کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۴۷۳ مطلب با موضوع «شاعران مرد» ثبت شده است


من بر خلاف مردم

هر وقت شمال می روم غمم می گیرد

دست خودم نیست خوشحال نمی شوم

هی به  این فکر می کنم

یک نفر آن جا آن قدر 

انتظار معشوقه اش را کشیده که این همه 

زیر پایش علف سبز شده

مگر این حجم انتظار 

شادمانی دارد؟


| رسول ادهمی |

  • پروازِ خیال ...


فرصت قد کشیدنت را باز

روی قانونِ جنگ ها خوردند

بچه آهوی دیگری بودی

مادرت را پلنگ ها خوردند


جنگ از پایه های دینت بود

جنگ دامادِ سرزمینت بود

جنگ هرشب به حجله ات میبرد

سینه ات را فشنگ ها خوردند


دوستان تو گرگ ها بودند

رنگِ آدم بزرگ ها بودند

کودکی های مرده ات را باز

روی الّاکلنگ ها خوردند


زیرِ دستِ جهان نخوابیدی

با امیرارسلان نخوابیدی

حقّ فرخ لقایی ات را باز

پشتِ شهرفرنگ ها خوردند


آرزو کردی و پسر نشدی

قصه ی ساده ات فرشته نداشت

به خودت هم دروغ می گفتی

پدرت را نهنگ ها خوردند


زیر دندانِ مرز جان کندی

خاطرات تو تیرباران شد

در دهان خلیج، هضم شدی

وطنت را تفنگ ها خوردند


مرده بودی و فکر می کردی

خاک مانند مرگ، یکرنگ است

کفنت پرچم سپیدی شد

پرچمت را سه رنگ ها خوردند


روی سرهایتان اذان گفتند

شهر آنقدرها مناره نداشت

سجده کردی و سرزمینت را

باز تیمورلنگ ها خوردند

...


وای شاعر...دوباره پرت شدی

پرِ سیمرغ روی قاف شکست

جگرت پاره بود، خونت را

تک تکِ قلوه سنگ ها خوردند


توی زندانِ قصر ، شاه شدی

توی زندان ولی هوا کم بود

آرزو داشتی نفس بکشی

نفست را سُرنگ ها خوردند...


| حامد ابراهیم پور |

  • پروازِ خیال ...


تو را ببینم؛

می‌بوسم

نوازشت می‌کنم

برایِ تو خواب تعریف می‌کنم

تو را ببینم،

بغل می‌کنم

تمامِ رؤیاهایم را می‌بینم

وَ به تمامِ آرزوهایم

می‌رسم

تو را ببینم

خوب می‌شوم، آقا می‌شوم

به تو سلام می‌دهم

نماز می‌خوانم

وَ تو را شکر می‌کنم

تو را ببینم خیلی دوستت دارم

آخ تو را ببینم،

چه قدر کاردارم!


| افشین صالحی |

  • پروازِ خیال ...


خنجر از پشت نخوردی دختر

نه! تو نامردی ندیدی از خودی

توی قهوه‌خونه عاشقت شدم

توی قهوه‌خونه عاشقش شدی


رفقای نون به نرخ روز خور

رفقای مهربونِ نانجیب

بُر زدن تو رو ازم نامردا

توی بوی تندِ نعنا و دوسیب


یک دقیقه هم بهم فکر نکن

حیفه که حروم بشن ثانیه‌هات

دود و حلقه حلقه بازی بده و

جونِ قلیون‌و بگیر با ریه‌هات


دلم از تو بیشتر از تمومِ دنیا پُره دختر

حالم از هر چی فرحزاده به هم می‌خوره دختر


بُر زدن تو رو ازم نامردا

این‌و تنهایی و بارون میگه

تبِ دستام قلم و آتیش زد

این ترانه داره هذیون میگه


درصدِ الکل من پایینه

کشفِ صد در صدیِ رازی کو

قهوه‌خونه‌ها عذابم میدن

میرزا صالح شیرازی کو؟!


بوی الکل تو سرم می‌پیچه

می‌خورم، با دوتا چشمِ سرخِ خیس

به سلامتیِ هر چی مَرده

به سلامتیِ چیزایی که نیس


دلم از تو بیشتر از تمومِ دنیا پُره دختر

حالم از هر چی فرحزاده به هم می‌خوره دختر


| حسین غیاثی |

  • پروازِ خیال ...


حس می‌کنم عمرم به دنیا نیست

اون رفته و روح ِ من این‌جا نیست

گفته بهم تنهاست اما... نیست


هرکی یه سایه با خودش داره


من شک ندارم با یکی دیگه...

از من گذشته تا یکی دیگه...

عشق ِ منه اما یکی دیگه...


بغضم نمی‌ذاره بگم چی شد...


عطر ِ غریب ِ تو شب ِ موهاش...

چلچله‌های طاق ِ ابروهاش...

چشماش... اون دو تا پرستوهاش...


کوچیدن از من... بر نمی‌گردن...


عین ِ خوره افتاده به جونم

این‌که من عشق چندم اونم؟

با این‌که می‌دونم... نمی‌دونم


این گله‌رُ تا چند بشمارم؟


موهاش انگشتام ُ دزدیده

سایه‌ش دو تا پاهام ُ دزدیده

با بوسه‌هاش، صدام ُ دزدیده


بغضم بذاره حرف‌ها دارم


لعنت به من! فکر ِ خیانت باش

من دوستت دارم... تو راحت باش!

اما فقط با دوستام ای کاش...


هر آرزو یه حسرت ِ تازه‌ست...


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...


خاطره انگیز زیبایی

و تمام مثال های دنیا 

میان چشمانت دیده می شوند

بردباری زنانه ای داری

و میشود موهایت را بویید

وقتی که تمام رنج های دنیا

به روی شانه ها سنگینی می کند

حقیقت زیستنی

و همه عناصر هستی را 

به تمامی در خود داری

آب 

باد 

آتش

خاک


| هومن داوودی |

  • پروازِ خیال ...

قشنگی

۲۱
مرداد


مثل باغی سبز در یک روز بارانی قشنگی

مثل دریایی چه آرام و چه توفانی قشنگی


روسری را طرح لبنانی ببندی یا نبندی،

زلف بر صورت بیفشانی، نیفشانی قشنگی


خنده های زیر لب، یا آن نگاه زیر چشمی،

شاید اصلا با همین حرکات پنهانی قشنگی


تا که نزدیکت می‌آیم در همان حال مشوش

ـ که میان رفتن و ماندن پریشانی ـ قشنگی


این پلنگ بی قرارت را به کرنش می‌کشانی

ماه مغرورم! خودت هم خوب می‌دانی قشنگی


می‌نشینی دامن گلدار را می‌گسترانی

مثل نقش شمسه روی فرش کرمانی قشنگی


نه، ... فرشته نیستی، می سوزد آدم از نگاهت

آری آتش پاره ای با اینکه شیطانی، قشنگی


سرنوشت ما نمی دانم چه خواهد شد؟ ولی تو

مثل حس ناتمام بیت پایانی قشنگی


| قاسم صرافان |

  • پروازِ خیال ...

