کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۶۲۷ مطلب با موضوع «شاعران زن» ثبت شده است

ماه

۰۳
بهمن


ماه

نشست کنارم 

زل زد به آسمان بدون خودش ....

هر که بود گریه می کرد !

من هم ...

چشم هایم را 

آویختم به شانه های بی ماه آسمان !

خواست 

شعر شود ، 

باران شد !


| معصومه صابر |

  • پروازِ خیال ...

یکشنبه

۰۳
بهمن


خداوند وقتی یکشنبه را می آفرید

به پیراهن تو فکر می کرد

و اعتراف های من

به صد ها گناه نکرده

در کلیسای آغوشت...


| مهدیس ذکایی |

  • پروازِ خیال ...

صدشماره

۰۲
بهمن


"تویی مقابل تو چشم در برابر چشم"

قصاص خاطره هایی که در سراسر چشم

به جای مانده ...قسم میدهم به باور چشم

بدون حرف فقط صد شماره بشماری


که صد شماره دلم تنگ میشود بی تو

که صد شماره جهان گریه می کند بی تو

که صد شماره زمین میزند مرا بی تو

نخواه بیشتر از این مرا بیازاری...


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...

برای تو

۰۲
بهمن


من و تو خیلی بهم می آییم

علایق مشترک زیادی داریم

مثلا اینکه

من تورا دوست دارم

تو هم خودت را

میدانم عاقبت هردو

در نهایت تفاهم

برای یک چیز میمیریم

برای '' تو '' ...


| حسنا میرصنم |

  • پروازِ خیال ...


تا وقتی من هستم،

تو به هیچکس نیاز نداری

دوستت داشته باشد!

من عوض تمام آدمهایی که هرروز از کنارت رد می شوند،

با عجله،

بی آنکه حتی تو را ببینند 

و شاید به تو تنه هم بزنند،

دوستت دارم!

من جای کارگرهای ساختمان نیمه کاره ی توی کوچه تان دلم برایت لک می زند...

جای همه آنهایی که تو را نمی شناسند،

جای همه آنهایی که تو را میبینند،

جای همه آنها که نمی بینند،

من جای همه دوستت دارم!

من جای آنهایی که یک گوشه دیگر این دنیا

زندگی میکنند 

و نمی دانند

تو دقیقا

"تمام دنیای منی"

 دوستت دارم!

من جای کودکی که نابینا متولد می شود،

چشم می گردانم برای دیدنت!

من عوض تمام آدمهای روی زمین دلم برایت تنگ می شود.

من تنهای تنها،

جای همه آنهایی که دوستت ندارند،

می پرستمت!

"هیچکس"

نمی تواند مثل من،

این همه ساده،

برای کسی دیوانگی کند...


| نسترن علیخانی |

  • پروازِ خیال ...


کلید ِ قفل ِ در ِ خوابم را

گذاشته ام زیر گلدان شمعدانی ها

امشب به خوابم سر بزن

پرده ها را کنار بزن

گلدان ها را آب بده

و کمی مرا ببوس ...


| زکیه خوشخو |

  • پروازِ خیال ...

جهنم

۰۱
بهمن


و جهنم

تنها جای کسانیست که؛

فهمیدند دوستشان داریم 

اما رفتند...

الباقی را خدا می بخشد!


| عاطفه گلریز |

  • پروازِ خیال ...


جمعه مرد با احساسی ست

که دلش معشوقه ای زیبا می خواهد

که دست های ظریفش را بگیرد و ببوسد

جمعه زنِ دل نازکی ست

که دلش همزبانی می خواهد

با دست های قوی و انگشت هایی آماده ی نوازشِ چند تار مو

جمعه وقتی این چیزها را ندارد

عجیب دلش می گیرد


| شیما سبحانی |

  • پروازِ خیال ...


پر از گلایه و دردم ، پر ازپریشانی

پر از نوشتن شعری که تو نمی خوانی


دلم گرفته از این غصه های از سر هیچ

دلم گرفته از این بغض های طوفانی


از آن صدای زمخت و غریب تلوزیون

از این سکوت غم انگیز و تلخ و طولانی


دلم گرفته از این حرفهای تکراری

از این "به من چه "،"برو بی خیال "، "خود دانی!"


از اینکه می رسی از راه و می روی ناگاه

فقط به نیّت اینکه مرا برنجانی


از اینکه آخر هر بار درد دل کردن

رسیده ام به پریشانی و پشیمانی


از اینکه گریه کنم،شاید از سر اجبار

بپرسی از من و این چشمهای بارانی


کمی کنار من و غصه هام بنشینی

کمی به حال من خسته ،دل بسوزانی


دلم گرفته از اینکه همیشه دور از تو

دلم گرفت و گذشتی از آن به آسانی


دلم گرفته و امشب دوباره تنهایی 

و باز شعرجدیدی که تو نمی خوانی...


| بیتا امیری |

  • پروازِ خیال ...


زن های همسایه به من مشکوک اند،

می گویند؛ "این زن،

هر روز زیباتر می شود."

نمی دانند هر روز،

بیشتر به تو فکر می کنم..


| زهرا طراوتی |

  • پروازِ خیال ...

دلبری

۲۹
دی


بَعدترها 

روزی اگر 

روی نیمکت یک پارک 

با غریبه ای هم کلام شدی  

حرف عشق که

درمیان آمد ...

لبخند بزن 

مکثی کوتاه کن و

آهی بکش !

و مرا چنین بیاد آور 


قبل ترها 

آن سالهای دور

یادش بخیر

شاعری بود 

لبریز حس هزاران زن 

عاشق و

بی قرار و

دلتنگ ...

هی ؛ بفهمی اندکی زیبا

شیفته و

واله و 

شیدا ...

حیف 

اما !

دلبری نمیدانست 


| هستی دارایی |

  • پروازِ خیال ...


بداخلاقی عصرهایت

سوزنی است ک مخصوصا نخش نمیکنم!

من دوست دارم

دکمه ی آخر مانتو ام باز باشد...


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

باید گشت

۲۷
دی


چیزی جا گذاشته ام

دوسه خط شعر

دوسه تار مو

خیال یک بوسه

لای کتابی حتا

چه می دانم 

باید گشت

پشت سر چیزی مانده

مثل عطری که از رو نمی رود .....


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...


خوابیده‌ام روی تخت

جری‌تر از سیلوستر استالونه

مادر پماد می‌مالد

روی گرفتگی کمرم

چهل‌هزارتا دراز نشست زده‌ام

‌برای مبارزه با حریف خیالی‌ام

اشک‌هایم می‌ریزد

روی بالش مادر

از دردی به دردی سفر می‌کنم


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...


حرمت نگه می‌‌دارم

اگر نه باید تو را

عاشقانه‌های تو را

خاطرات تو را

می‌بستم به بد و بیراه

بایداصالت  تو را

می‌ بستم به نانجیب‌ترین حرف‌هایِ  رایجِ  کوچه و خیابان

فحشِ  آدم و عالم را می‌‌کشیدم به عشقِ  بی‌ صاحبت

روز‌های بی‌  پدر مادرِ  تنهایی‌

شب‌های لا مروت بی‌ خوابی‌

غروب‌های نحسی که صدای اذان بلند میشود

صدای نفرین‌های مادرم بلند میشود

سایه ی نبودنت قد می‌‌کشد

و من تلخ ترین بغض دنیا را تا ته حیاط می‌‌کشم

تا آبرویت را پیش هر کسی‌ نریزم

خدااااااایِ  من!!!!

