کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۴۷۳ مطلب با موضوع «شاعران مرد» ثبت شده است

شکست بی جدال

۲۱
فروردين

 

نمی‌دانم چرا اما به قدری دوستت دارم

که از بیچارگی گاهی به حال خویش می‌گریم

 

اگر جنگیده بودم، دستِ‌کم حسرت نمی‌خوردم

ولی من بر شکست بی‌جدال خویش می‌گریم

 

| فاضل نظری |

  • پروازِ خیال ...

پلک زدن ستاره

۱۶
فروردين

 

می گویند عمر من و تو

در محاسبات نجومی

در حد پلک زدن یک ستاره هم نیست.

من اما حاضرم

زیر تک درختی

پرت افتاده تر از تنهایی آدم

در پرتو حسن تو بنشینم

و صد سالی یک بار

پلک بزنم.

 

| عباس صفاری |

  • پروازِ خیال ...

خم گیسوی تو

۱۵
فروردين

 

همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود

آه از این راه که باریکتر از موی تو بود!

 

| فروغی بسطامی |

  • پروازِ خیال ...

 

حالا که چمدانم را

این همه بى‌کلید بسته‌ام

تازه مى‌پرسى کجا، چرا، از چه سبب...!؟

یعنى تو داستان دلبستگى‌هاى مرا

به همین چیزهاى معمولى ندانسته‌اى، نمى‌دانى؟

لااقل یک بفرماى ساده،یک سکوت!

 

| سید علی صالحی |

  • پروازِ خیال ...

تا تو بودی

۱۳
فروردين

 

تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم

روبروی چشم خود چشمی غزل خوان داشتم

 

حال اگر چه هیچ نذری عهده دار ِ وصل نیست

یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم

 

ماجراهایی که با من زیر باران داشتی

شعر اگر می شد قریب پنج دیوان داشتم

 

بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود...

من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!

 

ساده از «من بی تو می میرم» گذشتی خوب من!

من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم

 

لحظه ی تشییع من از دور بویت می رسید

تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم !!

 

| کاظم بهمنی |

  • پروازِ خیال ...

اما مگو هرگز

۱۲
فروردين

 

با من بگو:

وقتی که صدها صدهزاران سال بگذشت

آن گاه...

اما مگو: هرگز!

هر گز چه دور است، آه...

هرگز چه وحشتناک،

هرگز چه بی رحم است...

 

| اسماعیل خویی |

  • پروازِ خیال ...

و غم...

۱۱
فروردين

 

در محله ی ما،

پدران کار می کنند،

مادران کار می کنند،

و غم،

مسئول بزرگ کردن بچه هاست!

 

| محسن بیدوازی |

  • پروازِ خیال ...

 

تو که نمیدانی عطر بهار نارنجم

گاهی انقدر دل تنگت هستم

که میخواهم یقه ات را بگیرم و از آن قاب عکس خاکستری

بیرون بکشمت

در آغوش بگیرمت و بیخیال همه ی دنیا بشوم

سوار عطر خیال ببرمت آن طرف کائنات

میان همان شعرها که فقط خدا می نویسد!

آنجا که من باشم و تو

من از تو بگویم و تو ناز کنی

و من....

از خوشی بمیرم!

 

| حامد نیازی |

  • پروازِ خیال ...

چه سال پُر برکتی

۰۱
فروردين

 

سال نو می شود

وقتی تو

پیراهن گلدارت را بپوشی

موهایت را باز کنی

بروی جلو پنجره،

نه،

بنشینی رو به روی من

لبخند بزنی

و من ببوسمت

چه سال پر برکتی...

 

| پوریا نبی پور |

  • پروازِ خیال ...

 

زمین دور سر خورشید نه، دور تو مى چرخد

که از گل هاى روى دامنت فصل بهار آمد...

 

| محمد شیخی |

 

سلام دوستانِ جان! ویروسی که فکر میکردیم زود از پیشمون می‌ره، حالا بیشتر از یک ساله که موندگار شده و خسته مون کرده...

اما به قول ناظم حکمت "امیدواری هیچوقت از جیب چپ پیراهنمان کم نشد...🕊"

به اندازه ی شکوفه های بهاری براتون آرزوهای قشنگ دارم 🌸🍃

سلامتی، خنده های از ته دل و عشق نصیب همتون بشه :)

بهارتون مبارک ❤️

  • پروازِ خیال ...

هی یار!

۲۹
اسفند

 

یار

هی یار، یار!

این جا اگر چه گاه

گل به زمستانِ خسته خار می‌شود،

این جا اگر چه روز

گاه چون شب تار می‌شود،

اما بهار می‌شود.

من دیده‌ام که می‌گویم!

 

| سید علی صالحی |

  • پروازِ خیال ...