هستى و ندارمت

۱۹
مرداد


نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جارى ام 

نه لایقم به دشمنى نه آن که دوست دارى ام 

 

تو آن نگاه خیره اى در انتظار آمدن 

من آن دو پلک خسته که به هم نمى گذارى ام 

 

تو خسته اى و خسته تر منم که هرز مى روم 

تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام 

 

زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى 

مرا به بند مى کشد به جرم راز دارى ام 

 

شناختند عامیان من و تو را به این نشان 

تو را به صبر کردنت مرا به بى قرارى ام 

 

چقدر غصه مى خورم که هستى و ندارمت 

مدام طعنه میزند به بودنم ، ندارى ام 

 

| سید تقی سیدی |

  • پروازِ خیال ...

دل وحشت زده

۱۹
مرداد


دل وحشت زده در سینه من می‌لرزید

دست من ضربه به دیوار زندان کوبید

آی همسایه زندانی من

ضربه‌ی دست مرا پاسخ گوی

ضربه دست مرا پاسخ نیست

 

تا به کی باید تنها تنها

وندر این زندان زیست

ضربه هر چند به دیوار فرو کوبیدم

پاسخی نشنیدم

 

سال ها رفت که من

کرده‌ام با غم تنهایی خو

دیگر از پاسخ خود نومیدم

 

راستی هان

چه صدایی آمد؟

ضربه‌ای کوفت به دیواره زندان، دستی؟

ضربه می‌کوبد همسایه زندانی من

پاسخی می‌جوید

دیده را می‌بندم

در دل از وحشت تنهایی او می‌خندم 


| حمید مصدق |

  • پروازِ خیال ...


همسایه تان بودیم ،

تو میخندیدی 

و من

دیوار به دیوار

گریه می کردم


| کامران رسول زاده |

  • پروازِ خیال ...


من ُ جا گذاشتی و می‌خوای بری 

من ُ ! که یه عمره کنار توام 

شبیه یه ساک پر از خاطره 

که جامونده رو نیمکت متروام


من ُ جا گذاشتی و می‌خوای بری

صدا کردنت دیگه بی‌فایده ست

شنیدم یکی توی ایستگاه بعد 

به فکر گرفتاریای تو هست


شنیدم یکی بعد من با توئه 

که هر کاری واسه‌ت بگی می‌کنه 

چشای سیاهت من ُ کشتن و 

یکی با چشات زندگی می‌کنه


من ُ جا گذاشتی که تنها بری 

سراغ کسی که تو تقدیرته 

یه لحظه‌م نمی‌خوای معطل کنی 

زمان داره میره... دیگه دیرته


یکی توی ایستگاه بعدی داره 

با یه گل تو دستش قدم می‌زنه 

داره آخرین نقشه‌های من ُ

واسه موندن تو به هم می‌زنه


تو بی‌طاقتی هامُ می‌بینی و 

برای یکی دیگه بی‌طاقتی 

نمی‌تونم اینجا نگه دارمت

من ِ خنگ ِ بی‌عرضه‌ی لعنتی ...


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...

فکرش را بکن

۱۷
مرداد


فکرش را بکن؛

بگویی صبر کن تا دکمه های پیراهنت را خودم ببندم...

سرم را بالا بگیرم و تو شروع کنی به بستن؛

از پایین تا بالا یکی را جا بیندازی.

اخم کنم!

مرا ببوسی...

و با خنده بگویی دوباره !

فکرش را بکن؛

بگویم بنشین تا ناخن هایت را خودم لاک بزنم !

از راست به چپ یکی را جا بیندازم.

اخم کنی!

ببوسمت...

و با خنده بگویم دوباره!

فکرش را بکن چه خاطرات اتفاق نیفتاده ی زیبایی داریم ما!


| حامد نیازی |

  • پروازِ خیال ...


داری از هوش میری از سردرد

توی لب‌هات باز حس داری

باز لبخند می‌زنی به چشاش

که نفهمه که استرس داری


خواب و بیدار بودنت زجر

همه‌ی زندگیت کابوسه

اون ولی قول داده توو شعراش

برمی‌گرده به آخرین بوسه


| سید مهدی موسوی |

  • پروازِ خیال ...


تیزی گوشه‌های ابرویت 

پیچ و تاب قشنگ گیسویت 

آن دوتا چشم ماجراجویت

این صدای خوش النگویت 

آخرش کار می‌دهد دستم


ناز لبخندهای شیرینت 

طرح آن دامن پر از چینت

«هـ» دو چشم پلاک ماشینت

شیطنت در تلفظ شینت 

آخرش کار می‌دهد دستم


گیسوانت قشنگی شب توست 

صبح در روشنای غبغب توست

ماه از پیروان مذهب توست

رنگ خالی که گوشه لب توست

آخرش کار می‌دهد دستم


شرم در لرزش صدای تو

برق انگشتر طلای تو

تقّ و تقِّ صدای پای تو

ناز و شیرینی ادای تو

آخرش کار می‌دهد دستم


حال پر رمز و مبهمی داری 

اخم و لبخند درهمی داری

پشت آرامشت غمی داری

اینکه با شعر عالمی داری

آخرش کار می‌دهد دستم


کرده‌اند از اداره‌ام بیرون 

به زمین و زمان شدم مدیون

کوچه گردم دوباره چون مجنون

دیدی آخر!... نگفتمت خاتون! 

آخرش کار می‌دهی دستم


| قاسم صرافان |

  • پروازِ خیال ...


در زمینی که بازی ات دادند 

یک وجب خاک، بهترین برگ است

دست دادی ولی زمین خوردی

زنده بودن برادر مرگ است


دوست داری در آرزوهایت

ناگهان رفته، ناگهان برسد

گریه کن، توی گریه می فهمی

عشق باید به استخوان برسد


| پویا جمشیدی |

  • پروازِ خیال ...