با این همه بدی

چقدر هنوز دوستش دارم


| نیکى فیروزکوهى |

  • پروازِ خیال ...


با دمپایی‌ راحتی

راه می‌افتد

کتاب‌های نیمه‌باز زیر تخت را بر‌می‌دارد

لباس‌های پراکنده را تا می‌کند

مداد‌ها و فنجان‌ها را جمع می‌کند

می‌آید پشت‌ سرت

دل‌دل می‌کند

نزدیک نرمه‌ی گوشت می‌آورد لبش را

صدای نفسش را حس می‌کنی

برمی‌گردی

اتاق خالی است

به‌هم‌ریخته و آشفته...


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...


و ساده لوحی ؛

در خانواده ما موروثی است !

پدر تار میزد ،

و میگفت :

جهان به آواز زنده است ...

برادرم برای جنگ نامه مینوشت :

" تمامش کنید ابله ها ! مگر نمیبینید انسان ها کشته میشوند ؟ "

و من فکر میکنم ،

خاور میانه را شعر نجات میدهد ...


| ناهید عرجونی |

  • پروازِ خیال ...

گریه

۲۲
دی


گریه

آخرین چیزی ست که باقی می ماند

و بغض،

یکی مانده به آخری ست..

و امید

پیش از بغض می ترکد.

من این مرحله ها را

مثل مسیر خانه تا دانشگاه،

مثل مسیر حول حالنا تا یلدا،

کوچه به کوچه از برم

این کوچه ها هر شب

پر از بادکنک هایی ست

که یکی یکی می ترکند

اول امید

بعد بغض

و گریه آخرین چیزی ست که...


| مهدیه لطیفی |

  • پروازِ خیال ...


اکنون تو اینجایی

گسترده چون عطرِ اقاقی‌ها

در کوچه های صبح بر سینه ام سنگین،

در دستهایم داغ،

در گیسوانم رفته از خود، سوخته، مدهوش،

اکنون تو اینجایی ...


| فروغ فرخزاد |

  • پروازِ خیال ...


من زنانگی هایم را نمی خواهم!

من موهای بلندم را نمی خواهم!

من لاک های رنگارنگم را دوست ندارم اصلا!!!

من از اندام باریک و ظریف بیزارم!

حالم بهم می خورد از این بغضهای دخترانه لعنتی...

از این اشک های دم مشک...

من متنفرم از نجابتی که درد تزریق می کند به جانم!

من دلگیرم!

از چشمهایی که دزدیده می شوند

از این و آن...

از دستهایی که توی دستهای هیچ مردی آرامش نمی گیرند...

من از این دل صاحب مرده ای که کرکره اش را کشیده پایین،

دقیقا باید به چه کسی شکایت کنم؟

من از من بیزارم!

بیزار...

دلم یک کمی مردانگی می خواهد...

یک مردانگی که نیمه شب بکشاندت توی خیابان!

درست وقتی تنهایی!

دلم یک مردانگی می خواهد

که بشود با آن سیگار پشت سیگار را توجیه کرد...

یکجوری که دلتنگی هایت را دود کنی، برود!

دلم یک مردانگی می خواهد که وقتی له می شوم،

وقتی غرورم خرد خاکشیر می شود،

کز نکنم گوشه ی تخت و با مظلومیتم حال آدم را بهم بزنم...

دلم یک مردانگی می خواهد 

که با همان لباس راحتی بنشینم

پشت فرمان و دیوانه وار برانم سمت خانه باعث و بانی این درد کشیدن!

دلم می خواهد بی ملاحظه تمام غصه هایم را خالی کنم روی سرش!

اصلا بخوابانم زیر گوشش...


من دروغگویی خوبی نیستم!

یعنی نمی توانم باشم اصلا!

من زنانگی هایم را می خواهم!

دوستشان دارم!

موهایم را که شانه می کنم،

با ذوق وجب می کنم 

فاصله شان را تا گودی کمرم...

من لاک هایم را دوست دارم!

روزهایم را رنگی می کنند، شاد می کنند!

اندامم یادآوری می کند 

که چقدر زنم و زیر این ظاهر استخوانی چقدر مقاومم!

من عادت کرده ام به بغضهایم،

به دل نازکم،

به اشکهایی که بی اجازه و با اجازه روانند!

دروغ گفتم!

من حالا حالاها بدهکارم به این نجابتی که خودم دقیقا حد و اندازه اش را می دانم!

من احترام قایلم برای دستهایی که بی تجربه اند!

من قدر دلم را می دانم!

من زنانگی هایم را دوست دارم...


| نسترن علیخانی |

  • پروازِ خیال ...

جدول

۱۸
دی


بیا یک جدول بکشیم؛ با دو ردیف و نمی دانم چند ستون !

ردیف اول من می نشینم، دومی خانه تو

من، با شب شروع می شوم 

تو، با لبخند خورشید

تو، میز می چینی 

من، سفره پهن می کنم

من، چای را داغ دوست دارم 

تو، قهوه را سرد

تو، چشمت به دنبال تیترهای درشت روزنامه صبح 

من، حریص صفحه حوادث

من، زنده ی روز های ابری 

تو، بی آفتاب می میری

تو، جانت بسته به صفحه ی بزرگ تلویزیون 

من، می میرم برای رادیوی کوچک ترانزیستوری

من،دلکش و بنان گوش می کنم

تو، شیفته ی سایه و هیچکس

تو، یک چخوف باز قهار 

من،هر بار نگران پرت شدن آناکارنینا به زیر قطار

من، نشانی همه ی گلفروشی های شهر را بلدم 

تو، نام هر چه خیابان در شهر

تو، با شُرشُر باران کوچه گرد می شوی 

من، در سکوت برف می خوابم

من، حیران مسیر

تو، دلباخته ی مقصد

تو، در تعقیب فردا 

من، جا مانده ام در گذشته

من، آرزوهایم را سر بریده ام 

تو، آمالت را زندگی می کنی

تو، آماده ی سفر 

من، دلبسته ی حَضَر

بیا جدول را ببندیم !!


تو، برو... 

ماندن، سهم من...


| فریبا مهر |

  • پروازِ خیال ...


بیهوده نیست که سیگار می‌کشی

و لبخندهایت تلخ می‌شود

نمی‌شود برگشت

و رد پاییز را

از نیمکت‌های خیس

برداشت

نمی‌بینمت

نه توی حلقه‌های خاکستری دود

نه انتهای قهوه‌ای فنجان

نه توی دایره‌ای که

قسمتم نبود !


چهارشنبه بود

من نام تمام نیمکت‌ها را

چهارشنبه‌ای گذاشتم که نیامدی

چای سرد شد چهارشنبه بود

تلخ‌تر شدم چهارشنبه بود

حتی چهارشنبه بود که ما

از کنار هم گذشتیم

و من از خانه دورتر شدم

از چارخانه‌ی پیراهنت ...


هنوز فکر می‌کنم

می‌توانستم توی دایره‌ها چرخ بزنم

انگشتم را توی حلقه‌های دود فرو ببرم

با چهارشنبه و تو

عکس‌های یادگاری خوشحال بگیرم

هنوز فکر می‌کنم

توی چارخانه‌ی پیراهنت

خوشبخت می‌شدم ...


| ناهید عرجونی |

  • پروازِ خیال ...


