کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۴۷۳ مطلب با موضوع «شاعران مرد» ثبت شده است

باران باش

۲۲
آبان

 

چترت را کنار ایستگاهی

در مه فراموش کن

خیس و خسته به خانه بیا

نمی خواهم شاعر باشی،

باران باش

همین برای هفت پشت

روییدن گل کافیست 

چه سرخ

چه سبز

چه غنچه...

 

| سیدعلی صالحی |

  • پروازِ خیال ...

 

شاید بتوان راه بیانش را بست

یا اینکه رگ خون روانش را بست

زخمی که روایت گر دردی باشد

با چسب نمی‌توان دهانش را بست

 

| جلیل صفربیگی |

  • پروازِ خیال ...

 

در چشم‌های تو

‏رازی است

‏که شب را اندوهگین

‏و شعر را

‏به سکوت مبدل می‌کند!

 

| زین العابدین حیدری |

  • پروازِ خیال ...

تو نیستی

۲۱
آبان

 

مگر می شود از این همه آدم

یکی تو نباشی

لابد من نمی شناسمت

وگرنه بعضی از این چشم ها

این گونه که می درخشند

می توانند چشم های تو باشند.

 

| رسول یونان |

  • پروازِ خیال ...

مشکل شرعی

۲۰
آبان

 

مشکل شرعی ندارد بوسه از لب‌های تو

میوه‌ی بیرون‌زده از باغ، حق عابر است

 

| محمد شیخی |

  • پروازِ خیال ...

 

و تو

بلندتر از تمام درختان جنگل

در من روییدی

و اکنون من توام

من یک درختم بلندتر از تمام درختان دنیا...

 

| رضا براهنی |

  • پروازِ خیال ...

 

تو را ازدست دادم، جنگجویی ناتوان بودم

گُمت کردم، غرورِ بی دلیلم کار دستم داد

سیاهی خسته کرد اسب سپیدم را، زمین خوردم

همان آغازِ قصه،لشکر دشمن شکستم داد!

 

هوایت درسرم پیچیده اما پای رفتن نیست

کمی نزدیک شو، رویای دور از دست، دخترجان

کنارم باشی از تاریکی و سرما نمی ترسم

صدایم کن، صدایت روشن و گرم است دخترجان

 

به هم گفتیم: آخر روزهای خوب می آیند

ولی فردایمان بهتر نمی شد پشت ِتلقین ها

دعا خواندیم با چشمانِ خون آلودِمان اما

نمی خوانند روی بام هامان مرغِ آمین ها

 

غریبه نیستی، دیگر غم نان نیست، طوفان نیست

اگرچه زندگی آسان شده، سخت است خوشبختی

خدارا شکر اجاقی هست، سقفی هست، نانی هست

بدون بودنت اما چه بدبخت است خوشبختی!

 

تقلا می کنم...شاید کسی پیدا کند من را

اگرچه مرگ هم دنبالِ من دیگر نمی گردد

پس از تو با من این دیوارها، این کوچه ها قهرند

صدایت می کنم... اما صدایم بر نمی گردد

 

پریشان حالی اَم پشت نقابی کهنه پنهان است

تصور کرده بودم شعر درمان است، اما نیست!

میان چهره ها و رنگ ها بی همصدا ماندم

کجایی عشق؟ دیگر چهره ی آبیت پیدا نیست...

 

| حامد ابراهیم پور |

  • پروازِ خیال ...

به ناگهان

۱۶
آبان

 

عشق

چنان به ناگهان

که سنگی از آسمان

 

| سیروس نوذری |

  • پروازِ خیال ...

تیر در کمان

۱۶
آبان

 

به دیگران سپر انداختن بود کارت

 رسد چو نوبت ما تیر در کمان داری.‌..

 

 | صائب تبریزی |

  • پروازِ خیال ...

خاطرات تو

۱۶
آبان

 

من خاطرات تو بودم،

خاطرات تلخ و شیرینت.

بگو کدام دست،

کدام بوسه،

کدام تن مرا از ذهن تو خط زد؟

 

| حمید سلیمی |

  • پروازِ خیال ...

 

در لحظه‌ای که به او فکر می‌کنم

او را بیشتر دوست دارم.

