پشت پنجره

و یا صداى حزین دوره گردى در کوچه ها

غمى دلت را چنگ زد

و یاد من افتادى...

شاید سال هاى بعد

در حالى که روزنامه مى خوانى

دخترت عاشقانه هاى مرا

زیر لب زمزمه کند

و تو 

خیره به نوشته هاى روزنامه ات

به این فکر کنى

که خاکستر عشق 

با نسیمى شعله مى کشد

و عشق عجیب ویرانگر است...

تو سال ها بعد،

خواهى فهمید 

که عاشقم بودى...


| سارا قبادى |

  • پروازِ خیال ...


خدا بعضی ها را

از چشمهایشان آفریده

اول چشمهای مرا آفریده مثلا

بعد زل زده توی مردمکهایم

و با خودش گفته

باید چیزی شبیه باران بیافرینم

که دست از سر این دو تا دایره ی محزون برندارند

بعد 

برای چشمهایم صورتی کشیده

دست

پا

قلب

و گفته این آدم حتما باید زن باشد 

ابر مونثی

که یک عمر ببارد 

گاهی 

سر بر شانه ی کوهی

وگاهی

در عمق تنهایی...


| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...


حس میکنم این روزها غمگین تر از قبلم

تو رفته ای تنهایی ام را زندگی کردم

در استخوان های خودم خشخاش میکارم

شاید که از دنیای بی تو زنده برگردم


لای تمام بغض ها،  باروت می چینم

کبریت باش و گریه هایم را تماشا کن

تو دوستم داری... نمیخواهی بگویی، حیف!

عیبی ندارد، با خیال تخت حاشا کن!


من محکم ام! با زخم هایم راه می آیم

اما تو با این خودزنی بی من چه خواهی کرد

یک روز برمیگردی و من نیستم دیگر

با عشق های ناتنی بی من  چه خواهی کرد


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...

دروغ بگو قهرمان

۰۵
ارديبهشت


دوباره به من دروغ بگو

بگو که رویاهایت

میان مرگ و من

پرسه نمی زند

تن ات را چند بار خلاصه کرده ای

میان تن آب و طناب؟

چند بار مرد شده ای

به مرگ فکر کرده ای

چند بار به من

به پیراهن ام که نباشد؟

دروغ بگو قهرمان

مگر یک مرد

چقدر می تواند راست بگوید!؟


| ناهید عرجونی |

  • پروازِ خیال ...

نام او را نوشتم

۰۵
ارديبهشت


نام او را

پس از سال‌ها

در یادداشت‌های روزانه‌ام نوشتم

نام کوچکش را

برهنه

بدون اشاره و کد‌های عجیب و غریب

آیا می‌آیند حروف زیبای نامش را از میان کلماتِ امروز، آرامش، عجیب و سرانجام بیرون می‌کشند؟

نام او را نوشتم با جوهر آبی خوش‌رنگ

میان صفحات بسیاری

تند و سراسیمه نوشتم

آیا مرا می‌کِشند می‌برند, انگشتانم را خرد می‌کنند؟

تا صبح

تمام شب

نام او را خواهم نوشت


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...


سر بگذار بر دردِ بازوانِ من

دستِ نگاهم را بگیر

مرا دچارِ حادثه‌ای کن

که با عشق نسبت دارد !

من عجیب از روزگار رنجیده ام ..


| نیکی فیروز کوهی |

  • پروازِ خیال ...


برای صبح شدن

نه به خورشید نیاز است

نه خنده های باد ؛

چشم هایت را که باز کنی،

موهایت که پریشان بشود،

زندگی 

عاشقانه طلوع خواهد کرد...!


| مینا آقازاده |

  • پروازِ خیال ...


دلم میخواست 

می شد مثل اعضا بدن 

احساس را هم اهدا کرد !


اصلاً هر کسی 

هر چیز به درد بخوری که دارد را باید اهدا کند 

وصیت می کردم 

احساسم را قسمت کنند 

میان هزار زن 

هزار زن 

با دستانی سرد

و نگاهی بی روح 

زنانی که طعم عشق نچشانده اند 

که دلشان هرگز نتپیده

که نگاهی هوش از سرشان نبرده

و طعم گس دلتنگی نچشیده اند 

اصلاً می دانی  

چیزهای به دردبخور را نباید به گور برد !

باید بخشید و زندگی ها را نجات داد ...


| هستی دارایی |

  • پروازِ خیال ...

اردیبهشت آمده

۰۱
ارديبهشت


مادربزرگ اردیبهشت ماه

در خیابان پهلوی دوره ی کشف حجاب

عاشق شد

دایی سیاوش اردیبهشت ماه

در خیابان مصدق وقت بگیر و ببند

عاشق شد

اردیبهشت آمده دیر یا زود من هم

در خیابان ولیعصر

عاشق می شوم 


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

عاشقان چنین اند

۳۱
فروردين


از سرزمینی می‌‌آمد

که مردمانش

دوستت دارم را

با دوست داشتنی‌ترین لهجه‌ها می‌‌گفتند

و دلی‌ اگر می‌لرزید

یا کنارِ عشق بود

یا به راهِ عشق

و هر بار که دلش می‌شکست

ریسه می‌‌رفت

می‌خندید

بوسه‌ای میداد

و می‌‌گفت

عاشقان چنین اند

بی‌ رحمانه می‌‌سوزند

بی‌ رحمانه تر‌ می‌‌سازند


| نیکی‌ فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...