زن گریه های روز و شبش فرق می کند

سر دردهای بی سببش فرق می کند


گر چه اسیر کشمکش سیب و گندم است

اما برای عشق تبش فرق می کند


می خندد و به روت نمی آورد ولی

لبخند عشوه و غضبش فرق می کند


زن "نعمتی است هدیه فرستاده از بهشت"

هر لحظه طعم سرخ لبش فرق می کند


روز از سر غرور و شب از درد عاشقی

زن گریه های روز و شبش فرق می کند


| نرگس کاظمی زاده |

  • پروازِ خیال ...


به اندازه چراهای بی شماری

که از خودم پرسیده ام

به اندازه سیب هایی

که نچیده پیش پای من افتاد

به اندازه خواب هایی

که ناخواسته دیده ام

به جرم بوسیدن یک "تــــو"

در شعری کوتاه

به خاطر رقص پیراهنم در باد

چقدر گناهکارم ؟؟

نزدیک تر بیا

تا بهشتی شوم

و از این همه حساب و کتاب

دست بردارم


| مریم نوابی نژاد |

  • پروازِ خیال ...


من

سخت نمی گیرم

سخت است جهان،

بی تو...

 

| سما صفایی |

  • پروازِ خیال ...


تو اون شام مهتاب کنارم نشستی

عجب شاخه گل وار به پایم شکستی

قلم زد نگاهت به نقش آفرینی

که صورتگری را نبود این چنینی

پریزاد عشقو مه آسا کشیدی

خدا را به شور تماشا کشیدی


تو دونسته بودی، چه خوش باورم من

شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من

تا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تاب

تا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریاب


قسم خوردی بر ماه ، که عاشق‌ترینی

تو یک جمع عاشق ، تو صادق‌ترینی

همون لحظه ابری رخ ماهو آشفت

به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت!


گذشت روزگاری از اون لحظه ناب

که معراج دل بود به درگاه مهتاب

در اون درگه عشق چه محتاج نشستم

تو هر شام مهتاب به یادت شکستم

تو از این شکستن خبرداری یا نه؟

هنوز شور عشقو به سر داری یا نه؟


تو دونسته بودی، چه خوش باورم من

شکفتی و گفتی، از عشق پرپرم من

تا گفتم کی هستی، تو گفتی یه بی تاب

تا گفتم دلت کو، تو گفتی که دریاب

هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری

من اون ماهو دادم به تو یادگاری


هنوزم تو شبهات اگه ماهو داری

من اون ماهو دادم به تو یادگاری

من اون ماهو دادم به تو یادگاری

من اون ماهو دادم به تو یادگاری...


| مینا جلالی |

  • پروازِ خیال ...

تویی

۱۷
دی


غمگین ترین زن همه‌ی قصه ها منم

وقتی که آرزوی تمام تنم تویی...


مردی که زخم میزند و میرود ولی....

هرشب تویی، دوباره تویی، بازهم تویی


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...


زنان کارمند

زنان شب خوابی های سر ساعت

و صبح بیداری های با استرس

زنان ترافیک های اول صبح

زنان مرخصی های ساعتی

زنان ناهار های هول هولکی

زنان چرت های ده دقیقه ای

زنان عصرهای شلوغ

زنان تاکسی، مترو، اتوبوس

زنان خریدهای سوپری

زنان شام های حاضری

زنان خسته روی مبل راحتی

زنان فرزند، زنان همسر، زنان مادر

زنان مادرانگی های به تعویق افتاده

زنان شب کار

زنان بیداری های از روی اجبار

زنان عاشق

زنان رویاهای خیس زیر بالش

زنان خواب های مرد محبوب

زنان مشکوک

زنان دلتنگ

زنان دلتنگ

زنان دلتنگ


| پریسا زابلی پور |

  • پروازِ خیال ...


فراموشى خوب است

وقتى سفر میروم، 

غذا میخورم، 

صندلى خالى کنارم،

هیچکدام مرا یاد تو نمى اندازد

راستى اینکه دلم میگیرد 

بخاطر فراموش کردن توست؟!


| کتایون عربزاده |

  • پروازِ خیال ...

آه شدم

۱۶
دی


من 

آه شدم

ابر شدم

باریدم

تو ولی 

باخبر از حال بدم، خندیدی...


| لیلا مقربی |

  • پروازِ خیال ...


می بوسمت..

چه فرق می کند

پشت گوشی،

یا پشت گوش!

پرنده

روی سیم هم

پرنده است..


| مژگان عباسلو |

  • پروازِ خیال ...


خودم را می گذارم جای تو

می گویم دوستت دارم

جای تو هم می گویم

من هم دوستت دارم

بعد ما می شویم دونفر

که تو را دوست داریم

که تو را هم دوست داریم

که تو را هنوز دوست داریم

تو را همیشه دوست داریم ...


| می را جاوید |

  • پروازِ خیال ...


نمى خواهم خاطره اى دور باشم در ذهنت

که هرسال

وقت فوت کردن شمع هاى روى کیک زنده مى شود 

نمى خواهم زنى باشم 

که لب هایش از فرط نبوسیدن ترک برداشته 

و براى غربت کاکتوس هاى پشت پنجره گریه مى کند .

دامنم را پر مى کنم از بهار

و شیراز شیراز برایت نارنج مى بارم 

و با عطر وحشى ام 

دیوانگى ات را از قفس آزاد مى کنم 

و مى چرخانم در شهر .

برایم سعدى بخوان 

و عشق را در تنم رها کن 

شبیه باد که روسرى ام را با خود برد .


| الینا نریمان |

  • پروازِ خیال ...


حال من حال و روز خوبی نیست 

خسته ام، خسته، او نمی فهمد

این طبیعی ست ببر زخمی را 

ببر روی پتو نمی فهمد


بین ما مرز درد فاصله بود 

مثل یک رشته کوه پیوسته 

مثل یک صهیونیست غمگین که 

به زنی توی غزه دل بسته


زندگی در لباس شعبده باز 

سر گرفت و کلاه را پس داد 

در ازای جهان رنگارنگ 

دست اخر سیاه را پس داد


من به پایان خویش معترفم 

جفت پرواز او نخواهم شد 

من همین جوجه اردک زشتم

حتم دارم که قو نخواهم شد


خسته ام مثل تیربار از جنگ 

مثل تیغ غلاف گم کرده 

مثل مردی که نصف دینش را 

در میان طواف گم کرده


حال من حال تخت جمشید است 

حال یک مرزبان ایرانی ست 

آخرین تیر آخرین سرباز 

آخرین لحظه قبل ویرانی ست 


ترس قبل از شکست را تنها 

مرد در حال جنگ می فهمد 

حال یک کوه رو به ریزش را 

اولین خرده سنگ می‌فهمد


زندگی! روزهای خوبت هم 

مثل این شعر تلخ و دلگیرند 

قبل رفتن فقط بلندم کن 

شاعران ایستاده می میرند


| رویا ابراهیمی |

  • پروازِ خیال ...


دلم گرفته است 

دلم گرفته است 

به ایوان می روم و انگشتانم را 

بر پوست کشیدهٔ شب می کشم 

چراغ های رابطه تاریکند ...

چراغ های رابطه تاریکند ...

کسی مرا به آفتاب 

معرفی نخواهد کرد 

کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد

پرواز را به خاطر بسپار 

پرنده مردنی ست


| فروغ فرخزاد |

  • پروازِ خیال ...


رد دانه های اشک 

روی شیشه، خِجِلم کرده !

انگار 

زَنِ آن سوی پنجره

دل پُرتری دارد


| هستی دارایی |

  • پروازِ خیال ...