 

خوش به حال لباس ها

که می توانند

به تو بیایند

و لبخند که به تو می آید

بهار هم که نباشد

وقتی می خندی!

شکوفه های آبی پیراهنت وا می شوند...

تابستان هم نباشد

در چال گونه ات وقتی می خندی

سیب ها سرخند

پیش از پاییز

یک روز به خودت بیا

تو شهری هستی با جاذبه های فراوان

با توریست های لبخند و رنگ!

کاش می شد من هم به تو می آمدم

کاش لبخند بودم

مغازه ها مالامال روسری هایی است

که می خواهند به تو بیایند!

خوش به حال لباس ها...

 

| محمد کاظم حسینی |

  • پروازِ خیال ...

 

می گویند

با یک گل بهار نمی شود

اما عشق تو،

گل همیشه بهار قلب من است

و نوروز قصه ی هر روز من است

قصه ی عشقی که

چهار فصلش بهار است

و برگ برگ کتابش

از حضورت شکوفه باران

و هر دم که

هوای با تو بودن را

تحویل می گیرم

بازدمش عید من است

 

| مسلم مک وندی |

  • پروازِ خیال ...

 

وقتی تنهایی

به همه‌چیز و همه‌کس پناه می‌بری

پخش می‌شوی

در کوچه و خیابان

به جاهایی می‌روی که نباید بروی

به آدم‌هایی سلام می‌کنی که نباید.

 

محبوب من!

بیا دست مرا بگیر و مرا بیرون بکش!

از کافه‌های دود و نیشخند

از گلوی شب‌ها

از گِل و لای روزها

من پراکنده شده‌ام

بیا مرا جمع کن از کوچه و خیابان

بیا مرا جمع کن از دیگران!

 

| رسول یونان |

  • پروازِ خیال ...

 

صندوقچه قدیمی‌ات را نگرد

حتی اگر بهار

حتی اگر شکوفه

در پس دیوارهای تار گم شود،

مهربانی و زیبایی

گم نخواهد شد...

شب

هر چه تاریک تر

ستارگان روشن‌ تر!

 

| گروس عیدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

 

نگار من!

امید نوبهار من

لبی به خنده باز کن

ببین چه گونه از گلی

خزان باغ ما

بهار می‌شود!

 

| سیاوش کسرایی |

  • پروازِ خیال ...

 

آخرش روزی بهار خنده‌هامان می‌رسد

پس بیا با عشق، فصل بغض‌مان را رد کنیم

 

| رضا احسان پور |

  • پروازِ خیال ...

در دم دمای تو

۲۵
اسفند

 

بهار تویی

که در دم دمای تو

می شکفم

حتی اگر

از یخ بندان جهان

دلسرد شده باشم.

 

| یاور مهدی پور |

  • پروازِ خیال ...

 

دریا با این همه آب

رودخانه با این همه آب

تنگ بلور حتی با این همه آب

رخصت نمی دهد این همه آب

تا بنگریم که ماهی ها چگونه می گریند.

 

| بیژن نجدی |

  • پروازِ خیال ...

جای خالی تو

۲۳
اسفند

 

این همیشه ها و بیشه ها

این همه بهار و این همه بهشت

این همه بلوغ باغ و بذر و کشت

در نگاه من،

پر نمی کنند

جای خالی تو را...

 

| محمدرضا شفیعی کدکنی |‌

  • پروازِ خیال ...

گناهش با من

۲۲
اسفند

 

تو بگو وصف لب یار، گناهش با من

تو بخوان نغمه ی دلدار، گناهش با من

 

تو بیا مست در آغوش من و دل خوش دار

مستی ت با بغلت هر دو گناهش با من

 

تو مرا گرم بخوان گرم بگیرم در بر

مردمان هر چه بگویند، گناهش با من

 

تو بمان در بر من محرم اسرارم باش

گر بگویند گناه است، گناهش با من

 

روز محشر که خدا نامه ی ما می بیند

به شعف گویداز این عشق گناهش بامن

 

| حسین منزوی |

  • پروازِ خیال ...

 

رویای کدام بهار را

بی من

در آینه خندیدی

که من این همه پاییزم...

 

| پوریا اشتری |

  • پروازِ خیال ...

 

کاش یک بار هم

ما شکوفه می‌دادیم!

ما که این‌ همه

هرس شده‌ایم...

 

| معین دهاز |

  • پروازِ خیال ...

 

آخرین روزهای اسفند است

از سرِ شاخِ این برهنه چنار

مرغکی با ترنمی بیدار

می‌زند نغمه

نیست معلومم

آخرین شِکوِه از زمستان است؛

یا نخستین ترانه ‌های بهار!

 

| محمدرضا شفعی کدکنی |

  • پروازِ خیال ...