تنها شدن را دوست دارم؛ غار داری؟

جایی برای خلوت بسیار، داری؟


جایی برای خلسه و خوابیدن روح

جایی برای کشتن تکرار داری؟


درها نمی فهمند دنبال چه هستم

در حد زندان، تا ابد، دیوار داری؟


امشب تصور کن "اناالحق" حرف ما بود

جایی برای نصب دوتا دار داری؟


امضا نخواهم کرد آدم بودنم را

مهری برای اینهمه انکار داری؟


بالا و پایین می پرم، تو هاج و واجی

در آستینت طاقت یک مار داری؟

...

اصلا ولش کن هر چه گفتم را.. ولش کن

اصلا ولش کن شعر را، سیگار داری؟


| محسن انشایی |

  • پروازِ خیال ...

به قدر هیچ

۱۲
مرداد


رخ به رخ

و چشم توی چشم

نفس 

نفس

نفس با نفسهایت

من 

تو را اینگونه میخواهم

شبیه حس بازی در جان کودکی

یا اشک شوق 

روی گونهٔ مادری چشم به راه

من تو را اینگونه میخواهم

مثل بوسه ای

پشت لبخند عاشقانه ای

و حیف

آخ چقدر حیف

که تو نیستی

حتی به قدر هیچ

اندازهٔ هیچ

تو

نیستی...


| محمد یغمائی |

  • پروازِ خیال ...


برایت قهوه می‌ریزم،

تو از من آب میخواهی 


به چَشمت شعر میکارم

ولیکن خواب میخواهی 


مسیرِ مستقیمی را

نشانَت می‌دهم اما


پُر از آشفتگی هستی

تو پیچ‌ وُ‌ تاب میخواهی..


| علیرضا آذر |

  • پروازِ خیال ...


می روم بلکه تحمل به خوش فکر کند

از سرت می پرم، الکل به خودش فکر کند


تو که در حال صعودی بگذاری بد نیست

آیه ای قبل تنزل به خودش فکر کند

....

"فکر بلبل همه آن بود که گل شد یارش"!

حال بگذار که بلبل به خودش فکر کند


آمدم بگذری از من به سلامت بروی

وقت آن ست کمی پل، به خودش فکر کند


| محسن انشایی |

  • پروازِ خیال ...


حسرت خندیدن تو،لحظه به لحظه بامن است

تمام آرزوی من ، دست تو را گرفتن است

فقط به من نشان بده...کسی که نصف تو زن است!


از تو زیاد گفته ام، قلم ولی سیر نشد

پیر شدم خودم ولی،ترانه ام پیر نشد

به باورم نمی رسید،این همه لحظه های خوش

مرا درآغوش بِکِش ! مرا درآغوش بُکُش!


در این زمان کم ببین،که باتو خو گرفته ام

رو به توکرده ام ببین!ازهمه رو گرفته ام 

جهان وهرچه که در اوست،بی تو برای من کم است

بهشت هم بدون تو، برای من جهنم است


پر پر آغوش توام ، به دستم آسمان بده

مثل من عاشق اگه هست ،فقط به من نشان بده

به باورم نمی رسید،این همه لحظه های خوش

مرا درآغوش بِکِش! مرادر آغوش بُکُش


| على ایلیا |

  • پروازِ خیال ...

غصه

۰۸
مرداد


این روزها چنان هوای دلم نامساعد است

حتی به حال بدم، "غصه" غصه می خورد


| علیرضا فراهانی |

  • پروازِ خیال ...


یه جوری واسم زندگی سرد شد

که دستای گرم تو یادم نره

همش غصه خوردم همش می خورم

چقد بی کسی اشتها آوره

همه مشکلاتم رو با قرص خواب

تو لیوان دلشوره حل می کنم

بازم مثل هرشب به جای تنت

دارم بالشم رو بغل میکنم


| هانی ملک زاده |

  • پروازِ خیال ...

نگاه های بلند

۰۴
مرداد


در پی آن نگاه های بلند ،

حسرتی ماند و

آه های بلند!


| فریدون‌ مشیری |

  • پروازِ خیال ...


"دوستت دارم" را

در دستانم می‌چرخانم

از این دست به آن دست.

پس چرا

هر وقت می‌خواهم

به دستت بدهم نیستی؟


چرا اینجا نیستی

تا "دوستت دارم" را

از جنس خاک کنم،

از جنس تنم،

و با بوسه بپوشانمش بر تنت؟

بگذار "دوستت دارم" را

از جنس نگاه کنم

از جنس چشمانم

و تا صبح به نفس‌های تو بدوزم.


| عباس معروفی |

  • پروازِ خیال ...

" ای عشق"

۰۳
مرداد


و تو

آن شعر محالی که هنوز

با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام

چشم بگشای و مرا باز صدا کن

" ای عشق"

که من از لهجه ی چشمان تو 

شاعر بشوم

و تو را سطر به سطر

و تو را بیت به بیت

و تو را عشق به عشق ...

شاید اینبار تو را پیش تو 

با مرگ خود آغاز کنم ...


| حمید مصدق |

  • پروازِ خیال ...


باز هم نصف شب  و تاب و تبی تکراری 

      دلبرم ! همنفسم ، باز تو هم بیداری؟        

 

گل شب بوی غزل ریز ! مزاحم نشوم !   

وقت داری کمی از روی غمم برداری؟  

 

میشود دست به بغضم بکشی؟ بی زحمت !

میشود گوش به آهنگِ دلم بسْپاری؟

 

" یک نفر آدمم و چند نفر غمگینم " 

خسته ام ، خسته از این زندگیِ اجباری

 

شده مخروبه بنایِ دلِ کج بنیادم

شاعری را چه به وصله زدن و معماری !

 

خسته ام ، منتظرِ معجزه ی تازه ایَم

تو بیایی به دلم دینِ نُویی می آری !

 

کاش ! پایانِ غمِ من به خودت ختم شود

کاش ! شیرین شود این درد و غمِ تکراری


| عقیل پورجمالی |

  • پروازِ خیال ...


گفتی آرزو کن و

به نسیم بسپار...

و تو را طوفان برد !

همین...


| حامد نیازی |

  • پروازِ خیال ...


اتفاق افتاد

مثل اشکی که چند سال

منتظر افتادنش باشی

نه بارانی

نه ایستگاهی

نه حتی موسیقی آرامی

روی سکانس خداحافظیِ مان...

عشق ما

اسب آبی غمگینی بود

که هیچ کس

روی بردش شرط نمی بست !


| حامد ابراهیم پور |

  • پروازِ خیال ...


هوای خانه ابریست

همراه با آه و غبار صبحگاهی

و یک جبهه درد پر فشار

هوای خانه ای که تو را نداشته باشد

همیشه چند درجه زیر صفر است !


| پدرام مسافری |

  • پروازِ خیال ...