او از آدم‌هایی بود که

فکر کردن به آن‌ها

دیدن آن‌هاست

 

| یدالله رویایی |

  • پروازِ خیال ...

 

آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد

کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد

 

تیر دیوانه شد و مرداد هم از شهر رفت

از غمت شهریور بیچاره حلق آویز شد

 

مهر با بی مهری و نامهربانی میرسد

مهربانی در نبودت اندک و ناچیز شد

 

بی تو یک پاییز ابرم، نم نمِ باران کجاست؟

بی تو حتّی فکر باران هم خیال انگیز شد

 

کاش میشد رفت و گم شد در دل پاییز سرد

بوی باران را تنفّس کرد و عطر آمیز شد

 

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد...

 

| فرهاد شریفی |

  • پروازِ خیال ...

 

برگرد با تنهایی‌ات

کجا می‌گریزی؟

برگرد

من آبادی توام.

                                                              

| شیون فومنی |

  • پروازِ خیال ...

چه بودم؟

۱۴
آبان

 

یا رب چه بودم و به کجا رفته‌ام که من

هر گه به یاد خویش رِسَم گریه می‌کنم

 

| بیدل دهلوی |

  • پروازِ خیال ...

حرف نمی زنی

۱۴
آبان

 

حرف نمی زنی

چرا که می دانی

یک پرنده وقتی حرف می زند انسان است

وقتی سکوت می کند، آسمان.

 

| گروس عبدالملکیان |‏

  • پروازِ خیال ...

درخت ارغوان

۰۷
آبان

 

میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی

درخت ارغوان روید، به جای هر مغیلانی...

 

| سعدی |

  • پروازِ خیال ...

 

ﺍﻣﺸﺐ ﺗﻮ

ﺑﻬﺎﻧﻪ‌ی ﻣﻦ ﺑﺎﺵ

ﺍی ﭘﺮﻧﺪه ﻛﻮچک

ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻡ

ﺳﻜﻮﺕ ﺭﺍ

ﺑﻪ ﺷﺐ مى‌دادم

ﻏﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ

ﻣﻮسی ﺭﺍ ﺑﻪ بنی‌ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ

ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ

ﺑﺮﺍى ﺧﻮﺩ ﻧﮕﻪ مى‌ﺩﺍﺷﺘﻢ

 

| الیاس علوی |

  • پروازِ خیال ...

پاییزانه

۰۶
آبان

 

پاییز این مسافر غمگین رسیده است

بر قالی قشنگ زمین آرمیده است

 

پاییز زرد، مثل غزالی گریزپا

از دست هجمه های زمستان رمیده است

 

آنقدر خسته است که از فرط خستگی

گویی که جاده های زمان را دویده است

 

در دست او طلوع انار است و پرتقال

پاییز در افق، گل خورشید چیده است

 

پاییز، روی بوم غم انگیز روزگار

تصویر شاعرانه ی خود را کشیده است

 

مِهرش به دل نشسته و آبان و آذرش

مثل نسیم، در دل باران وزیده است!

 

پاییز عاشق است، شبیه تمام ما

یک قطره روی گونه ی زردش چکیده است...

 

| یدالله گودرزی |

  • پروازِ خیال ...

 

من

نگهبان آتشم

آتشی تلخ

که می سوزاندم

تا شعله ی یادی را زنده نگاه دارد

در آن دوردستی که تویی...

 

| پوریا اشتری |

  • پروازِ خیال ...

 

کاش می شد تکثیر می شدم

به دوست داشتنت

به چشمهایت

به لبهایت

به دکمه های پیراهنت

کاش می شد

برایت چند دل می شدم

 

| امید آذر |

  • پروازِ خیال ...

اندوهش

۲۹
مهر

 

اندوهش

غروبی دلگیر است

در غربت و تنهایی

هم چنان که شادی اش

طلوع همه آفتاب هاست

 

| احمد شاملو |

  • پروازِ خیال ...

 

گاهی چیزهایی که دیده نمی‌شوند واقعی ترند.

مثل خاطره ها

مثل سکوت که تنها در عکس‌ها معنی دارد

چیزهایی که دیده نمی‌شوند

غمگین ترند

مثل بغض ها

و رد پاهایی که گم می‌شوند

 

هنگام خداحافظی

کاش بجای دست‌ها

قلب مان را تکان داده بودیم.