 

احساس های زخمی و‌ سرکوب

من های همواره به من مغلوب

معشوقه های جعلی و مرغوب

پروازهای در قفس مصلوب

( ما مرده های توی زهدانیم)

 

اندیشه هامان چوبه های دار

کافر شدیم از دید این کفّار

خواب رهایی دیده ام هربار

با چشم های تا ابد بیدار

( با مرگ شاید زنده می مانیم)

 

گفتند آزادی ضرر دارد

الحق که فهمیدن خطر دارد

گاهی جهالت زور خر دارد

ابلیس هم ترس از بشر دارد

( دشمن که نه، در بند یارانیم )

 

آیینه از آیینه بیزار است

این زندگی بی مرگ دشوار است

ضحّاک این دوران خودش مار است

نعش خدا بر چوبه دار است

( در انتظار سوت پایانیم )

 

ما از تمام مرگ ها سیریم

هم مرده ایم و هم نمی میریم

اصلن چرا از کودکی پیریم

دنبال یک سلّول ، تقصیریم

( والله ماهم نوعی انسانیم )

 

| مرتضی شاکری |

  • پروازِ خیال ...

پیراهن سرخ

۲۰
اسفند

 

پیراهن سرخ به تو می آید

یا تو به پیراهن سرخ؟

شکوفه ها را باد باردار می کند

یا زیبایی تو؟

 

| الیاس علوی |‌‌

  • پروازِ خیال ...

آواز سبز دستت

۲۰
اسفند

 

آواز سبز دستت

بهار را بیدار کرده است

تا من در ابدیت زنبق‌ها

از چشم‌های تاریکت

عبور کنم...!

 

| بهرام اردبیلی |

  • پروازِ خیال ...

بوی آغوش تو

۱۹
اسفند

 

بوی آغوش تو را از نفس گل شنوم

گل نورسته مگر دوش در آغوش تو بود؟

 

| رهی معیری |

  • پروازِ خیال ...

رعیت یا عاشق

۱۹
اسفند

 

حال تو رفته ای با پای من؟

یا پای من رفته است با تو؟

نگران نباش،

پاچه هایم را بالا زده ام

تا فرق میان رعیت و عاشق معلوم نشود...

 

| کیکاووس یاکیده |

  • پروازِ خیال ...

 

چه فرقی می کند

من عاشق تو باشم

یا تو عاشق من؟!

چه فرقی می کند

رنگین کمان

از کدام سمت آسمان آغاز می شود؟!

 

| گروس عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

که دلتنگی...

۱۴
اسفند

 

جدا افتادن از ساحل برای موج ممکن نیست

که دلتنگی دلیل بازگشتن های صدباره‌ست

 

| محمد عزیزی |

  • پروازِ خیال ...

غربال عمر

۱۳
اسفند

 

غربال عمر را چو تکاندم

فقط همین

من ماندم

و تو ماندی

و یک مشت خاطره!

 

| محمدرضا عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

مرا محکم بگیر

۱۲
اسفند

 

مرا در آغوش بگیر

پیش از آن که فرو بریزم

چون فنجانی که از انگشت می ریزد

تکه های مرا جمع کن

و یکی یکی

به باد بسپار

من سبک شده ام

چون برگی بی ریشه

چون پری آواره

مرا محکم بگیر

مواظبم باش

 

| الیاس علوی |

  • پروازِ خیال ...

بلای آسمانی

۱۰
اسفند

 

گرچه دانم آسمان کردت بلای جان ولیکن

من به جان خواهم تو را عشق ای بلای آسمانی

 

| شهریار |‌

  • پروازِ خیال ...

آه ای پدر

۰۶
اسفند

 

در جهان هزارچهره، پدر

نام و ننگی نداشتی هرگز

در  سیاه و سفید زندگی ات

عکس رنگی نداشتی هرگز

 

قدر یک پلک، قدر یک آغوش

استراحت نداشتی پدرم

تو چنان موج در گریز از خود

خواب راحت نداشتی پدرم

 

آه ای دست پینه بسته پدر

آه ای صورت شکسته پدر

عابر کوچه های خسته پدر

دست من را بگیر‌ گم نشوم

 

منم و پرسه زیر باران ها

منم و شهر راهبندان ها

بی تو می ترسم از خیابان ها

دست من را بگیر گم نشوم

 

چه غرور  و نجابتی پشت ِ

اشک پنهانی تو بود پدر

آخرین سطر نانوشته ی عشق

خط ِ  پیشانی تو بود پدر

 

آه ای دست پینه بسته پدر

آه ای صورت شکسته پدر

عابر کوچه های خسته پدر

دست من را بگیر‌ گم نشوم

 

منم و پرسه زیر باران ها

منم و شهر راهبندان ها

بی تو می ترسم از خیابان ها

دست من را بگیر گم نشوم

 

| احسان افشاری |

  • پروازِ خیال ...