لب های تو

۰۳
مرداد


آسمان لب های من

به شوق بوسیدن

ردی پای توست

که شب هایم را

روشن می کند...


| علیرضا اسفندیاری |

  • پروازِ خیال ...


غرق یک خاطره باشی و به آخر برسی

به غم انگیزترین صفحه ی دفتر برسی


به سرت هی بزند تا بروی رو به عقب

که به یک حادثه یا یک غم بهتر برسی


از غزل کام بگیری و بسوزی هر شب

سر این رابطه اینبار به باور برسی


عشق یعنی که بخواهی و بمیری، ای وای!

آنقَدَر دیر ، دم رفتن او سر برسی


باخدا عهد ببندی و بگوید باشد

دست آخر که به یک شانه ی دیگر برسی


آرزوهای محال دل بی تو یعنی

لحظه ای چشم ببندم ، تو هم از در برسی


| پویا جمشیدی |

  • پروازِ خیال ...

کنار تو

۰۲
مرداد


معنی "با تو بودن" 

برای من "به سلطنت رسیدن" است. 

چه قدر در کنار تو مغرورم !


| احمد شاملو |


** تصویری از احمدشاملو و آیدا **

**( به مناسبت شانزدهمین سالگرد درگذشت احمد شاملو )**


  • پروازِ خیال ...

بیزارم

۰۱
مرداد


از جبر این ساعت...ازین تکرار بیزارم

از این من بی منطق و بیمار بیزارم


از گفتن "بی من مرو"..."ترکم نکن" ها و

از جمله ی "بی فایده است اصرار" بیزارم


| نیما نجاری |

  • پروازِ خیال ...


بغض کردم، ولی نفهمیدی

رفتٓنت حسِ خوبْ! خوبی نیست

مثل من جمعه باش! می فهمی

عصر جمعه غروب خوبی نیست


| پویا جمشیدی |

  • پروازِ خیال ...


حیف مـوهای پر کلاغی نیست

روسری دور آن قفس بکشد؟

جز من و تو کسی که اینجا نیست

بگذار آسمان نفس بکشد!


اهــل سیگار نیستم امــا

بگذار این مسافـــر خسته

نخ پیراهن ترا گاهی

بعد چای، از سر هوس بکشد !!


و خدا در مدار لبهایت

خال را آفرید چون می خواست

مرز دنیـــای کوچک من را

کمتر از دانـــه عدس بکشد


دهنِ فکرم از تو آب افتاد

مثل لیموی ترش می مانی

کاش نقاشـــی تو را از نو

بار دیگر خدا ملس بکشد


"این دغل دوستان که می بینی"

عاشقت نیستند، می ترسم

دست این روزگار عاشق کش

گِــــرد شیرینی ات مگس بکشد


ارث ما شاعران که قابل نیست

ای رفیقان وصیتم این است

نفـس  آخــــر  مــــرا  دم  مــــرگ 

بگذارید هم نفس بکشد


| مجید آژ |

  • پروازِ خیال ...


تنها ترین امام زمین، مقتدای شهر

تنها، چه میکنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟


وقتی کسی برای تو تب هم نمی کند

دیگر نسوز این همه آقا به پای شهر


تو گریه میکنی و صدایت نمی رسد

گم می شود صدای تو در خنده های شهر


تهمت، ریا و غیبت و رزق حرام و قتل

ای وای من چه می کشی از ماجرای شهر


دلخوش نکن به “ندبه”ی جمعه، خودت بیا

با این همه گناه نگیرد دعای شهر


اینجا کسی برای تو کاری نمی کند

فهمیده ام که خسته ای از ادعای شهر


گاه از نبودنت مثلا گریه می کنند

شرمنده ام! از این همه کذب و ادای شهر


هر روز دیده می شوی اما کسی تو را

نشناخت ای غریبه ترین آشِنای شهر


جمعه... غروب... گریه ی بی اختیار من...

آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر


| فرزاد نظافتی |

  • پروازِ خیال ...


در زمستانِ آرزوهایت 

هق هق از پشت خنده ات پیداست

تکیه بر کوله بار تنهایی...

بدترین شکل زنده بودنهاست


| پویا جمشیدی |

  • پروازِ خیال ...

سوزاندمش

۳۱
تیر


می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر

سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت!


| محمد سلمانی |

  • پروازِ خیال ...


بگو دوستت دارم

و بگذار این واژه 

تا زیر خاک هم 

با ما بیاید!

با ما دوباره متولد شود!

این بار درختی شویم

که شاخه هایش انگشتان من باشند

برگ هایش موهای تو

بگو دوستت دارم

تا فردا همه باور کنند

آواز دو پرنده

که در قلب درختی لانه کرده اند 

چیزی جز "دوستت دارم" نیست!


| محسن حسینخانی |

  • پروازِ خیال ...


ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﻏﻢ، ﻏﻢ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ

ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ


ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ، ﺍﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ

ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ دیوانه ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ


ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ، ﺍﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦ

ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﻡ، ﺩﻝ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ 


| وحشی بافقی |

  • پروازِ خیال ...

دست تو

۳۱
تیر


عشق تو قماری‌ست که بازنده ندارد

ای دست تو پیوسته پر از برگ برنده... 


| غلامرضا طریقی |

  • پروازِ خیال ...


ندانستی که روی بیت بیتش وزن کم کردم
نوشتی شعرهایت شادتر کم آه تر بهتر

نه اینکه قافیه کم بود نه ! در فصل تابستان
غزل هم مثل دامن هرقدر کوتاه تر بهتر 

| حامد عسکری |
  • پروازِ خیال ...


عاشقانت نخواهند ماند

یکی یکی می روند

محو می شوند

هر بوسه که بر یکی می زنی

شلیکی به دیگری ست

یک به یک خواهند رفت

تنها یکی خواهد ماند

که از همه قوی تر است

یکی که مدام دور و برت پرسه می زند

من ؟

نه

آخرین شلیک ات

کار مرا نیز ساخته است

تنها یکی خواهد ماند

که از من قوی تر است

رو به رویت خواهد نشست

به چشمانت زُل خواهد زد

و تو را از او گریزی نیست

از دیرباز می شناسمش

نامش تنهایی ست


| شهاب مقربین |

  • پروازِ خیال ...


تو راست می گفتی

تکرار ، بلای جان هر آغوشی ست

آن روز ها

ما فقط برای هم حجم بودیم

و تمام دوستت دارم ها 

حرف بودند

بگذریم

خواستم بگویم

اولین شب تنهایی

زیاد سخت نبود

دارم بدون تو صبحانه می خورم


| رسول ادهمی |

  • پروازِ خیال ...