 

| ادریس بختیاری |

  • پروازِ خیال ...

 

ناز کنی؛ نظر کنی؛ قهر کنی؛ ستم کنی

گر که جفا، گر که وفا، از تو حذَر نمی کنم

 

| مولانای جان |

  • پروازِ خیال ...

 

 

و دیگر جوان نمی شوم

نه به وعده عشق و نه وعده چشمان تو

و دیگر به شوق نمی آیم

نه در بازی باد و نه در رقص گیسوان تو

چه نامرادی تلخی!

 

| محمدرضا عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

آن تن رنجور

۲۴
شهریور

 

 

چگونه‌‌ آن تنِ رنجور‌

قلبی اینچنین وسیع را

حمل می‌کند؟

 

| سید محمد مرکبیان |

  • پروازِ خیال ...

دوستت دارم را...

۲۳
شهریور

 

دوستت دارم...

باید در چشمان نگریست؟

یا در گوش‌ها گفت؟

 

| احمدرضا احمدی |

  • پروازِ خیال ...

 

داغی که بوسه‌ی تو به لب‌های ما نهاد

یادش‌بخیر و خاطره‌اش جاودانه باد

 

بر من ببخش، گاه چنان دوست دارمت

کز یاد می‌برم که مرا برده‌ای ز یاد

 

دردا چنان که عمر و دریغا چنین که مرگ

از من گرفت مهلت و مهلت به من نداد!

 

ما را فریب دادی و جای گلایه نیست

ما زودباوریم و تو دلال اعتماد

 

صبرم کفاف این همه غم را نمی‌دهد

سرمایه‌ام کم است و بدهکاری‌ام زیاد

 

| فاضل نظری |

  • پروازِ خیال ...

آن شب قشنگ

۲۲
شهریور

 

من دلم برای آن شب قشنگ

من دلم برای جاده ای که عاشقانه بود

آن سیاهی و سکوت

چشمک ستاره های دور

من دلم برای او گرفته است...

 

| محمدرضا عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

خواب دست های تو

۲۲
شهریور

 

خواب دست‌های تو را دیدم

که با لبخند

دریا را

می‌ریختی بر صورتم

بیدار که شدم

نه تو بودی نه دریا

چشمم اما خیس بود...

 

| یاور مهدی پور |

  • پروازِ خیال ...

نیکی

۲۲
شهریور

 

در جواب سرد مهری های او بوسیدمش

از پیمبر خوانده ام نیکی کنم جای بدی...

 

| احمد جم |

  • پروازِ خیال ...

خلاصه بگویم

۲۱
شهریور

 

خلاصه بگویم

حالا

هر قفلی می خواهد

به درگاه خانه ات باشد

عشق پیچیکی است

که دیوار نمی شناسد...

 

| گروس عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

درون سینه من

۲۱
شهریور

 

من مانده‌ام زِ پا

ولی آن دورها هنوز

نوری‌ست

شعله‌ای‌ست

خورشید روشنی‌ست

که می‌خوانَدم مُدام!

 

اینجا درون سینه من

زخم کهنه‌ای‌ست

که می‌کاهدم مُدام.

 

| حمید مصدق |

  • پروازِ خیال ...

 

تو را گریه کردم درون خودم

تو را گریه کردم درون سکوت

به عمر سیاهی که بی‌تو گذشت

تو را گریه کردم زمان سقوط

 

نه راهی به آغوش تو باز شد

نه با سرنوشت خودم ساختم

جهنم در آغوش من قد کشید

همان روز اول تو ‌را باختم

 

برای منِ تا ابد نا امید

به جز چشم‌هایت پناهی نبود

تو را گریه کردم که وقت وداع

به جز شانه‌ات تکیه‌گاهی نبود

 

تنم آرزوهای سر خورده از

جنونی که بعد از تو پایان گرفت

خدا از تماشای من گریه کرد

زمین خورده بودم که باران گرفت

 

زمان سرنوشت مرا سر برید

که سهم من از زندگی درد شد

غمت توی رگ‌های من رخنه کرد

که نشکفته تا ریشه‌ام زرد شد

 

کویرم، پر از آرزوی محال

پر از هق‌هق وُ غصه وُ بغض و درد

تو را سرنوشتی که از من گرفت

مرا گریه‌هایی که خالی نکرد

 

| پویا جمشیدی |

  • پروازِ خیال ...