آن باش

۰۵
اسفند

 

هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش

هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش

برای آنکه نگویند، جسته‌ایم و نبود،

تو آن‌که جسته و پیداش کرده‌ام، آن باش!

 

| حسین منزوی |

  • پروازِ خیال ...

 

بی خواب کوچه گردی و بدخوابی ام نباش

دلشوره های هرشبم از روی عادتند

 

هی کوچه...کوچه...کوچه...به پایان نمی رسم

شب های سرد و ابری من بی نهایتند...!

 

| اصغر معاذی |

  • پروازِ خیال ...

مو به مو

۲۷
بهمن

 

اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را

شمارم مو به مو شرح غم شب‌های تارم را

 

| شاطر‌عباس صبوحی |

  • پروازِ خیال ...

رو به روی تو

۲۴
بهمن

 

من ‌نخواهم ‌ایستاد

رو به روی تو

جز ‌برای ‌بوسه ‌‌زدن...

 

| هوشنگ ابتهاج |

  • پروازِ خیال ...

به خاطر تو

۲۳
بهمن

 

آفتاب را دوست دارم

به خاطر پیراهن‌ات روی طناب رخت

باران را

اگر که می‌بارد

بر چتر آبی تو.

و چون تو نماز می‌خوانی

من خداپرست شده‌ام!

 

| بیژن نجدی |

  • پروازِ خیال ...

افتاده

۲۳
بهمن

 

ما خانواده ی افتاده ای هستیم

پدرم از کار

مادرم از پا

و من از چشم‌های تو...!

 

| داوود سوران |

  • پروازِ خیال ...

دیوان سینا

۲۲
بهمن

 

بوعلی سینا هم این لب را اگر بوسیده بود

جای قانون و شفا، دیوان سینا داشتیم

 

| رسول رمضانیان |

  • پروازِ خیال ...

سال به سال

۲۱
بهمن

 

سال به سال

هر سال

صحبت از نفت و چراغ و سپیده‌دم است

صحبت از سفره گشودنِ صبح است

صحبت از علاقه عجیبی به اسمِ عدالت است،

اما پرده‌ها تاریک

پدرها خسته

سفره‌ها خالی....

 

| سیدعلی صالحی |

  • پروازِ خیال ...

گلوسوز

۲۱
بهمن

 

بیاضِ گردن او گر به‌دستِ ما اُفتد،

چه بوسه‌های گلوسوز انتخاب کنیم

 

| صائب تبریزی |

  • پروازِ خیال ...

 

تو

چمدان

باران

این تصویر از پشت پنجره اصلا عاشقانه نیست...

 

| آرش امینی |

  • پروازِ خیال ...

فصل آه

۲۰
بهمن

 

شبی دردست شبی ماتم شبی زخم و شبی باغم

شبی سوزست شبی اندوه شبی هر شش نفر باهم

 

شبی جنگست شبی تلخ و شبی سمّی‌ست و نیش آلود

شبی بی‌رحمی و دعواست شبی سرکوبی محکم

 

شبی با هقهقه همراه شبی طولانی و کوتاه

شبی آغاز فصل آه شبی پیچیده و مبهم

 

شبی چون سگ پریشانی شبی زار و پشیمانی

شبی قحطی و بحرانی شبی هم شادی و خرّم

 

شبی شور و شبی شیرین شبی مسرور شبی غمگین

شبی تکریم شبی تحسین شبی تنبیه بی مرهم

 

شبی دلتنگی و دل کندن و افسوس و صد حسرت

شبی خلوت شدن با ماه شبی با شب شدن همدم

 

شب تابان و روزْ سوزان نکرده هیچ تغییری

ولی رو بر افول است آفتاب عمرمان کم کم

 

| یزدان ماماهانی |

  • پروازِ خیال ...

بگذار بمیرم

۱۸
بهمن

 

با تیر غمت حاجتِ تیرِ دگرم نیست

ای سخت کمان دست نگه دار بمیرم

گفتی: «به تو گر بگذرم از شوق بمیری»

قربان قدت...بگذر و بگذار بمیرم

 

| شهریار |

  • پروازِ خیال ...

کالبد مادرم

۱۵
بهمن

 

کالبد مادرم را که شکافتند

تمام دلش...

برای من سوخته بود!

 

 

| کوروش نامی |

  • پروازِ خیال ...

 

نه مثل ساره ای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا

فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت، زهرا!