شده...؟

۱۸
تیر

شده که بی هوا گمان بکنی
قفس سینه ات پر از سنگ است؟

بعد عمری گشاد پوشیدن
ناگهان حس کنی تنت تنگ است؟

شده برعکس سالها یک روز
عکس خود را دقیق دیده و بعد

حس کنی برخلاف تصویرت
چشمهایت چقدر کمرنگ است؟!

| غلامرضا طریقی |
  • پروازِ خیال ...

عید

۱۵
تیر


این کشور و آن کشور و سی روز مهم نیسـت 

هرجا که تو رؤیت بشوی عید همان جاست


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...


از تمام دردهای این روزهایم

همین بس

که شب آزمون

لا به لای جزوات مهندسی

به این می اندیشم

که تو

سر جلسه امتحان

وقتی استرس میگیری

چه شکلی میشوی؟!

نخند عزیز دلم

تازه دیشب فکر میکردم

با خودکار آبی جزوه مینویسی 

یا مشکی؟!!!

من دیوانه نیستم

یاد تو را زندگی میکنم....


| علی سلطانی |

  • پروازِ خیال ...


این چند ماه

که منتظرت بودم

به اندازۀ چند سال نگذشت

به اندازۀ همین چند ماه گذشت

اما فهمیدم

ماه یعنی چه

روز یعنی چه

لحظه یعنی چه

این چند ماه گذشت

و فهمیدم

گذشتن، زمان، انتظار

یعنی چه


| افشین یداللهی |

  • پروازِ خیال ...


بی نیاز است به هر ترجمه و تفسیری

سوره ی اشک که از چشم تو نازل شده است


شک ندارم که به معراج مرا خواهد برد 

آن نمازم که به لبخند تو باطل شده است!


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...


معلم بعد از رد و بدل کردن چند پیام نامربوط با غیر زنش

به خودش آمد و به اجبار 

بی علاقه

بی رمق پرسید 

بچه ها بگویید ببینم علم بهتر است یا ثروت؟

یکی گفت ثروت

یکی گفت علم

اما من ناخودآگاه گفتم

علم ثروت داشتن

معلم گفت آفرین چقدر باهوشی

چه شد این به ذهنت رسید؟

گفتم صادقانه بگویم؟

گفت بگو بچه ها هم یاد بگیرند

گفتم صادقانه می گویم 

داشتم به این فکر می کردم چگونه دختری که دوست دارم  را به دست بیاورم

یک مرتبه از دهانم در رفت

گفتم علمِ ثروت داشتن

همه خندیدند

یکی گفت زن کجا ثروت کجا؟

گفتم هر دو یک معناست

کلاس شلوغ شد

معلم با مشت و لگد مرا بیرون کرد

کتاب فارسی را کوبید سرم و

گفت گم شو برو بایست دم دفتر

چه غلط ها 

چیز بدی نگفته بودم اما 

رفتم همان جا که گفته بود ایستادم

زیر لب با خودم می گفتم

راه داشتنت چیست که...

ناظم طبق معمول همه ی کارش را 

رها کرد و گوشی تلفن را گذاشت و عقده ی جنگ با زنش را سر من خالی کرد

گفت چه شده باز ادهمی؟

باز حرف گنده تر از دهانت زدی؟

باز بی اختیار گفتم

یکی از علم های همسرداری

علم خوب حرف زدن است

گفت پدر سوخته با منی؟

من بلد نیستم با آن زنیکه خوب حرف بزنم؟

عصبانی از من و زن و زندگی 

مدام کف دستم

خط کش زد

دستم می سوخت و

هر چند مرتبه یک بار پشت  شلوارم می کشیدمش

راستش از این اصطکاک

خوشم می آمد

چون از مادرم شنیده بودم 

کف دستم بخارد یعنی به ثروت خواهم رسید

به همان ثروتی که داشتنش علم 

می خواست

علم خوب حرف زدن

علم پایبندی

علم صادق بودن

علم با غیر نبودن

علم علاقه داشتن

علم گذراندن غلط ها


| رسول ادهمی |

  • پروازِ خیال ...

یا درد داری...

۱۰
خرداد


بی خوابی 

چند دلیل دارد :

یا درد داری... 

یا درد داری...

یا درد داری...

یا...


| رضا کاظمی |

  • پروازِ خیال ...


هی پشت هم سیگار و موسیقی

تا بگذره روزای دلگیرت

تو گریه می کردی و می خندید

عکس کسی رو میز تحریرت


دیوونگی، تنها شدن، مردن

اینها کنار خستگیت هیچه

هر نیمه شب وقتی که را می ری

تو خونه بوی مرده می پیچه


تو آینه هرباری که می افتی

پر تر شده برفی که رو موته

هرلحظه داری منفجر می شی

وقتی سرت انبار باروته


تنها شدی، راه فراری نیس

تو موندی و صد تا در بسته

جا موندی و تنهاییات مثل 

تنهایی یه کوچه بن بسته 


جا موندی و دنیا برات تنگه

حتی توی تابوتتم جا نیست

روتو به هرسو میکنی مرگه

جایی برای پیرمردا نیست


حس میکنی صدساله بیداری

تنها دوای غصه هات خوابه

سرگرمیات سیگار و سردردن

تنها رفیقت قرص اعصابه


داری فرو میری، فرو میری

 سردت شده، ساحل چقد دوره

تنها شدی و گریه هات مثل

اشک یه ماهی زیر ساطوره


شعرات همه روی زمین پخشن

شکل توعه نعشی که تو جوبه

تو کوچه ها بارون میاد، اما

تو رادیو گفتن هوا خوبه


| حامد ابراهیم پور |

  • پروازِ خیال ...

تو، تو، تو

۰۶
خرداد


تنت، جمهوری مطلق 

لبت، اصل دموکراسی! 

دروغ مرد شاعر را 

تو باید خوب بشناسی!


تو حزب الله لبنانی 

و چشمان تو بیروت است! 

تمام پاچه گیری ها 

به سگ های تو مربوط است!


به ثبت رسمی محضر 

تو قطعا، معتبر هستی! 

فلسطین تو خواهم شد 

اگر، اشغالگر هستی!


تو مثل فتح خرمشهر 

تو شوق بوسه ای پنهان!

تویی خوشحالی بعد از 

شکست حصر آبادان!


هوای داغ بندرکش 

تو با من توی لنگرگاه!

شروع فتنه ای تازه 

از آغوش تو؛ بسم الله.....


| ناصر ندیمى |

  • پروازِ خیال ...