عشق شبیه شعر

۲۰
شهریور

 

عشق شبیه شعر

نیازی به توضیح ندارد

یا نشانی می‌گذارد

یا فراموش می‌شوی.

 

| سید محمد مرکبیان |

  • پروازِ خیال ...

 

از زمزمه دلتنگیم از همهمه بیزاریم

نه طاقت خاموشی نه تاب سخن داریم

 

| حسین منزوی |

  • پروازِ خیال ...

 

همیشه در یک عمر کوتاه

چیزی برای غمگین ‌بودن هست

مثل این ماه

که می‌خواهد سرش را بکوبد به پنجره

غمگین اما در کمال ادب

لب‌هایم را

مثل کفش‌هایم

جفت می‌کنم

و تو را

با همان شدّت که یک درخت بریده سقوط می‌کند

می‌بوسم.

 

| حسین صفا |

  • پروازِ خیال ...

شانه های تو

۱۹
شهریور

 

وقتی که شانه هایم در زیر بار حادثه

می خواست بشکند یک لحظه

از خیال پریشان من گذشت:

بر شانه های تو...

بر شانه های تو...

می شد اگر سری بگذارم

 

| فریدون مشیری |

  • پروازِ خیال ...

تخم محبت

۱۹
شهریور

 

می‌گریم و مرادم از این سیل اشکبار

تخم محبت است که در دل بکارمت

 

| حافظ |

  • پروازِ خیال ...

امشب دانستم

۱۸
شهریور

 

امشب اما

دانستم

سایه ای را که از او می گریختم

و تمام عمر دنبالش بودم!

همین ماهی کوچکی است که در سینه ام

خانه دارد...

 

| الیاس علوی |

  • پروازِ خیال ...

 

چشم‌های تو قوطی رنگ‌اند

همه جا را سیاه می‌گیرد

به تو نزدیک می‌شود شب من

نفسم بوی ماه می‌گیرد

 

ما بناهای محکمی بودیم

بولدوزرها خرابمان کردند

بعد از آن هر خرابه‌ای ما را

با خودش اشتباه می‌گیرد

 

به هوای قدم زدن در شهر

خانه را گاه ترک می‌گفتیم

گاه دیوار کورکورانه

پشت قابی پناه می‌گیرد

 

مهره‌های سیاه می‌آیند

مهره‌های سفید می‌سوزند

سقف هر خانه‌ی سفیدی را

آسمانی سیاه می‌گیرد

 

لاک پشتی که راهی دریاست

پیش پای تو غرق خواهد شد

چمدانی که رفته قلب من است

که در آغاز راه می‌گیرد

 

هر درختی که بر زمین افتاد

هرچه گنجشک بود را پَر داد

خون بهای درخت‌ها را باغ

از منِ بی‌گناه می‌گیرد

 

صبح امروز کاملا تلخ است

می‌توان چای دم نکرد امروز

استکان را که می‌برم به دهان

چای هم طعم آه می‌گیرد

 

| حسین صفا |

  • پروازِ خیال ...

 

اگر یک تکه نخ و سوزن داشتم،

خودم را به تو مى دوختم،

مثل دگمه‌ی پیراهنت

با وقار

سر برسینه ات

اگر یک تکه نخ وسوزن داشتم،

خوشبخت ترین دگمه‌ی دنیا بودم

درست روی قلبت

 

| فرید هاشمی |

  • پروازِ خیال ...

 

تو آن بهشت برینی که جان خاکی من

برای داشتنت عین آرزو شده است...

 

| حسین منزوی |

  • پروازِ خیال ...

گر من بروم

۱۱
مرداد

 

ای آنکه مرا بسته ی صد دام کنی

گویی که برو در شب و پیغام کنی

 

گر من بروم تو با که آرام کنی

همنام من ای دوست که را نام کنی

 

| مولانای جان |

  • پروازِ خیال ...

هرگز گمان مبر

۰۹
مرداد

 

هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ای

با هر قدم که دور شدی، استخوان شکست

 

| احسان افشاری |

  • پروازِ خیال ...