سکوت نمیکنم

۳۱
فروردين


من وقتى موافق باشم سکوت نمى کنم .. مى‌خندم

دهانم را باز مى‌کنم و مى‌گویم بله موافقم

اما سکوت .. مى‌دانم که نمى‌کنم

شاید آن روز هم سکوت کرده بودم که فکر کردى با رفتنت موافقم

ساکت نشسته بودم و چمدانت را مى‌بستم

موافق نبودم

فقط ساکت بودم و تو بدون من رفتی


| نسیم مرعشی |

  • پروازِ خیال ...

چقدر پریشان است

۳۰
فروردين


چقدر

پریشان است

زنی که هر روز

موهایش را 

پشت سرش جمع می کند

وَ نمی گذارد که باد

تنهایی اش را

میانِ مردم پخش کند...


| مینا آقازاده |

  • پروازِ خیال ...

به خانه‌ام بیا

۲۶
فروردين


نان تازه بگیر

به خانه‌ام بیا

دریانورد خسته!

می‌خواهم لباس‌های خیست را

از تنت در بیاورم

شیر گرم کنم برایت..

بگویی

شانه‌هایم سکان زندگی توست

و من

پنجره‌های این شهر طوفان‌زده را محکم ببندم...


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...


مجبورم

لباسِ غریبه ها را تن کنم...

خودم را

به یک باجه‌ی تلفن همگانی برسانم

به امید یک لحظه شنیدنِ صدای بمِ تو

شماره ات را بگیرم

کاش هیچوقت با هم آشنا نمی شدیم

نمی دانستم تو غریبه ها را

بیشتر دوست داری!


| سارا نجفی |

  • پروازِ خیال ...

عزیزم

۲۶
فروردين


خیلی ها 

دوست دارند

جایِ آدم معروف ها

سیاستمدار ها

و یا

دکتر، مهندس ها باشند

من اما

دلم می خواهد

جایِ کسی باشم

که تو

عزیزم صدایش می زنی...


| خاطره کشاورز |

  • پروازِ خیال ...

مرا بیدار کن

۲۶
فروردين


کمی رعایت نکن!

کمی بی ادب ؛

کمی جسور ؛

 ناگهان تر از ناگهان ؛


نیمه شبها زنگ بزن!

چیزی بپرس ،

حرفی بزن 

کاری کن که من به دنیا

جواب پس دهم ...!

کاری کن به گریه بیفتم ؛

که گریه ؛ شفای دل است ....

کمی رعایت نکن !


نیمه شبها شماره بگیر،

مرا بیدار کن،

جهان را بیدار کن ...!


| چیستا یثربی |

  • پروازِ خیال ...


مثل گنجشک ها دوستت دارم!

مثل گنجشک هایی که ...

می دانند پای کدام پنجره،

نزدیک کدام درخت...

مثل گنجشک ها بغض می کنم وقتی پنجره را می بندی،

می مانم پشت شیشه زیر برف...

و یخ می زنم از شب!

من گنجشکم!

مثل گنجشک ها دوست دارمت؛

دانه بریزی ...

یا نریزی !


| گیلدا ایازی |

  • پروازِ خیال ...

برای چه اینقدر زنی
که از یاد آن مرد نمیروی
نمیروی زندگی ات را بکنی
ظرف هایت را بشویی
ملافه ات را بتکانی
و آنقدر بچه بیاوری که مادر شوی
اما نه
من مطمئنم
مادربزرگ هم که شدی آن مرد
به تو فکر خواهد کرد
به تو روی نیمکت های پارک
به تو در باجه های بانک
به تو با آن ترانه لعنتی.

| رویا شاه حسین زاده |
  • پروازِ خیال ...


پدرم عاشق مادرم بود ولی هرگز به او نگفت

اما وقتی که مادرم بیمار بود

دکتر درجه تب را 

در دهان پدرم میگذاشت !


| نسرین بهجتی |

  • پروازِ خیال ...

اینکه ها

۲۴
فروردين


اینکه میخندی..

اینکه نگاه هایت زیر چشمی و یواشکی است...

اینکه بهترین ها را برایم میخواهی...

اینکه نظرم را همیشه میپرسی...

اینکه از ضعف هایت برایم میگویی..

اینکه نگران منی تا خسته نشوم...

اینکه بی هیچ گفت و گویی با چشمانمان حرف میزنیم...

میدانی جانِ دل...؟

اگر روزی قرار بر نرسیدن باشد

تمام این "اینکه"ها مرا خواهد کشت!!


| کاویانی |

  • پروازِ خیال ...