چن‌ساله تنهایی میام اینجا

آروم میگم امّا، دوتا قهوه

چن‌ساله تصویرِ توی فنجون

تصویرِ یه آیندۀ محوه


تقویما بعد از رفتنت گیجن

چن‌ساله که این شهر پاییزه

اینجا درختِ کوچه با برگاش

توو رفتنِ تو اشک می‌ریزه


یادت برام آرامشه، امّا

قبل از شب و روزای طوفانی

برگرد و این پاییزُ با من باش

دلتنگته این مردِ آبانی


شاید واسه تو باورش سخته

امّا هنوزم عاشقه این مرد

گاهی هنوز فک می‌کنه میشه

بازم برای عشق کاری کرد


اینجا هنوز یادت که می‌افتم

می‌پیچه عطرت توی این کافه

یعنی یکی اینجا توی ذهنش

داره هنوز موهاتو می‌بافه


یادت برام آرامشه، امّا

قبل از شب و روزای طوفانی

برگرد و این پاییزُ با من باش

دلتنگته این مردِ آبانی


| لیلا کردبچه |

  • پروازِ خیال ...


شب که‌ می شود

به تو تاریک تر فکر‌ می کنم

موهایم را می بندم

موهایم را باز می کنم

و هیچ اتفاق زنانه ای نمی افتد

زمان لای آلبوم خوابیده

آلبوم را به عقب تر ورق می زنم

دست های تو بیرون می زند

موهایم را می‌بندم

موهایم را باز می کنم

و اتفاق زنانه می افتد!


| سارا کاظمی |

  • پروازِ خیال ...


کسی را اگر دوست داری، یک لحظه به نبودنش فکر کن ... 

دلت اگر نریخت، دلش را نلرزان !

آسمان همیشه آبی نیست، 

و آدم ها همیشه از سمتی که فکر می کنند محکم است می افتند ...


هزار سال هم که بگذرد، 

تلخی دهان آدم های بریده را 

تمام شکر های دنیا هم عوض نمی کند . 

کسی را اگر دوست داری، برایش همان باش که می خواهی باشد ....

و یادت باشد 

تمام برگهای تقویم 

سهم تمام آدم ها نمی شود.

کسی را اگر دوست داری 

بماند ...


| معصومه صابر |

  • پروازِ خیال ...


رفتنت

حفره‌ ای در من ایجاد خواهد کرد

که تابستان و زمستان

از آن سوز می‌آید؛

با اینهمه آغوشت را بردار و برو

هرجای دنیا را که خواستی گرم کن!


پرندگانی هستند

که ترجیح می‌ دهند

پای عشقی که ریشه دارد

از سرما یخ بزنند.

 

| مژگان عباسلو |

  • پروازِ خیال ...


به دست هایم شک نکن

به عاشقانه هایی که کشیده ام روی پوست تن ات

و به حرف هایی که

هر از چند گاهی نمی زنم!

 

من اینجا یک فنجان نیم خورده دارم

یک صندلی کنار بی حوصله گی هایم

و صداهای زندانی که گاه گاه سر می کشند

از استخوانهایم

از موهایم

سینه ام

و ریز ریز می شوند روی پیراهن غروب


| ناهید عرجونی |

  • پروازِ خیال ...


یک روز صبح بیدار می‌شوی

و حس می‌‌کنی‌

چقدر دوست‌اش داری

و خدا

از خیلی‌ دورترها

دلش برای جای خالی‌ کسی‌ 

که دیگر نیست

می‌‌گیرد...


| نیکی فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...


نامت

در دهان درختان جا نمی شود

و دوست داشتنت

در قلب دریا

دور می شوی

و دستانم

روی بند رخت

برایت تکان می خوردند!


| فاطمه ضیاالدینی |

  • پروازِ خیال ...


کاش هرگز تورا نمی دیدم

این جهان بی بهانه هم غم داشت

زندگی بی تو هم مرا می کشت

این جهنم فقط تورا کم داشت...


نیمه شب شد، هنوز بیدارم

تا تو را در خودم مچاله کنم

به خدایی که نیست زخمی را...

که به قلبم زدی حواله کنم


قبل تو، من پرنده ای بودم

آسمان می چکید از بالم...

بعد تو، آرزوی کوچکی ام:

"کاش چیزی بپرسد از حالم"


بغض هایم چرا نمی شکنند

در عزای هرآنچه سوزی من؟!

باز در حال دوره ات هستند

خاطرات شبانه روزی من...


عطر آغوش زیر باران را...

روی موج صدات خوابیدن

با تو در کوچه گریه کردن را...

با تو یک خواب مشترک دیدن


رفته ای ماه دیگران بشوی

بدنم مثل قبرها سرد است

فکر کن من چقدر غمگینم

عشق تنها دلیل این درد است


نیمه های شب است و بیدارم

نیمه های شب است و خوابیدی

کاش هرگز تورا نمی دیدم

کاش هرگز مرا نمیدیدی


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...


قلب من خانه ی زنی تنهاست 

که بغل می کند جنونش را 

که در آغوش می کشد هر شب 

گریه ی کودک درونش را


قلب من کودکی کهنسال است 

که بلد نیست کودکی بکند 

کودکی که هنوز می ترسد 

اشتباهات کوچکی بکند 


قلب من قلب دختری ترسوست 

که از آغاز درد می ترسد 

از پدر ، از نگاه ، از خشمش 

از کمربند و مرد می ترسد 


عشق را دیده است  تنها در 

جای خالی جمله سازی هاش 

مادری شاد و خوب و خوشبخت است 

در خیالات و خاله بازی هاش

 

قلب من کودکی سر راهی ست 

که زنی نیمه شب رهایش کرد 

هر کسی را که ذره ای زن بود 

زیر لب مادرم صدایش کرد 


قلب من مادری فداکار است 

روز و شب پای گاز می سوزد 

روی لب های خسته اش اما 

باز لبخند تازه می دوزد 


قلب من یک زن میانسال است 

از شروع جدید می ترسد 

در سیاهی روزگارش از 

کشف موی سفید  می ترسد 


قلب من جانماز پیرزنی ست 

که طلب می کند بهشتش را 

که پس از سالها پذیرفته 

بی کسی های سرنوشتش را 


قلب من آن بنای تاریخی ست 

که گذشت زمان خرابش کرد 

قلعه ای با شکوه و برفی بود 

که زمان چکه چکه آبش کرد 


پرم از ضجه ی زنانی که 

ترس های بزرگ می زایند 

می شناسند جای زخمم را 

بره هایی که گرگ می زایند 


بغلم کن هنوز می ترسم 

ترس هایم درنده ام بکنند 

بغلم کن که مرده ام ، شاید 

بوسه های تو زنده ام بکنند


| رویا ابراهیمی |

  • پروازِ خیال ...


زمانه را امان مده

مرا به او نشان مده

به دست او کمان مده

که او خطا نمی زند ...


| مریم آرام |

  • پروازِ خیال ...


نه از تنهایی می‌ترسم

نه از تنها ماندن.

ترسم از

تنها بودن

در کنار دیگری است.


| ساره دستاران |

  • پروازِ خیال ...

"ن" آور

۰۲
دی


به تو فکر میکنم و به پیاده رو هایی که قدم نزدیم...

به غـروب هایی که ندیدیم...

به مهمانی هایی که نرفتیم...

به قهوه هایی که نخوردیم...

به دست هایی که نگرفتیم...

به تو فکر میکنم...

به تو که "ن" آورِ تمامِ فعل هایم شده ای !


| سمانه سوادی |

  • پروازِ خیال ...