تو را به گریه قسم بازگرد...آن بوسه

برای آنکه خداحافظی کنیم ، نبود


من و تو دور شدیم و خدا نگاه نکرد

من و تو دور شدیم و خدا کریم نبود...


| حامد ابراهیم پور |

  • پروازِ خیال ...


به جنگ که فکر میکنم

زخمی میشوم.

به کویر که فکر میکنم

تَرَک برمیدارم.

به آسمان که فکر میکنم

پایین می افتم

و هر وقت به جنگل می اندیشم

گله ای از گوزن ها از رویم رد میشود.

جرأت فکر کردن به تو را ندارم.

"دریا"

نام عمیقی برای یک معشوقه است

و من هیچوقت شنا کردن بلد نبوده ام.


| بابک زمانی |

  • پروازِ خیال ...

آفتاب زندگیم

۰۶
خرداد


تو را از میان اندوه بیرون می کشم

روی شانه هایم می گذارم تا

کفش هایت گل آلود ،

و قدم هایت زخمی سنگ ها ،

نشوند.

دست هایت را باز نگه می دارم

تا فراموشت نشود،

پرواز به بال نیست

به باور است.

هر چه هست تو روی شانه های من

به ابرهای آرزو نزدیک تری

می توانی بالاتر از دیوار 

آن سوی زمین را ببینی

من برای تو پنجه می شوم

تا به چهار سوی جهان پی ببری

و ببینی این زمین دایره نیست

منم که می گردم و

خورشید ،

چه شباهت عجیبی به تو دارد.

بالا تر بایست

که آفتاب به لباس تو بیشتر می آید

بتاب 

گرچه من این پایین

گیر سایه ای سنگینم

بتاب 

که تو از سر زمین بسیاری.

لبخند بزن به آغاز

که این کوه به تابیدن آفتاب،

 این چنین

محکم و سخت 

روی حرفش ایستاده

و تکانِ دلش اندازه چند سنگ ریزه 

بیشتر نیست.


| رسول ادهمی |

  • پروازِ خیال ...


این خاصیت عشق است باید بلدت باشم

سخت‌ است ولی‌باید درجذر و مَدَت‌باشم


هرچند که بی لنگر، هرچند که بی‌فانوس

حکم آنچه توفرمایی ، ای‌خانوم اقیانوس


| علیرضا آذر |

  • پروازِ خیال ...

می خندم

۰۵
خرداد


همه شب من به متکای سرم می خندم

کت به تن کرده به کیف و کمرم می خندم

سنگ قبر پدرم مشکل املایی داشت

از همین است به گور پدرم می خندم


| محمد رنجبری |

  • پروازِ خیال ...

بند چشمانش

۰۴
خرداد


ما دو زندانی حبس ابدیم

تمام عمر نامه می‌نویسیم

و آن را لای شکاف ِ کهنه دیوار ها پنهان می‌کنیم

بعد که خبر آزادی غافل گیر کننده‌مان می‌رسد

چمدان به دست ؛

یک چشم‌مان به دیوار می‌ماند

و چشم ِ دیگر

به کاغذ های سفیدی که قرار بود نامه شوند

بعد

موقع خروج می‌پرسند :

- از کِی و در کدام بند  زندانی بودید ؟

می‌نویسیم :

یک عمر ، در بند ِ چشمان‌اش


| مهدی صادقی |

  • پروازِ خیال ...


من حاضرم آن درختی باشم

که بی وقفه تبر به جانش زده اند

تنها به شرطی که بگذارند

روی همه ی برگ ها

دل هر دفتر از من ساخته 

آینده ،عشقم به تو را

مشق بنویسد.


| رسول ادهمی |

  • پروازِ خیال ...


بعضی روزها هرگز فراموش نمی‌شوند!

مثلِ روزی‌که دوستت داشتم.


| افشین صالحی |

  • پروازِ خیال ...


واسه مَرد افتاده روی زمین

که رسوای عالم شدن ننگ نیست


رو زانو نشستم که باور کنی

دلم جز تو واسه کسی تنگ نیست


| پویا جمشیدی |

  • پروازِ خیال ...


مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز

مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز


من خرابم بنشین زحمتِ آوار نکش

نفست باز گرفت این همه سیگار نکش ..


| علیرضا آذر |

  • پروازِ خیال ...

همین قدر

۰۱
خرداد


به فکر فرو رفتن های ناگاه

لبخند های گاه

بی تو همین قدر می توان زندگی کرد.


 | آبا عابدین |

  • پروازِ خیال ...


خسته ام بعد تو از این همه شب بیداری 

دم به دم یاد تو و درد و غم و بیداری 

 

برو هر جا بنشین پشت سرم حرف بزن

این چنین نیست ولی رسم امانت داری 

 

قهوه ی تلخ رقیبان که مرا خواهد کشت 

سهم من از تو شد این رسم بد قاجاری 

 

دل من خواست که یک بار دگر برگردی 

دیگر از جانب من نیست ولی اصراری

 

همه گفتند که تو خنده کنان می رفتی

خسته ام از تو و این ماضی استمراری 


| محمد شیخی |

  • پروازِ خیال ...


بیا درد هایمان را تقسیم کنیم

دو تا من

 هیچی تو

من هنوز خسیسم !


| پدرام مسافری |

  • پروازِ خیال ...



تو،

چشمانت را ببند..

من قول میدهم خورشید این بار،

از مغرب طلوع کند؛

میدانی:

نظمِ جهان با یک پلک زدن به هم میریزد..

و این خاصیتِ چشم های توست!


| افشین حیدری |

  • پروازِ خیال ...


قصه اینجاست 

که شب بود 

و هوا ریخت بهم

من چنان 

درد کشیدم...

که خدا 

ریخت بهم...


| نوید سلطانی |

  • پروازِ خیال ...

یا صاحب الزمان

۳۱
ارديبهشت

  • پروازِ خیال ...

صاف بمان پدرم

۳۱
ارديبهشت


دنبال چه می گردی پدرم؟

چرا صورتت این همه رو به زمین 

نزدیک است

من از این تای کمر می ترسم

تو هنوز سلام آفتاب های بی شماری را نداده ای

رو به زمین نه

به آسمان خیره شو

صاف بمان

ستون این خانه نفهم است

یادش نده ویرانی این سقف چگونه ست.


| رسول ادهمی |

  • پروازِ خیال ...


در هر جدایی

گلوله ای سربی شلیک می شود

اسلحه را اویی که رفته است می برد ؛

گلوله اما

تا عمر هست

در گلوی اویی که مانده است

می ماند

و با هر دوستت دارمی 

که می شنود

می ترکد

بی خونریزی !


| مهدی صادقی |

  • پروازِ خیال ...

مرا بی هوا نبوس!