 

تو ناگهان رفتی‌

و من ناگهان دریافتم

آدم می‌‌تواند نفس بکشد

راه برود

و گوری را در خود حمل کند.

 

| یوسف صدیق |

  • پروازِ خیال ...

درِ دل

۰۸
مرداد

 

نشناخته بودیم دری غیر درِ دل

ما را به چه تقصیر، فلک در‌به‌در انداخت؟

 

| حزین لاهیجی |

  • پروازِ خیال ...

از آغوش تو

۰۸
مرداد

 

من از آغوش تو

بارها به بهشت رفته‌ام

بهشت مگر کجا مى‌تواند باشد

جز آنجا که با خودت نگویى

کاش جاى دیگرى بودم؟

 

| بهرام حمیدیان  |

  • پروازِ خیال ...

 

من از تو یاد گرفتم که رخت نور بپوشم

به ضرب ساز بچرخم به جرم عشق بجوشم

 

 | شهیار قنبری |

  • پروازِ خیال ...

بوسیدن

۰۷
مرداد

 

بوسیدنت که تمام شد

در بهشت را بستند

گناه ما بزرگ بود؛

این طرف دیوار زیباتر شده بود!

 

| عرفان‌ پاکزاد |

  • پروازِ خیال ...

سنگ ها

۰۶
مرداد

 

بر فرورفتگی های این سنگ

دست بکش

و قرن ها

عبور رودخانه را حس کن!

سنگ ها

سخت عاشق می شوند

اما فراموش نمی کنند.

 

| گروس عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

 

ابر می‌بارید بر آینده‌ی دلگیر من

خنده می‌زد کاتبِ تقدیر بر تدبیر من!

 

اشک می‌آمد به استقبال ما وقت وداع

سخت می‌لرزید در چشمان او تصویر من

 

شرم اگر مانع نمی‌شد، بیشتر می‌دیدمش

بگذرند ای کاش چشمان من از تقصیر من!

 

با سخن چینی مرا از چشم او انداختند

ساده‌لوحان غافلند از آه پر تاثیر من

 

مصحفی هستم میان مکتب کج‌فهم‌ها

هرچه می‌خواهند می‌گویند در تفسیر من

 

هیچ ابری موجب خاموشی خورشید نیست

روسیاه است آن که کوشیده‌ست در تحقیر من...

 

| حسین دهلوی |

  • پروازِ خیال ...

 

تماشایت می‌کردم

با چشمانی که

لهجه ی بوسه داشتند..!

 

| یغما گلرویی |

  • پروازِ خیال ...

 

فارغ زجهانی و جهان غیر تو نیست

بیرون ز مکانی و مکان از تو پُر ست

 

| ابوسعید ابوالخیر |

  • پروازِ خیال ...

 

از وقتی

دوست داشتنت

در رگ هایم جریان گرفت

جور دیگر زنده ام

انگار

ماهی های سرخ

از زیر پوستم

راه دریا را

پیدا کرده اند...

 

| محسن حسینخانی |

  • پروازِ خیال ...

کوچه

۱۹
تیر

 

کوچه

وقتی کوچه بود

که عبور تو بود

سلام نگاه تو بود

کوچه وقتی کوچه بود

که باران بود

پرستو بود

هزار رویای بر زبان نیامده بود

وگرنه کوچه چه بود

جز راهی اندک

با آدم هایی اندک؟

 

| ضیاءالدین خالقی |

  • پروازِ خیال ...

 

در دامِ تو محبوسم، در دستِ تو مغلوبم

وز ذوقِ تو مدهوشم، در وصفِ تو حیرانم

 

| سعدی |

  • پروازِ خیال ...

 

تنها رسالت من در جهان

دوست داشتن توست

ببخش

اگر به جنگ و گرسنگی و ترس

فکر کرده ام...

 

| محسن بیدوازی |

  • پروازِ خیال ...

 

مثل آن لحظه که حفظ غم ظاهر سخت است

ماندن چشم به دنبال مسافر سخت است

 

چشمهایت، دل من، کار خدا یا قسمت

و در این قائله تشخیص مقصر سخت است

 

ساحلی غم زده باشی چه کسی می فهمد

که فراموشی یک مرغ مهاجر سخت است

 

مثل یک کوچه بن بست خرابت شده ام

گاهی از من بگذر، حسرت عابر سخت است!