 

اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری

شبیه آیه ی تطهیری، شبیه سوره ی «اعطینا»

 

شناسنامه ی تو صبح است، پدر؛ تبسم و مادر؛ نور

سلام ما به تو ای باران، درود ما به تو ای دریا

 

کبودِ شعله ور آبی! سپیده طلعتِ مهتابی

به خون نشستن تو امروز، به گُل نشستنِ تو فردا

 

مگر که آب وضوی تو، ز چشمه سارِ فدک باشد

وگرنه راه نخواهی برد، به کربلا و به عاشورا

 

| علیرضا قزوه |

  • پروازِ خیال ...

حال من

۱۴
بهمن

 

حال مرا هر کس که می پرسد بگو خوب است!

اشکش روان، اندوه جاری، زخم‌ ها کاری ست...

 

| حسین دهلوی |

  • پروازِ خیال ...

آه مادر

۱۴
بهمن

 

چگونه تو را بنویسم

که دلگیر نشوم؟

آه مادر

با اندوه تو

می توانم یک ایل را به گریه بیاندازم.

 

| مهدی باجلان |

  • پروازِ خیال ...

 

مادرم از مزرعه که بر می گشت

سبدش از دو بیتی پُر بود!

برای رفوی پیراهن پاره ی ما

دو بیتی و اشک کافی بود...

 

بالش من سنگین بود، از اشک های من!

با گوشه ی زمخت لحافم

اشک هایم را می سِتردم

 

بر دامن مادرم

 اگر گندم می پاشیدم

سبز می شد

" از بس گریسته بود "

 

| سلمان هراتی |

  • پروازِ خیال ...

 

تلخ است

ولی چاره چیست؟

به زخم هایت اگر فکر کنی،

بیشتر دهان باز می کند...

اگر فکر نکنی

یقینا مُرده ای!

 

| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

وزن زمین

۰۸
بهمن

 

دلتنگی

یعنی

جاذبه برعکس شود...

وزن زمین

روی دلت سنگینی کند!

 

| فرشید ذوالفقاری |

  • پروازِ خیال ...

زندانبان

۰۷
بهمن

 

اتفاقا که تو را دید دو چشمم، دل گفت

خاک بر سر شده ای این خود زندانبان است

 

 | امید احسان زاده |

  • پروازِ خیال ...

 

بگذار سر به سینه‌ی من

تا بگویمت

اندوه چیست

عشق کدام است

غم کجاست...

 

| فریدون مشیری |

  • پروازِ خیال ...

 

من حوصله‌ تو را فراوان دارم

تو از یادگارهای

به جامانده‌ از جوانی من هستی

من کسانی را که دوست دارم

«تو» صدا میکنم...

 

| احمدرضا احمدی |

  • پروازِ خیال ...

لبخند او

۰۵
بهمن

 

خداوندا تمام حرف های جهان

یک طرف

این راز یک طرف:

آیات شما چه قدر،

شبیه به لبخند اوست.

 

| شمس لنگرودی |

  • پروازِ خیال ...

 

زیور به خود مبند که زیبا ببینمت

با دیگران مباش که تنها ببینمت

 

بگذشت در فراق تو شب‌های بی‌شمار

هر شب در این امید که فردا ببینمت...

 

| شهریار |

  • پروازِ خیال ...

 

در آخرین عکسمان

آن‌قدر مرا دوست داری

که باورم نمی‌شود رفته ای...

 

| آرش امینی |

  • پروازِ خیال ...

 

بوسیدمت که ببینم چه می شود‎؟

با بوسه های تو دینم چه می شود؟

بوسیدمت که ببینم زمان عشق؟

تکلیف شک و یقینم چه می شود؟

 

این پل که بین مجاز و حقیقت است‏

در آسمان و زمینم چه می شود؟

با دست عقل که چیزی نمی شود

پای دلم بشینم چه می شود؟

 

| افشین یداللهی |

  • پروازِ خیال ...

 

عاشق زنی تک تیرانداز

در جبهه‌ی دشمن شده ام!

ببینمش

می‌میرم...!

نبینمش

می‌میرم...!

 

| علیرضا شایگان |‌

  • پروازِ خیال ...

اگر زنی...

۰۱
بهمن

 

تمام زن ها شاعر می‌شدند

اگر مردها گریستن بلد بودند

و می توانستند

با رقص چشم هایشان

طوفان به راه بیندازند

هیچ مردی شاعر نمی شد

اگر زنی...

هیچ مردی شاعر نمی‌شد

اگر زنی در کار نبود...

 

| مهدی صادقی |

  • پروازِ خیال ...

 

به گستاخی غم هرگز ندیدم میهمانی را

اگر با گریه بیرونش کنم با ناله می آید

 

| معنی زنجانی |

  • پروازِ خیال ...