خوشبخت

۰۲
دی


کاش دخترم شبیه تو بود

کاش تو مادر ِ دخترم بودی

بعد ِ سالها هنوز میگم

جای ِ این زن کاش تو همسرم بودی


این زن شبیه تو نمی بوسه

این زن شبیه تو نمی خنده

کاش مثل تو موهاشو وا می کرد

اما همش موهاشو می بنده


تو کنار مرد خودت خوشبختی

تو خوشبختی

من با یه زن اما فقط همخونه م

یه همخونه م

گاهی وقتا اسمشم نمی دونم

پریشونم .. پریشونم


تو خونمون هر شب زمستونه

من منشا سرمای این خونم

این واسه من می میره اما من

تنها واسه تو زنده می مونم


لنزای رنگیشو که می ذاره

تو خونه بهتر می شه رفتارم

این زن همین که شکل تو می شه

اون لحظه بش می گم: دوسش دارم


تو کنار مرد خودت خوشبختی

تو  خوشبختی

من با یه زن اما فقط همخونه م

یه هم خونه م

گاهی وقتا اسمشم نمی دونم

پریشونم ... پریشونم


| ترانه سرا : مهسا مجیدی پور |

| خواننده : فرزاد فتاحی |


خوشبخت_فرزاد فتاحی

  • پروازِ خیال ...

چتر

۰۲
دی


باران خوب است

وقتی 

چترت

سایه ی مردی باشد که برای به دست آوردنش

باران باران گریسته ای!


| خاطره کشاورز |

  • پروازِ خیال ...


میخواهم با کمی دوست داشتن زندگی کنم

زیر سایه خودم، رها از آدم ها

و یادم بماند که " عشق " رویایی ست آزار دهنده

که حتی اگر تحقق یابد انتهایش دلتنگی ست


میخواهم حصارِ منطق را بکشم دورِ قلبم

و با کمی بی تفاوتی غلظت احساساتم را تنظیم کنم

نمیخواهم  این دوست داشتنِ زیاد را

که آویزان می کند مرا از یک نگاه، حرف، خاطره

و تاب میدهد مرا از اشتیاق به دلهره

از دلهره به دلتنگی 

از دلتنگی به حماقت

میخواهم که نخواهم


" خواستنِ دیوانه وار "

با وجودِ " قانون ناماندگاری آدم ها "

روزی در نقطه ای از تقلا و کشمکش

به " خستگی " می انجامد


| پریسا زابلی ور |

  • پروازِ خیال ...


لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم

چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم؟


کاش می‌شد که شما نیز خبردار شوید

لحظه‌ای از من و از دردِ کهن‌ سال دلم


از سرم آب گذشته است مهم نیست اگر

غم دنیای شما نیز شود مالِ دلم


عاشق ِ نان و زمین نیستم این را حتماً

بنویسید به دفترچه‌ ی اعمال دلم


آه! یک عالمه حرف است که باید بزنم

ولی انگار زبانم شده پامال دلم 


مردم شهر! خدا حافظتان من رفتم

کسی از کوچه‌ی غم آمده دنبال دلم...


| نجمه زارع |

  • پروازِ خیال ...


کاش دوباره به خاطرم نمی‌‌آمدی

کاش هر کدام از ما

در همان سالها پیش مانده بودیم

کاش پس از این سالهای دورِ دورِ 

تصویر هامان

از عکس‌ها بیرون نمی‌آمد

کسی‌ از گذشته‌های خوبِ خوب

آغوش باز نمیکرد

سرم با سینه ات آشنا نمی‌شد

کاش آن آرامش گم شده

هرگز باز نمی‌‌گشت

کاش بوسه ات

طعمی غریب و تلخ داشت

کاش مارا گریزی بود

از دوست داشتن

کاش شانه به شانه ی هم

در قاب روی طاقچه می‌ماندیم

آنوقت

نیازی به درکِ این آدم‌های تازه

با پیراهنی آغشته به عطر‌های تازه، نبود

هر کدامِ ما

زندگی‌ خودش را داشت

تو، با زنی‌ شبیهِ من

من، با مردی شبیهِ تو


| نیکی فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...


هی غزل می نویسم از چشمت بس که چشمان تو غزل خیز است

بند بندم دوباره امسال از حسرت دیدن تو لبریز است


غزلم مثل خاک نیشابور هوس حمله ی تو را دارد

آنقدر تشنه ی رسیدن توست بیت بیتش قنات و کاریز است


حمله کن تا تصرفش بکنی در دروازه ی غزل باز است

چند قرن است خاک نیشابور تشنه ی چشم های چنگیز است


حمله کن!گوش من نمی شنود سوره های "پیمبرم "را که

آیه آیه سفارشاتش "از، شر چشمان او بپرهیز "است


من و تو "زوج" های ... نه! بانو!! من و تو "فرد "های خوشبختیم!

با دو فرهنگ ضد هم که فقط ...خاک چشمانشان غزل خیز است


| منصوره فیروزی |

  • پروازِ خیال ...

خوب نیست!

۲۷
آذر


اینکه دائم چشم من مانده به راهت خوب نیست،

یا که دلتنگم برای یک نگاهت خوب نیست؛

اشتباهی آمدی یک بار توی خواب من...

اینکه تکراری شود هی اشتباهت خوب نیست!


| مریم صفری |

  • پروازِ خیال ...


یک عمر باید بگذرد

تا بفهمی بیشتر غصه هایی 

که خوردی

نه خوردنی بود 

نه پوشیدنی

فقط دور ریختنی بود...!


| گیتا گرگانی |

  • پروازِ خیال ...

نسیم

۲۷
آذر


قول داده بودم

تنهایت نگذارم

حتی اگر در این دنیا نباشم

نسیمی که صورتت را نوازش کرد ،

دست های من بود ...


| زکیه خوشخو |

  • پروازِ خیال ...

رفت!

۲۶
آذر


دستانم را کنار زد

چمدانش را برداشت

در را بست

و باران گرفت

چیک

چیک

چیک ...

پرستار در گوشم میگوید :

اگر آرام باشی

سرمت که تمام شد

دستانت را

باز میکنم !


| سمانه سوادی |

  • پروازِ خیال ...


یک روز بارانی

از پنجره ی اتاق من

در باران،

یاد عطر موهای تو می افتم ؛

هنوز مثل روز اول ؛ سرخ میشوم ! 


من بزرگ نمیشوم ! 

من از این عشق ؛ پیر نمیشوم ؛

باران میشوم..


| چیستا یثربی |

  • پروازِ خیال ...


گل تو تشنه ی تو بود ولی، زیر باران تندى ات له شد

نه توانست با کسى باشد

نه توانست بى تو تنها هم...

مى تواند تو را بخواهد؟

نه

مى تواند تو را نخواهد ؟

نه

مانده با زخم و تشنگى اما، 

عشق و نفرت نمى شود با هم 


| رویا باقرى |

  • پروازِ خیال ...


نه پیشانی بلندی دارم 

نه انگشت های کشیده ای 

از وقتی دوستت دارم 

رو به هر آینه ای که می ایستم 

بیش تر از آنکه زیبا باشم !

خوشبختم ...

به من بگو ناگهان چگونه شد 

که از میان این همه درخت سر به فلک کشیده

این همه شاخه ی سرسبز 

زنی را پذیرفتی 

که چشم هایش !

همرنگ چوب سوخته است؟ 

و صدای قلبش ، صدای گر گر آتش ...

چگونه شد که از این جنگل بزرگ 

از میان این همه گل های رنگارنگ 

تنها یک گیاه ناشناخته را

خوشبخت کرده ای !