 

قرص آن صورت ماهت شده یادآور قرص

با دو تاقرص هم آرامش خاطر سخت است

 

درمسیری که تو رفتی همه شاعرشده اند

با تو شاعر شدن قرن معاصر سخت است

 

کوچه با غربت خود بعد تو یادم داده

دل سپردن به قدمهای مسافر سخت است

 

| علی صفری |

  • پروازِ خیال ...

 

از دیدن رویت دل آینه فرو ریخت

هر شیشه دلی، طاقت دیدار ندارد

 

| صائب تبریزی |

  • پروازِ خیال ...

 

در چشم هایت

جنگجویی مغول کمین کرده،

جرات نمی کنم

دوستت نداشته باشم...

 

| جلیل صفربیگی |

  • پروازِ خیال ...

 

بیدار نشستم که غمت را چو چراغی

از شب بستانم به سحر بسپرم امشب

 

|حسین منزوی |

  • پروازِ خیال ...

 

در شیون بى‌پایان این روزگار

به من بگو

بر این مردم خسته چه رفته است

که هزار پیراهن سیاه

کهنه کرده‌اند و هنوز

اندوه‌گزارِ بى‌فرصت عزا از پى عزا...!

 

| سید علی صالحی |

  • پروازِ خیال ...

از همان جا

۱۴
تیر

 

من از غم تو

گامی فراتر ننهاده ام

و از همان جا که تو رفتی

نگاهم دنبال توست

خورشید و ماه

بیهوده می گردند

و روزها شب می شوند

و شب‌ها روز

من از غم تو

گامی فراتر ننهاده ام

و از همان جا که از یکدیگر

جدا شدیم

نگاهم دنبال توست

 

| بیژن جلالی |

  • پروازِ خیال ...

 

دیدنش حال مرا یک جور دیگر می کند

حال یک دیوانه را دیوانه بهتر می کند

 

در نگاهش یک سگ وحشی رها کرده و این

جنگ بین ما دو تا را نا برابر می کند

 

حالت پیچیده مویش شبیه سرنوشت

عشق را بر روی پیشانی مقدر می کند

 

آنقدر دل بسته ام بر دکمه ی پیراهنش

فکر آغوشش لباسم را معطر می کند

 

رنگ  مویش را تمام شهر می دانند ، حیف

پیش چشم عاشق من روسری سر می کند

 

با حیا بودم ولی با دیدنش فهمیده ام

آب گاهی مومنین را هم شناگر می کند

 

دوستش دارم ولی این راز باشد بین ما

هرکسی را دوست دارم زود شوهر می کند

 

| علی صفری |

  • پروازِ خیال ...

 

دوستت دارم

مثل تشنه که عبادت آب را

مثل ماه که برکه ى باران را

مثل کوه که استعاره ى دریا را

دوستت دارم

مثل خداوند که نخستین مخلوق را...

 

| سید علی صالحی |

  • پروازِ خیال ...

لاله زار

۱۳
تیر

 

لاله زاری می شود عالم، اگر بیرون دهیم

داغهایی کز تو پنهان در جگر داریم ما

 

| صائب تبریزی |

  • پروازِ خیال ...

حرف ربط

۱۲
تیر

 

عشق اگرچه حرف ربط نیست

ربط می‌دهد مرا به تو

شوق را به جان

رنج را به روح

همچنان که باد

خاک را به دشت

ابر را به کوه

 

| سید علی میرافضلی |

  • پروازِ خیال ...

 

نامم را که می خوانی

پاهام می ایستد

زبانم می ایستد

و قلبم

به جای تمام آن ها

می دود...

 

| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

 

امشب عروسش می‌شوی، من دوستت دارم هنوز!

بی من چه شیرین می‌روی، من دوستت دارم هنوز!

 

در این مثلث سوختم، دارم به سویت می‌دوم

داری به سویش می‌دوی، من دوستت دارم هنوز!

 

قسمت نشد در این غزل، شاید جهان دیگری...

مستی و رقص و مثنوی...! من دوستت دارم هنوز!

 

امشب برایت بغض من، کِل می‌کشد محبوب من!