 

زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا،‌ قدیمی‌تر

زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر

زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی‌تر

زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمی‌تر

 

که قبل از قصۀ ‌«قالوا بلی» این زن بلی گفته‌ست

نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست

 

ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه

به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه

شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه

از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه

 

نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد

زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد

 

زنی آن‌سان که خورشید است سرگرم مصابیحش

که باران نام او را می‌ستاید در تواشیحش

جهان آرایه دارد از شگفتی‌های تلمیحش

جهان این شاه‌مقصودی که روشن شد ز تسبیحش

 

ابد حیران فردایش، ازل مبهوت دیروزش

ندانم‌های عالم ثبت شد در لوح محفوظش

 

چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا

ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا

شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا

چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا!

 

مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم

رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم

 

مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر

که جبرائیل می‌بندد دخیل پر بر آن چادر

ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر

تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر

 

همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست

کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌ست

 

| سید حمید رضا برقعی |

  • پروازِ خیال ...

 

اگر از عشق می‌پرسی بگویم عشق غمگین است

ولی در خود غمی دارد که آن غمواره شیرین است

 

من از علامه‌های عشق خط دارم که مجنونم

برای عاشقان دارالفنون دارالمجانین است

 

سفر کردم از مغرب به مشرق تازه فهمیدم

که چین دامنش بسیار پهناورتر از چین است

 

وصال و ترس دل کندن، فراغ و داغ و جان‌کندن

نمیدانم که تقدیر دلم آن است یا این است

 

چه ساده مادرم عمری خدا عمرت دهد می‌گفت

دعا می‌کرد در ظاهر، نمی‌دانست نفرین است

 

| سید تقی سیدی |

  • پروازِ خیال ...

 

از آن روز

که ریشه هایمان را

بیرون کشیدند

و دوباره ما را کاشتند

اما وارونه

آموختیم

با دهانمان

خون و خاک بنوشیم

با ریشه هایمان آفتاب

 

| رضا براهنی |

  • پروازِ خیال ...

 

دلم به وسعت دریا...ولی چه چاره اگر باز

غمی سماجت یک رودخانه داشته باشد؟

 

غمی شرور و دلی مضطرب، چگونه عقابی

کنار فاخته ای آشیانه داشته باشد؟

 

| مهدی فرجی |

  • پروازِ خیال ...

عاقبتت

۱۶
دی

 

چه دعایی کنمت بهتر از این

که شود عاقبتت ختمِ به من

 

| علی شامیر |

  • پروازِ خیال ...

سایه ام

۱۴
دی

 

اگر به کشتن من آمدی چراغ نیاور،

که سال هاست به جز سایه ام سپاه ندارم

 

| حسین جنتی |

  • پروازِ خیال ...

 

برگرد و دوباره برو

برگرد و دوباره برو

برگرد و دوباره...

من هفت جان دارم...

 

| آرش امینی |

  • پروازِ خیال ...

 

شعریم و نمی خوانیم، شوقیم و نمی خواهیم

چشمیم و نمی بینیم، سبزیم ولی زردیم

 

این فصل پریشان را برگی بزن و بگذر

در متن شب بی ماه، دنبال چه می گردیم؟

 

بیداری رویایی، دیدی که حقیقت داشت

ما خاطره هامان را از خواب نیاوردیم

 

تردید نکن در شوق، تصمیم نگیر از خشم

آرام بگیر امشب، ما هر دو پر از دردیم

 

| افشین یداللهی |

  • پروازِ خیال ...

 

نجاتم بده

از همین خانه‌ی لعنتی

که حوصله‌ی خودش را ندارد

از همین خانه‌ی لعنتی

که هر درش را باز می‌کنم

صدای بسته شدن می‌دهد

 

| بهروز ایرانی |

  • پروازِ خیال ...

 

درخت را به نام برگ

بهار را به نام گل

ستاره را به نام نور

کوه را به نام سنگ

دل شکفته ی مرا به نام عشق

عشق را به نام درد

مرا به نام کوچکم صدا بزن...

 

| عمران صلاحی |

  • پروازِ خیال ...

 

در چنین شب‌های بی فریاد‌ رس

روز خوش در خواب باید دید و بس

 

| هوشنگ ابتهاج |

  • پروازِ خیال ...

 

عفونت‌اند رویا‌ها!

و روزی

ما را خواهند کُشت.

 

| عبدالصابر کاکایی |

  • پروازِ خیال ...

 

هر کسی از یار چیزی خواست هنگام وصال

من به محضِ دیدن او خاطرش را خواستم

 

| محمد سهرابی |

  • پروازِ خیال ...

 

یادم نمی رود،

چطور از شکستنِ

آن همه بغض بی سوال،

به نم نمِ همین

گریه های گلوگیر رسیده ام.

 

| علی صالحی |

  • پروازِ خیال ...