عشق من ؟ 


| مهسا چراغعلی |

  • پروازِ خیال ...


تو حق نداری

عاشق کسی بمانی

که سالهاست رفته!

تو مال کسی نیستی که نیست!

تو حق نداری 

اسم دردهای مزمنت را عشق بگذاری

میتوانی مدیون زخم هایت باشی،

اما محتاج آنکه زخمی ات کرده نه!

دست بردار

ازین افسانه های بی سر و ته

که به نام عشق

فرصت عشق را از تو میگیرند!

آنکه تو را زخمی خود میخواهد 

آدم تو نیست!

آدم نیست!

و تو سالهاست

حوای بی آدمی...حواست نیست!


| افشین یداللهی |

  • پروازِ خیال ...


مثل شب، مثل گریه بیدارم

مثل اندوه دوستت دارم

رنج باش و بمان! برنجانم

زخم باش و بیا! بیازارم


| سیده تکتم حسینی |

  • پروازِ خیال ...


بیخود نیست

هر قدر دستم را 

سوی ماه دراز می‌کنم

سرد می‌شوی

کسی در قلبت گریه می‌کند

و پیراهنت آب رفته ...

کاش برگردیم

و پتوی گرم‌تری روی گذشته‌مان بکشیم


| ونوس رستمی |

  • پروازِ خیال ...


در خیابانی

گل می فروشم

که نمی گذری 

از آن...

در کوچه ای منتظرم

که خانه

نداری ، دیگر....

در اتاقی زنده ام ،هنوز

که نیست

دلت با من....!


| نوشین جمشیدی |

  • پروازِ خیال ...


زنی با گونه‌های خیس، امشب می رود از من

به جای کوه، شیرین را شکستی حضرتِ فرهاد


| مریم عظیمی |

  • پروازِ خیال ...

احساس

۲۴
آذر


احساس

سنگ خارا نیست

که همین طور بماند و

بماند و

بماند...

احساس مثل شاپرک

مثل عطر

می پرد!

درست توی همان روزهایی که دوستت دارم

دوستم داشته باش!


| مهدیه لطیفی |

  • پروازِ خیال ...


دوست داشتنت

سحر خیز ترین حسِ دنیاست

 که صبح ها

پیش از باز شدن چشم هایم

در من بیدار می شود ...


| فاطمه صابری نیا |

  • پروازِ خیال ...


سرد

یعنی تو

که صدایت یخ می بندد بر رگ هایم

به وقت هایی که کسی را دوست داری

که من نیستم 


گرم

یعنی تو

که هر نگاهت داغ می شود بر دلم

برای بعد ها

به وقت هایی که کسی را دوست داری

که منم 


آب

یعنی تو که بر سرم می ریزی

پاک

از ابرهای دلتنگِ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند

به جای هر غسلی

به جای هر بارانی 


خاک

یعنی خاک بر سر لحظه هایی

که ما مال هم نیستیم! 


خلاصه

خورشید

کتاب

کفش

کلید

کلمه

همه شان تویی

به تنهایی! 


تنهایی

یعنی تو

که نمی دانی بی من

چقدر تنهایی !


| مهدیه لطیفی |

  • پروازِ خیال ...


گفتم که! بچه دار نخواهم شد

پشتم چه گفته اید؟! چه می گویید؟؟

من یک زن شکسته و گمراهم


گفتم که! بچه دار نخواهم شد

عمری عذاب مادر خود بودم...

احساس مادرانه نمیخواهم


یک جفتِ مانده از تن پاییزم

با بند ناف غصه گلاویزم

چندین قل آرزوی غم انگیزم...

 

این گریه ها درون جنونم هست

چندین جنین مرده درونم هست

آبستن هزاره ای از آهم....


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...


تنهایی

یعنی من؛

وقتی روزها، 

دست درگردنِ خورشید می اندازی

و در روشناییِ جهان سهم داری!


تنهایی

یعنی تو؛

وقتی شب ها، 

هم آغوشِ ماه می شوم

و در تاریکیِ جهان دست دارم!


| نسترن وثوقی |

  • پروازِ خیال ...


محبوبم!

این نامه را بارها نوشتم

و هربار خطی به آن اضافه

سطری از آن را کاسته ام...!

تنها جمله ای که دست نخورده باقی ماند

"دوستت دارم" بود

که چون عروسی زیباست...

در میهمانی شبانه ای شلوغ.

نه می شود از آن چشم برداشت

و نه، نزدیک شد...


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


تو مرا از دست داده ای

نه من تو را

آدم چیزی را که ندارد از دست نمی دهد


| الهام دیداریان |

  • پروازِ خیال ...


برگرد، من بدجور غمگینم

برگرد آخر! خانه‌أت آباد 

با عشق سوزانم چه ها کردی؟

شیرینم، اما حیف! بی فرهاد


من که پری ِ قصّه‌أت بودم 

من که‌ دلم پیش دلت مانده 

شاید که معصیت نِمودم وَ

معبودم از درگاه خود، رانده  


با فاصله، پشت سرت هستم

هرگز نگاهت را نمی‌بینم 

ستّار بودم پیش ِ تو لابد!

هرگز گناهت را نمی‌بینم


لبخندت، عاج فیل من را خورد 

دست غرورم، پیش تو خالی‌ست

شاعر، نگاه عاشقش تنها 

خیره به گُل‌های همین قالی‌ست


نوشابه بودی توی لیوانم 

دائم برای من، خطر بودی 

هی ردّ پایت روی قلبم بود

دائم برایم دردسر بودی


آشفته‌ام کردی ولی اخطار...

در را به رویم باز می‌بندی

شاید امید ِ آخرم باشد 

آقا! برایم باز می‌خندی؟ 


| بنفشه کمالی |

  • پروازِ خیال ...


بیدار مانده‌ام که تو را مثنوی کنم

آسوده تر بخواب عزیز دلی هنوز


| حسنا محمدزاده |

  • پروازِ خیال ...

چرا؟!

۲۲
آذر


ما زن ها

چرخ و فلکی از چرا ها سواریم

چرا رفت؟

چرا آمد اصلا؟

چرا؟

چرا؟

چرا نخندید؟


یکی بیاید تکانمان بدهد

بگوید پیاده شوید

"نبودن"

مهم تر از "چرا نبودن" است....


| مهدیه لطیفی |

  • پروازِ خیال ...


دل تنگم!

_باید تورا به یاد بیاورم

به من فکر کن!

به نیمه شبی که تورا ندارم!

از آدم ها بیشتر از تنهایی میترسم،

و فکر میکنم مرگ، با من چه نسبتی دارد؟!


_باید تورا به یاد بیاورم

زمستان های بی برف بی رحم ترند...

مثل زنان بی عشق...

مثل من...

که نامت را هم فراموش کرده ام

اما هنوز دوستت دارم...


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...

دل مشغولی

۲۰
آذر


یکی یکی برایم فرستاد:

فردا قرار است

با دوستانش بیرون برود

و چقدر هم خوشحال است،

بعد هم فلان کلاس را دارد

که اصلا حوصله‌ اش

را ندارد، 

بعد هم اگر بشود 

می‌رود پیش

دوست قدیمی اش و ... 

 و من خندیدم 

که میان این همه مشغله،

دل مشغولی من یادی از من نکرد ...

مواظب باشید 

که پشیمان نشوید،

از اینکه بفهمید

زمانی که دلتان را مشغول آدم‌های الکی کرده بودید 

کسی پشت خط منتظر مانده بود 


| مهدیه صالحی |

  • پروازِ خیال ...