حتی اگر هم نشنوی، من دوستت دارم هنوز!

 

در سنگسار قلب من، لبخند تو زیباترست

یک جور خاص معنوی، من دوستت دارم هنوز!

 

خوشبخت باشی عمر من! در پِنت‌هاوس برج عشق!

در ایستگاه مولوی، من دوستت دارم هنوز!

 

دارد غرورم می‌چکد از چشمهایم روی تخت!

داری عروسش می‌شوی، من دوستت دارم هنوز...

 

| مهدی حسینی |

 

*****

 

دارم عروسش می شوم اما تو را هنوز...

آری! نگشته از دلم یادت جدا هنوز!

 

در قلب من هنوز هم امید بی‌خودیست...

باور نکرده مرگ را این بی نوا هنوز!

 

در هر نمازی خواستم باشی برای من...

اما اثر نمی‌ کند گویا دعا هنوز!

 

خورشید را از من گرفتی با نبودنت...

ابریست در جهان من عمری هوا هنوز!

 

باید فراموشت کنم اما نمی شود!

ما سهم هم نمی شویم آخر چرا هنوز...

 

با گریه رفتی گم شدم در گریه های تو...

نکرده بغضی لعنتی ما را رها هنوز!

 

در من زنی آهسته می‌گرید به یادِ تو...

کِل می‌کشد مابین گریه بی صدا هنوز!

 

ای کاش جانم را بگیرد مرگ بعد تو،

دارم عروسش می شوم اما تو را هنوز...

 

| طاهره اباذری هریس |

  • پروازِ خیال ...

و شب

۱۱
تیر

 

و شب

که تا زانو می‌رسد

تحمل را کوتاه می‌کند...

 

| محمد مختاری |

  • پروازِ خیال ...

 

در من چه وعده هاست

در من چه هجرهاست

در من چه دست‌ها به دعا مانده روز و شب

این‌ها چه می‌شود؟

آخر چگونه این همه عشاقِ بی‌شمار

آواره از دیار

یک روز بی صدا

در کوره راه‌ها همه خاموش می‌شوند؟

 

این ذره ذره گرمی خاموش‌وار ما

یک روز بی گمان

سر می زند جایی و خورشید می شود

تا دوست داری ام

تا دوست دارمت...

 

| سیاوش کسرایی |

  • پروازِ خیال ...

دعا کن

۱۱
تیر

 

دعا کن سرنوشت از این جدایی دست بردارد

دعا کن که خدا از قلب عاشق ها خبر دارد

 

بیا! دیگر به تاثیر مسکن ها امیدی نیست

میان کل داروها فقط چشمت اثر دارد!

 

تمام عمر دنبال دلیل زندگی گشتم

در آغوش تو فهمیدم که شرحی مختصر دارد

 

اگر گم می شوم در چشم تو تقصیر از من نیست

که چشمت قدر صدها جنگ، مفقودالاثر دارد

 

شروع عشق ویرانیست، هر روزش پریشانیست

ولی دنیا عذابی بهتر از این هم مگر دارد؟!

 

امان از رازهایی که درون سینه می مانند

و گریه قصد دارد تا از آنها پرده بردارد

 

من از قلبت خبر دارم، تو از قلبم خبر داری

دعا کن که خدا از قلب ما حتما خبر دارد

 

| علی صفری |‏

  • پروازِ خیال ...

خداقوت

۱۰
تیر

 

چه باید کرد با چشمت که در تکرار این لذت

جدایى مى شود افسوس و ماندن مى شود عادت

 

بیا عهدی کنیم امروز، روز اول دیدار

اگر رفتیم بی برگشت، اگر ماندیم بی منت

 

تو باید سهم من باشی اگر معیار دل باشد

ولی دق داد تا دادت به من تقدیر بی دقّت

 

جوانی رفت و در آغوش تو من تازه فهمیدم

چه می گویند وقتی می کنند از زندگی صحبت

 

خودت شاید نمی دانی چه کردی با دلم امّا

دل یک آدم سرسخت را بردی، خداقوّت!

 

| سید تقی سیدی |

  • پروازِ خیال ...