۳۰
ارديبهشت


مرا بی هوا نبوس!

دیوانه...

قلبم فرو می ریزد

مگر نمی دانی

شکوفه های بهاری

با هر نسیم کوچکی

می افتند

به زیر پای درخت...

اینطور ویرانگر

مرا نبوس!


| علیرضا اسفندیاری |

  • پروازِ خیال ...


دیگر منتظر کسی نیستم

هر که آمد

ستاره از رویاهایم دزدید

هر که آمد

سفیدی از کبوترانم چید

هر که آمد

لبخند از لب هایم برید

منتظر کسی نیستم

از سر خستگی در این ایستگاه نشسته ام 


| رسول یونان |

  • پروازِ خیال ...

سال‌ها گذشته است

۲۶
ارديبهشت


می‌گفت

این خیابان‌های شلوغ را که تندتند می‌روی

از تمام کوچه‌ها

زودتر تمام می‌شوند !

می‌گفت خوابم را نبین

که هیچ بیداری دیگری

انتظارت را نخواهد کشید !

و من حرف‌هایش را در هیچ کتابی پیدا نکردم که بخوانم ...

حالا سال‌ها گذشته است

او هیچ آدرسی ندارد

و من آنقدر پیر شده‌ام !

که زمانی برای دوست داشتن باقی نمانده است ...


| سهیل خطیب مهر |

  • پروازِ خیال ...


در کار خیر

حاجت هیچ استخاره نیست

زودتر مرا ببوس ...

که کودکی خیر ندیده ام.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


هرکه را دور کنی دور و برت می آید

از محبت چه بلاها به سرت می آید


بنشینی دم در کوچه قرق خواهد شد

بروی جمعیتی پشت سرت می آید


تا که در دسترسی از تو همه بی خبرند

تا کمی دور شوی هی خبرت می آید


دل به مجنون شدن خویش در ایینه مبند

صبر کن عاشق دیوانه ترت می آید


من آشفته به پای تو می افتم اما

موی آشفته فقط تا کمرت می آید


خون من ریخت نیفتاد ولی گردن تو

گردن من به مصاف تبرت می آید


روز محشر هم اگر سوی جهنم بروی

یک نفر ضجه زنان پشت سرت می آید


| کاظم بهمنی |

  • پروازِ خیال ...


کسی که باید برود ‌، خواهد رفت

حالا تو هِی در را قفل کن

روی یخچال ، 

بزرگ و خوش خط بنویس : دوستت دارم

روی تخت ، جنگلی از گل های سرخ بکار

و برایش آهنگ مورد علاقه‌اش را زمزمه کن


کسی که باید برود

با پا که نه ، 

از درون می‌رود...


چشم باز می‌کنی و می‌بینی

باید با نبودن‌اش کنار بیایی

مثل ِ پیرمرد ها

که با آلزایمر.


| مهدی صادقی |

  • پروازِ خیال ...

عطر گردنش

۲۵
ارديبهشت


و عطر گردنش

چیزی شبیه بوی دَشت

آغشته به زنبق و شهد،

بوی نم...

بوی خیسِ کوچه،

بوی خاکِ مزارع باران خورده.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


به رسم صبر ، باید مَرد آهش را نگه دارد

اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد

 

پریشان است گیسویی در این باد و پریشان‌تر

مسلمانی که می‌خواهد نگاهش را نگه دارد

 

عصای دست من عشق است، عقل سنـگدل بـگذار

که این دیوانه تنها تکیه‌گاهش را نگه دارد

 

به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم 

خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد

 

دلم را چشم‌هایش تیرباران کرد ، تسلیمم

بگویید آن کمان‌ابرو سپاهش را نگه دارد

 

| سجّاد سامانی |

  • پروازِ خیال ...

تو برکت خانه ای

۲۴
ارديبهشت


تو را

باید در سفره گذاشت!

کنار نان و نمک

تو

برکت خانه ای.


| محسن حسینخانی |

  • پروازِ خیال ...


آریایی حرف می زند

آلمانی ناز می کُنَد

فرانسوی می بوسد

کوبایی سیگار می کِشَد

آمریکایی جنایت می کُنَد

بی شرف تمامِ جهان است...!


| آبا عابدین |

  • پروازِ خیال ...

اشک شوق

۲۴
ارديبهشت


هر وقت باران می بارد

خیال می کنم به خدا خندیدی

دارد اشک شوق می ریزد


| رسول ادهمی |

  • پروازِ خیال ...

من "دربند" تو ام !

۲۳
ارديبهشت

میان این همه شهر
من "دربند" تو ام !
با حسرت یک دل سیر "آزادی"
و "میلاد" پروازی بلند
و خیابانی
به طول عشق
در امتداد یک "عصر" ،
"ولی"
با عرض دلتنگی !
و آن "کشاورز" پیر
که تلفظ "بلوار"
برایش سخت ترین کار جهان است
"کارگر" ی در خیابانی شلوغ
پی "انقلاب" و "جمهوری"
و این همه شعر که "فردوسی"
به "میدان" دارد و
"حافظ" و "سعدی" به "خیابان"
با همه عشقی که به تو دارم "تهران"
دلم از همهمه ی هیچ تو می گیرد و
پای دلم گیر آن همه هیچ است هنوز...


| ح پویامنش |
  • پروازِ خیال ...


گرچه بـا تقدیـر ناچار از مدارا کردنم

عشق اگـر حق است، ایـن حق تا ابـد برگردنم


تـا بـپندارم که سهمـی دارم از پـروانگـی

پیـله ای پیـچیده از غم هایِ عالم بر تنـم


بـر سر ایـن سرو، آخر بـرف هم منت گذاشت

دست زیـر شانه ام مگذار!  بـاید بشکنـم


مَـن که عمری دل بـرایِ دوستـان سوزانده ام

حال بـاید دل بسـوزاند بـرایـم دشمنـم ..


گرچه از آغوشِ تـو سهمی نـدارم جـز خیـال

بویِ گیسـویِ تـو را مـی جویـم از پیـراهنم


عاشقـی با گریـه سر بـر شانۀ یـاری گذاشت

از تـو می پـرسم بگو ای عشق! آیـا این منـم؟


| فاضل نظری |

  • پروازِ خیال ...

خیرات

۲۳
ارديبهشت


پنج شنبه ها

سر مزارم

در باد خیرات کن،

موهای خرمایی ات را...


| رضا شکیبا |

  • پروازِ خیال ...