 

گاهی آدم ها

شبیه چند دوستت دارم می شوند

از آنها که به بنفشه های غمگین می مانند

از آنها که شبیه یک شب زیر بارانند

من اما

دوستت دارم

گاهی شبیه یک

عزیزم صبحت بخیر...

 

| امیرمحمد مصطفی زاده |

  • پروازِ خیال ...

 

بنشین برایت حرف دارم در دلم غوغاست

وقتی که شاعر حرف دارد آخر دنیاست

 

شاعر بدون شعر یعنی لال! یعنی گنگ!

در چشم های گنگ اما حرف دل پیداست!

 

با شعر، حقِ انتخاب کمتری داری

آدم که شاعر می شود تنهاست یا...تنهاست!

 

هر کس که شعری گفت بی تردید مجنون است

هر دختری را دوست می دارد بدان لیلاست

 

پروانه ها دور سرش یکریز می چرخند

از چشم آدم ها خُل است، از دید من شیداست

 

در وسعتش هر سینه داغ کوچکی دارد

دریا بدون ماهی قرمز چه بی معناست!

 

دنیا بدون شاعر دیوانه دنیا نیست

بی شعر، دنیا آرمانشهر فَلاطون هاست

 

من بی تو چون دنیای بی شاعر خطرناکم

من بی تو واویلاست دنیا بی تو واویلاست!

 

تو نیستی و آه پس این پیشگویی ها

بی خود نمی گفتند: فردا آخر دنیاست!

 

تو نیستی و پیش من فرقی نخواهد کرد

که آخر پاییز امروز است یا فرداست

 

یلدای آدم ها همیشه اول دی نیست

هر کس شبی بی یار بنشیند شبش یلداست

 

| مهدی فرجی |

  • پروازِ خیال ...

 

چشم‌های تو مهربان بودند

دهانت مهربان بود

و گنجشک‌ها واقعا می‌آمدند

از گوشه‌ی لبت آب می‌خوردند...

 

| غلامرضا بروسان |

  • پروازِ خیال ...

 

اگر عشق

آخرین عبادت ما نیست

پس آمده‌ایم اینجا

برای کدام درد بی‌شفا

شعر بخوانیم و باز به خانه برگردیم؟

 

| سید علی صالحی |

  • پروازِ خیال ...

 

من و تو هر دو به یک شهر و ز هم بی خبریم

 هر دو دنبال دلِ گمشده ای، دربدریم

 

ما که محتاج نفس های همیم، آه! چرا

از کنار تن یخ کرده ی هم می گذریم؟

 

ما دو کبکیم –هواخواه هم– امّا افسوس

هردو پر بسته ی چنگال قضا و قدَریم

 

آسمان، یا که قفس!؟ آه! چه فرقی دارد

سر پرواز نداریم که، بی بال و پَریم

 

حال، دیگر من و تو، فاصله مان فرسنگ است

گرچه دیوار به دیوارِ هم و "در " به "دریم "

 

همه ی ترسم از این بود: می آید روزی

من و تو هر دو به یک شهر و  ز هم بی خبریم

 

| علی محمد محمدی |

  • پروازِ خیال ...

 

با لب هایم نه

من همیشه تو را با چشم هایم می بوسم

آرام تر، گرم تر، عاشقانه تر...

در آغوش هم

در این دایره‌ی بی‌پایان

من امتداد توام

یا تو امتداد منی...؟

 

| شمس لنگرودی |

  • پروازِ خیال ...

از عشق تو

۲۴
آذر

 

هر که از ساقیِ عشقِ تو چو من باده گرفت

بی‌ خود و بی‌ خرد و بی‌ خبر و حیران شد...

 

| عطار نیشابوری |

  • پروازِ خیال ...

 

هوا چنان سرد است

که سرما را حس نمی‌کنم

و زخم چنان گرم

که درد را

کنارت می‌نشینم

دستم را گرم می‌کنم

و خاکستر می‌ریزم

بر زخمم

 

| عمران صلاحی |

  • پروازِ خیال ...

 

عشق

چه به ناگهان بیاید،

چه به آهستگی

فرقی نمی کند

تو را به تمامی در بر خواهد گرفت

مثل خیس شدن

چه در باران باشد،

چه در مه.

 

| رضا کاظمی |

  • پروازِ خیال ...

 

من در آستانه چند سالگی ام؟

با احتساب روزها،

صد سال خسته؛

با احتساب شب ها،

هزار سال منتظر؛

با احتساب عشق،

چند سال است مرده ام!

 

| علیرضا شایگان |

  • پروازِ خیال ...

 

هرجا که تویی به شوق، شوری برپاست

هرجا که منم، به جبر، غم‌ها آنجاست

آن‌سان که تویی چقدر انسان زیباست

این‌سان که منم چقدر انسان تنهاست...