همین شکلی بمان

با همین شال گردن 

با همین اخم  

همین غرور 

همین کم محلی ها 

به شکایت شعرهای من گوش نکن 

می ترسم عوض شوی 

و من دیگر 

شعری برای گفتن نداشته باشم.. 


| زهرا طراوتی |

  • پروازِ خیال ...


زنِ همسایه هرروز خوشبختی اش را

با صدای النگوهایش نشانم می دهد

دوستم با دنباله ی ابروهایش

که هی کوتاه و بلند می شود

و رنگ لبهایش، که با هر بوسه کمرنگ تر !


خواهرم

با زیباییِ غمگینش

که پشت هفت پرده پنهان مانده است

و دخترم با وعده های پوچِ معلمی

که تمام فرداها قرار است مبصرش کند!


حالا چقدر می توانم

لای خوشبختی های مختلف

دنبال خودم بگردم

الف....

ب....

جیم...

دال...

الف...

ب...

جیم...

دال...

بگردم و به هیچکس نگویم

چگونه می شود اینهمه سال

به فنجانی چای خرسند بود..! 


به سکوتی که لای چینِ پرده ها،

مرتّب نشسته است

به مدادی تراشیده،

کاغذی سپید به پنجره ای که گاهی

صدای پیرِ آوازخوانی دوره گرد

با دستهای بلندش باز می کند

به چند عاشقانه ی قدیمیِ بی مجوز

و دستمالی که تابِ هقهقم را بیاورد..


| لیلا کردبچه |

  • پروازِ خیال ...


و کاش پشتِ انبوهِ خاکستری پنجره

زنی‌ را می‌‌دید

ایستاده بر آستانه ی فصلی سرد

که مثلِ  فروغ

بوسه می‌طلبید

و باران

و آغوشی بی‌ قرار

و کاش خاطره ی باغِ

از هجوم هیچ کلاغی نمی‌ترسید

کاش هیچکس نمی‌ترسید


| نیکی فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...

هفت

۱۷
آذر


هفت سال عمری نیست! 

چشم بر هم بگذاری 

کودکت به مدرسه می رود 


هفت ساعت وقت زیادی نیست 

چشم باز کنی 

باید به اداره ات بروی 


هفت دقیقه اما 

زمان زیادی ست

که منتظر مانده باشی 

قطارها به ایستگاه رسیده باشند 

کشتی ها لنگر بیندازند 

و هواپیما مسافرانش را پیاده کرده باشد 

 

تو اما 

هفت دقیقه

تمام عمرت را پرسه بزنی


| صدیقه مرادزاده |

  • پروازِ خیال ...

پرنده شدم

۱۷
آذر

شعبده باز بود
گفت دوستت دارم و 
من
پرنده شدم

| زهره میرشکار  |
  • پروازِ خیال ...

بخواب

۱۷
آذر


بخواب، 

آرامشِ خیال نداشته ام ، پیشکش. 

خستگی پلک هایت را سبک کن، کمی شانه دارم ، اندکی آغوش برای گریستن . 

قول می دهم حرفت را از چشم هایت بفهمم، 

دهانت را برای گفتن کلمات بی احساس باز نکن، 

اگر از دوستت دارم هایی که بخشیدم چیزی در آستین داری، یکی دو تا دردهای مزمن مرا کفایت می کند... 

خسته ای عزیز من! 

عجب روز طولانی و غروب نفس گیری بود، 

بخواب ، نامهربان من... 

شب بخیر هم نمی خواهم، 

شبی که تو ماهش نباشی به خیر نمی شود ...!


| روشنک آرامش |

  • پروازِ خیال ...

ندارم هم...

۱۷
آذر


دردِ پنهانِ قصه های منی

وقتِ بارانِ تندِ پاییزی

فالِ بودن کنارِ هم را کی

توی فنجانِ قهوه میریزی ؟


تا کجا گریه را یدک بکشم ؟

غصه ها را کجا پیاده کنم ؟

کسر های نبودنت را هم

با چه حرفی به عشق ساده کنم ؟


با چه لحنی تـو را صدا بزنم

تا به شهری که نیست برگردی ..

در هیاهوی رفتنت ای کاش

جمعه را مُبتلا نمی‌کردی ...


دوستت دارم و ندارم هم ..

خسته ام از هوا و حالِ خودم

رفته ای تا به غیرِ من برسی

تا بپیچم به دست و بالِ خودم ...


بغضِ این شعر اتفاقی نیست !

درد ها را خودت رقم زده ای

قصد کردی که عاشقش باشی ؟

باشد اما به کوهِ غم زده ای !


حالِ من خوب میشود کم کم

مثلِ پاییز های بعد از تو

باد .. باران .. خودش نمی‌فهمد

وااای از این هوای بعد از تـو ...


دوستت دارم و ندارم هم ..


| مریم قهرمانلو |

  • پروازِ خیال ...


می شود آنقدر بوسه بارانم کنی که خواب ببرد مرا... ؟

می شود جوری صدایم کنی که قند توی دلم آب شود... ؟

می شود بنشینم کنار دستت،

دستت را بیاندازی دور گردنم،

بینی ات را بچسبانی به بینی ام،

چشم بدوزی به چشمم،

دیوانه ام کنی...؟

می شود آنقدر حریصانه و یکریز " دوستت دارم " بگویی، که دیگر گوشم بدهکار هیچ حرف حسابی نباشد....؟

می شود دستهایت فقط گره دست های من شود...؟

تو با من قدم بزنی،

من به آدم ها فخر بفروشم

می شود راه بیایی با دلم...؟

می شود بغلم کنی،

سرم را بگذارم روی شانه ات

هی بوسه بزنی به موهایم

می شود عطر موهایم دیوانه ات کند...؟

می شود دیوانه ام شوی...؟

می شود یک خواهش دیگر هم بکنم؟

می شود مال من شوی...؟


| پریسا زابلی پور |

  • پروازِ خیال ...

قرمز

۲۶
آبان


در بین جمعیـت گُم ات کردم

سالِ هزار و سیصـد و گریه

سالی که قبل از عیدِ نوروزش

یک شالِ قرمز کرده ای هدیه ...


هر روز دنبالِ تو میگردم

آخر به غربـت میکشد کارم

دقت کنی میبینی ام در شهر

یک شالِ قرمـز بر سرم دارم ...


لعنت به من که دوستت دارم

لعنت به قرمـزهای بعد از تو

دیروز ها همراه من بودی

لعنت به این فـردای بعد از تو ...


میخواستم بال و پـرم باشی

یک تاجِ گل روی سرم باشی

عاشق کنی کلِ جهانم را

آن نیمه ی بهـترترم باشی ..


اما نشد .. رفتی.. امان از عشق

من هم برایت شعـر میریسم

پاییـز غوغا میکند اینجا

هر شب به یـادِ رفتنت خیسم ...


پس لرزه های رفتنت را هم

بردار و از این شهر راهی شو

هی خواستم مالِ خودم باشی

اصلا اسیرِ هر که خواهی شو !


مِهرِ زیادی هم زیان دارد !

میخواهمت میخواهمت کشک است

بیرون برو از عمـقِ احساسم

در را به روی عشـق خواهم بست ...


| مریم قهرمانلو |

  • پروازِ خیال ...

رژ لب قرمز!

۲۶
آبان


زن

افسردگی اش را

پشتِ رژ لب قرمزش پنهان می کند

مرد

پشتِ هم خوابگی های همیشگی

با زنانی با رژ لب قرمز!