زخم عمیق

۲۲
ارديبهشت


انقد ِ زخم خوردم از همه که

دیگه جای شکایت و گله نیست

من یه عمره که قبرم آماده‌ست

زندگی ول کن ِ معامله نیست


هرجا دنبال مرهمی گشتم

چندتا زخم ِ عمیق‌تر دیدم

بین زخمای دوست تا دشمن

دشمنام ُ رفیق‌تر دیدم!


عشق ِ تو زخمی روی قلبم بود

زخمی که عاقبت عفونی شد

روزگارم سیاه بود اما

از شب ِ رفتن ِ تو خونی شد


رفتنت قلبم ُ درید اما

رفتنت ضربه‌ی خلاص نبود

لبه‌ی تیغی که تو قلبم رفت

با ته‌ش قابل قیاس نبود


شونه‌هات که یه روز پناهم بود

حالا زیر  ِ سر  ِ رفیقامه

این‌که از کتف ِ من زده بیرون

بال نه...خنجر  ِ رفیقامه


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...


چه‌قدر من دیدنَ‌ت را دوست دارم ؛

در خواب

در غروب

در همیشه‌یِ هر جا 

هرجایی که بِتوانْ تو را دید

صدا کرد

وَاز انعکاسِ نامَ‌ت 

کیف کرد!

چه‌قدر من

دیدنِ تو را دوست دارم.


| افشین صالحی |

  • پروازِ خیال ...

سنگ نزنید

۱۹
ارديبهشت


نزنید

به سایه ی خیال عاشق خسته ای که

از تمام دنیا بریده

و جایی برای چاق کردن نفس ندارد

سنگ نزنید


نزنید

ما کبوتران خسته ی گم کرده راهیم

که روی سیم های برق آرام گرفته ایم

نه نان می خواهیم نه آب


نزنید

با هر سنگ کوچکی که پرتاب می شود

پرنده ای می‌می‌رد

 و

پرندگانی که می پرند

تا آخر عمر

قلبشان تند تر می زند...


| مهدی صادقی |

  • پروازِ خیال ...


گاهی ، مثل ساعت 3 ظهر

که برای کارهای صبح دیر است

و برای کارهای عصر ، زود

به جایی میرسیم که ؛

نه آنقدر جوانیم

که به زندگی بیاندیشیم

نه آنقدر پیر

که به مرگ

اینجاست که عشق

تکلیف را روشن می کند 

عشق خوب جوانت میکند و

عشق ویرانگر

به مرگ می کشاندت .


| مهدی صادقی |

  • پروازِ خیال ...

به من دروغ بگو!

۱۸
ارديبهشت


به من دروغ بگو!

بگو که دوستم داری،

و از دلتنگیِ زیاد

خواب

مدت هاست سراغت را نمی گیرد،

از شادی ها بگو،

از خانه ای که گرم و کوچک است،

از بچه های مان

وقتی به آرامی در کنار هم

پیر خواهیم شد.

به من دروغ بگو!

و نگذار عشق به یکباره

پشت این سکوتی که کرده ای

مرا از پای درآورد.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


از تو در حال منفجر شدنم

در سرم بمب ساعتی دارم


شب که خوابم نمی برد تا صبح

صبح، سردرد لعنتی دارم


همه از پشت خنجرم زده اند

دوستانی خجالتی دارم !!


| سید مهدی موسوی |

  • پروازِ خیال ...

علت لبخند

۱۸
ارديبهشت


درد دارد که خودت علت لبخند شوی

و دلت در همه حالات پر از غم باشد


| رسول احدی |

  • پروازِ خیال ...

به تو فکر می کنم

۱۸
ارديبهشت


کاش می شد از علاقه هم 

عکس گرفت

تا ببینی وقتی به تو فکر می کنم 

چقدر خوب می افتم.


| رسول ادهمی |

  • پروازِ خیال ...

باران و جمعه

۱۷
ارديبهشت


نبودی

باران بارید

جمعه تر شد !


| پدرام مسافری |

  • پروازِ خیال ...

خنده ات

۱۷
ارديبهشت


خنده‌ات، صبحِ روزِ تعطیل است

وسط روز‌های پر کاری


خنده‌ات، چند ثانیه مکث است

تا بفهمم که دوستم داری...


| علی نجاتی |

  • پروازِ خیال ...


دوست دارم جستجو در جنگل موی تو را  

از خدا چیزی نمی خواهم به جز بوی تو را


دختر زیبای جنگل های آرام شمال!

از کجا آورده دست باد گیسوی تو را؟


آستینت را که بالا داده بودی دیده اند

خلق رد بوسه ی من روی بازوی تو را


چشمهایت را مراقب باش، می ترسم سگان

عاقبت در آتش اندازند آهوی تو را


کاش جای زندگی کردن در آغوشت، خدا

قسمتم می کرد مُردن روی زانوی تو را...


| ناصر حامدی |

  • پروازِ خیال ...

من صبورم اما

۱۶
ارديبهشت


من صبورم اما

به خدا دست خودم نیست اگرمی رنجم

یا اگر شادی زیبای تو را

به غم غربت چشمان خودم می بندم


من صبورم اما

چه قدَر با همه ی عاشقی ام محزونم

و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم


من صبورم اما

بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی رنگ غروب

و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند


من صبورم اما

آه، این بغض گران

صبر چه می داند چیست


| حمید مصدق |

  • پروازِ خیال ...

دست خودم اگر بود...

۱۵
ارديبهشت


دست خودم اگر بود

دستت را می گرفتم

می بردمت 

جایی که دست هیچکس به ما نرسد

دست خودم اگر بود

تا آخر عمر

دست از  سرت برنمی داشتم

دست خودم اگر بود

دست به دامنت می شدم

که بمانی و نروی


دست خودم اگر بود...

دست خودم نبود!

دست تو بود که دست به سرم کرد

دست تو بود که دست پیش گرفت 

دست تو بود که  همدست شد با دلتنگی

حالا هم دست روی دلم نگذار

که خون است از دستت . . .


| محسن حسینخانی |

  • پروازِ خیال ...

تنهاتر

۱۵
ارديبهشت


باران دقیقه های من

چکه های تو در خانه جمع می شود

موج می زند

بالا می آید

سر می زند به در

به دیوار

ودر آینه می شکند

حالا میز تر است

مبل تر است

لیوان تر است

تنم از نبودنت

در این خانه 

تنهاتر است


| یاور مهدی پور |

  • پروازِ خیال ...

کاشکی

۱۵
ارديبهشت


کاشکی آخر این سوز بهاری باشد

کاشکی در بغلت راه فراری باشد


کاشکی بد نشود آخر این قصه ی بد

کاشکی باز بخوابیم، ولی تا به ابد...


| سید مهدی موسوی |

  • پروازِ خیال ...