 

| محمدرضا معلمی |

  • پروازِ خیال ...

 

چرا آنچه که هست

مرا به یاد آنچه که نیست

می‌اندازد؟

 

| بیژن الهی |

  • پروازِ خیال ...

 

لای موهایت همیشه یک گل‌سر داشتی

لاغر و ساده ولی چشمان محشر داشتی

 

مثل اسکندر به قلبم می‌زدی با هر نفس

قتل عامم کردی و چشم ستمگر داشتی

 

شهر، شهرم را به آتش می‌کشیدی دم به دم

بی‌پناهی بودم و در من، تو لشکر داشتی

 

مطلع شعرم شدی با هر غزل می‌خواندمت

مطمئن بودم که با من حال بهتر داشتی

 

روزگار اما برایم خواب دیگر دیده بود

با رژ قرمز، کنارش شالی از پر داشتی

 

بی‌قراری‌های من رسواترم می‌کرد و تو

شاعر گم کرده راهی، دست آخر داشتی

 

خوش‌خیالی‌هایم  از این با تو بودن بس نبود؟

من میان این همه مهره! تو بد برداشتی

 

های‌هایم می‌گذشت از کوچه‌های بی‌کسی

لا اله «غیر تو»، ای‌کاش باور داشتی

 

سال‌هایم هی گذشت و داغ تو جان می‌گرفت

فکر این‌که این همه مدت چه در سر داشتی

 

تا که روزی کودکی دیدم کنارت...لعنتی!!

غرق چشمانش شدم، حالا تو دختر داشتی

 

دیدمت اما نگاهت سرد آمد سمت من

ساده تنها رد شدی با دیده‌ی تر داشتی

 

می‌چکاندی قطره‌قطره روزهای رفته را

روی مرد خسته‌ای که در برابر داشتی

 

با نگاهی وقت رفتن تلخ فهماندی به من

عاشقم بودی‌، اگرچه یار دیگر داشتی

 

| پویا جمشیدی |

  • پروازِ خیال ...

یک بار

۰۹
آذر

 

یک‌بار است زندگانی!

یک‌بار

همان یک‌بار

که نسیم صبح را به سینه فرو می‌دهیم،

همان یک بار

که عطش خود را با قدحی آب خنک فرو می‌نشانیم،

همان یک بار

که سوار بر اسب در دشت تاخت می‌کنیم،

یک‌بار...

یک‌بار و نه بیشتر.

زندگانی یک‌بار است،

در هر فصل...

 

| محمود دولت آبادی |

  • پروازِ خیال ...

 

و این خاطرات من و توست

که توت می‌شود یک روز

انار می‌شود گاهی

که دیروز انگور شده بود

که فردا زیتون و تلخ‌...

 

| بیژن نجدی |

  • پروازِ خیال ...

بهتر است...

۲۹
آبان

 

مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است!

در قفس با دوست مردن، از رهایی بهتر است

 

کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من

«آرزوی وصل» از «بیم جدایی» بهتر است...

 

| فاضل نظری |

  • پروازِ خیال ...

 

به چتر و روسری‌ات سوگند

به ناز دختری‌ات سوگند

به راز دلبری‌ات سوگند

مرا حرارت آن لبخند

مجاب کرد به این پیوند

نه آن غروب، نه آن باران

 

| حسین صفا |

  • پروازِ خیال ...

 

کاش میدانستم،خواب ها

تا کجا ادامه می یابند؟

یا بیداری

از کجا شروع می شود؟

نمیدانم بودنت را باور کنم

یا نبودنت را؟!

کاش مزرعه ای

از گل سرخ بود

میان خواب و بیداری...

 

| رسول یونان |

  • پروازِ خیال ...

حضرت عشق

۲۴
آبان

 

حضرت عشق بفرما که دلم خانه توست

سر عقل آمده هر بنده که دیوانه توست

 

| مولانای جان |

  • پروازِ خیال ...

 

از لیوان‌ها

به لیوان شکسته فکر می‌کنی

از آدم‌ها

به کسی که از دست داده‌ای

به کسی که به دست نیاورده‌ای

همیشه

چیزی که نیست

بهتر است.

 

| علیرضا روشن |

  • پروازِ خیال ...

اندر خاک

۲۳
آبان

 

گَرَم بیایی و‌ پُرسی چه بردی اندر خاک؟

ز خاک نعره برآرم که " آرزوی تو را "...

 

| بیدل دهلوی |

  • پروازِ خیال ...

قطره ای

۲۲
آبان

 

از ماه

لکه‌ای بر پنجره مانده است

از تمام آب‌های جهان

قطره‌ای بر گونه‌ی تو...

 

| گروس عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...