و " تنهایی"

هرگز کوله پشتی بر کتف نمی‌اندازد!


| مهدیه لطیفی |

  • پروازِ خیال ...


آب بـُرده ست مرا با دامن ...بپـران خـوابِ مرا با سیلـی!

"ترس" یعنی تو جوان باشی و من ، یک زن ِ چادری ِ زنبیلی...


من، به اندازه ی تن ها ، تنها...گیر کردم ته ِ بن بست ِ جنون

تـــو ، شریک ِ همـه ی بسترها ! باهمه خلق ِ خدا فامیلی ..


مرض ِ راضی ِ مرز ِ تو شدن ،اصل ِ خود- داری و خود-دوری نیست؟

تو کــه هر روز ِ خدا ، در من گیر ..تو که بی مرگی و بی تعطیلی ..


زن ِ برفی ، تب ِ دوری دارد .. آشپزخانه به باران نزدیک...

تو نیایـــی، به دلت خواهد ماند داغ ِ این بستنی ِ وانیلی !


درک کن ! فاحشه ها باکره اند! خانه امن است اگر در باز است ..

گاه مجبــوری ، اگر مختاری ! مثل مــادرشدن ِ تحمیلی ...


زخم بر زخمه ... نشد، زخمه به زخم !من به ساز ِ تو برقصم تا کی؟؟

باز مجروح ِ تو ، مهجور از تو ...دلـم و قافیـه هایم نیلی..


شب ِ ما ، از سر ِ خط ، ساختگی ست ..نقش ِ دیوار شدن کم دارد !

قدِ یک پنجـــــره ،  خورشیدی  کـن  !  خسته ام  از  قفس ِ تاویلی ..


سی و یک ساله شدم..سی مرغم ، که به یک تیر ، می افتم از خون...

بــــه  تمنـــای  شکار ِ  تــــو  شدن ،  منم  و  پاشنه ی  آشیلی!


زن ، گذشت از سی و آب از سر ، تا توی آغوش تو ماهی بشوم ..

همسرم  پشت  به  من  خوابیده .. بغلم  کن  تو  که  عزراییلی !


| طاهره خنیا |

  • پروازِ خیال ...


یک زن از عشق تو جان داد، ولی خاک نشد

تلخیِ حادثه از ذهنِ خدا پاک نشد


در غم مُردن او آینه‌ی ماتِ اتاق

همنشینِ ِ رُژ وُ سنجاقِ سر وُ لاک نشد


روحیاتش که به هم ریخت شبی زد به سرش

بی صدا بود جنونش وَ خطر ناک نشد!


گرچه می‌خواست همه خاطره‌ها را ببرد

سهم او بیشتر از ظرفیت ِ ساک نشد


از سر سادگی‌اش بود... به تو رو آورد ...

باورت داشت و یک ثانیه شکّاک نشد


آن قَدَر مُرد برایت که تو را مرد کند !

چشم تو هرگز از این مرثیه نمناک نشد


| صنم نافع |

  • پروازِ خیال ...


ماندن "مرد" می خواهد.

پشت کسی که آمده ای و اهلی اش کرده ای را دم به دقیقه خالی نکردن "مرد" می خواهد. 

مردانگی به منطقی بودن نیست. 

عشق و عاشقی کردن "مرد" می خواهد. 

احساس امنیت "مرد" می خواهد. 

شانه شدن برای دلتنگی های زنی که دوستت دارد "مرد" می خواهد.

مردانگی به موهای سفید کنار شقیقه ها نیست. 

مردانگی اصلا به مرد بودن نیست! 

ماندن "مرد" می خواهد. 

ساختن "مرد" می خواهد. 

بودن "مرد" می خواهد.

بدبختانه تمام خوشبختی های کوچک و ساده ی دنیا "مرد" می خواهد،

و از همین رو کار جهان رو به خوشبختی نیست!


| مهدیه لطیفی |

  • پروازِ خیال ...

شال گردن

۲۰
آبان


حتی ممکن است این شال گردن 

اصلا خوب از آب در نیاید 

و تو را گرم نکند

اما

هر رجی که ناشیانه می بافم

قلب مرا گرم می کند 

و زندگی مان را

من این صحنه را از بچگی دوست داشته ام

زنی که در پاییز 

برای  مردی در زمستان

شال گردن می بافد.


| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...


پدربزرگ میگفت:

انتظار کار مرد نیست!

یک دل قوی میخواهد که در تن مرد قرارش نداده اند!

زن باید باشد

تا انتظار  را تاب بیاورد... مرد؛ هزارو یک جور فکر میکند و در آخر می اندازدش دور...

زن اما ، می ماند

به هر جان کندنی می ماند...


| سپیده امیدی |

  • پروازِ خیال ...

اندوه

۱۹
آبان


اندوه هایمان را پر دادیم

رفتند و 

با جفت هایشان

برگشتند


| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...


کافه ی هفت راس ساعت هفت

روبه رویم نشسته ای بی حرف

پشت شیشه هوای تابستان

روی مویت نشسته  کوهی برف


کافه ی هفت... راس ساعت تو

رو به رویم نشسته ای دلتنگ

مثل موسیقی است چشمانت

نت به نت گریه های دولاچنگ...


کافه ی هفت... راس تنهایی

راس میزی که گم شدی پشتش

فکر کردم که جا به جا شده است

حلقه ام در کدام انگشتش...


استکانت پر است از چایی

میخورد گرگ گریه جانت را.

نصفه سیگار نیمه آشوبم...

هم بزن بغض استکانت را


حرف رفتن نبود، میدانم

هفت ماه است از تو بی خبرم

کافه ی هفت سرپناه من است

شاید از غصه جان به در ببرم...


من، دوتا صندلی... دوتا چایی

کافه ی هفت... راس ساعت هفت

رو به رویم کسی نمیشیند.....

نیست...

یعنی رفت...

یعنی رفت..


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...

شانه هایم

۱۷
آبان


غم اول از دل آدم آغاز می شود

یا شانه هایش ؟

پس چرا من شانه هایم درد می گیرد 

وقتی که غمگینم؟

نکند دارم بال در میاورم !

 از اندوه ...


| رویا شاه حسن زاده |

  • پروازِ خیال ...

باران

۱۷
آبان

شست باران ، همه ی کوچه خیابان ها را

پس چرا مانده غمت بر دل ِ بارانی ِ من ؟

| معصومه صابر |
  • پروازِ خیال ...


اگر توانِ ماندنت نیست

کسی را در آغوش نگیر

که سکوت می کند

تا صدای نفس هایت را بشنود

کسی را در آغوش نگیر

که زود در تو محو می شود 

که زود عادت می کند

کسی را در آغوش نگیر 

که از عشق رنجیده 

و پناه می خواهد  

هرگز شبی بارانی 

پرنده را پناه نده

که در تو حبس می شود

که آسمان را فراموش می کند


| شیما سبحانی |

  • پروازِ خیال ...

درد

۱۶
آبان


کاش درد 

آنقدر کوچک می‌شدکه 

پشتِ میزِ یک کافه می‌نشست 

 چای می‌خورد

ساعتش را نگاه می‌کرد

و با عجله می‌گفت : خداحافظ ... 


| تارا محمدصالحی |

  • پروازِ خیال ...

خیاطی

۱۵
آبان


من چه میدانستم

خیاطی برای یک زن

انقدر واجب است!

یک زن

باید خیاط باشد

تا بتواند

چشم‌های مردی را به

قامت لحظه‌های دلتنگی‌اش

بدوزد...


| فاطمه بهروزفخر |


  • پروازِ خیال ...