 

در هر زندان دنیا

زندانیِ فراموش شده‌ای

و در هر گورستان جهان

عزیز به خاک سپرده‌ای داشتم

و تنها بودم

مثل ماه

که کوتاه‌تر از تنهایی من

دیواری نیافته بود

 

| عباس صفاری |

  • پروازِ خیال ...

گیسویت

۰۹
تیر

 

بزن چنگی به گندمزار گیسویت مگر قدری

زکات خون دل های فقیران را بپردازی...

 

| فاضل نظری |‌

  • پروازِ خیال ...

لبخندش

۲۳
خرداد

 

کسی باور نمی کند

لبخندش می توانست پُلی باشد،

که جمعه را

به همه ی روزهای هفته

پیوند بزند...

 

| احمدرضا احمدی |

  • پروازِ خیال ...

خودت

۲۲
خرداد

 

قدم بزن همه شهر را به پای خودت

و گریه کن وسط کافه ها برای خودت

 

تو خود علاج غم و درد بیشمار خودی

برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت!

 

| حسین زحمتکش |

  • پروازِ خیال ...

نور

۲۱
خرداد

 

نور را در پاکت‌های معطر می‌گذارم

و پست می‌کنم

به آدرس قلب‌هایی که چراغی

در آنها نمی‌سوزد.

 

| رضا چایچی |

  • پروازِ خیال ...

مگر آنجا که...

۲۱
خرداد

 

من ره نمی‌برم مگر آن جا که کوی دوست

من سر نمی‌نهم مگر آن جا که پای یار...

 

| سعدی |

  • پروازِ خیال ...

غیر از تو

۱۷
خرداد

 

نمی آید به چشمم هیچکس غیر از تو...این یعنی

به لطف عشق تمرین میکنم یکتا پرستی را

 

| فاضل نظری |

  • پروازِ خیال ...

چه حالی دارد

۱۶
خرداد

 

بغلت گریه ی خاموش چه حالی دارد

غزل و بوسه و آغوش چه حالی دارد!

 

من که یک عمر شکار توام ای کاش شبی

کبک من باشی و من قوش، چه حالی دارد!

 

غمزه ی چشم دل آشوب تو کم چیزی نیست

ناز ابروی تو هم روش، چه حالی دارد

 

دل دیوانه ی زنجیری من می گوید:

حبس در حلقه ی گیسوش چه حالی دارد!

 

عسلستان غریبی ست گل روش ولی

عسل از شانه ی کندوش چه حالی دارد

 

طالع شورم اگر پرده بگرداند، آه

چنگ در تار سر موش چه حالی دارد

 

تار لطفی، غزل سایه -شب از نیمه گذشت

سر من بر سر زانوش چه حالی دارد!

 

| کمال الدین علاءالدینی |

  • پروازِ خیال ...

چشم و دل

۱۵
خرداد

 

از چشٖم و دل مپرس که در اولین نگاه

شد‌ چشم من خراب ِ‌دل و دل‌ خرابِ چشم

 

| صائب تبریزی |

  • پروازِ خیال ...

دیدن تو

۱۵
خرداد

 

چنان زلال شود

آن کسی که تو را یک بار

فقط یک بار نگاه کند

که هیچ‌گاه کسی جز تو را نبیند از آن پس

حتی اگر هزار بار هزاران چهره را نگاه کند.

یتیمِ زیبایی خواهد بود این جهان

اگر آدم‌هایش بدون رؤیتِ تو

چشم گشوده باشند.

چگونه جهان به غربتِ ابدی

دوباره عادت خواهد کرد

اگر تو را نبیند...

 

| رضا براهنی |

  • پروازِ خیال ...

 

گویا که جهان بعد تو زیبا شدنی نیست

حتی گره اخم خدا واشدنی نیست

 

از حاصل ضرب من و تو عشق به پا شد

از خاطره ام عشق تو منها شدنی نیست

 

من با تو، همیشه همه جا ما شدنی بود

من با تو شدن، ایندفعه گویا , شدنی نیست

 

آغوش من و عشق تو و لحظه ی دیدار

رویای قشنگیست و اما شدنی نیست

 

از دوری هم، هر دو چه بیمار و خرابیم

اندازه ی این عشق که معنا شدنی نیست

 

پایان کلامم، من و تو، آخر این شعر،

با وصله و اصرار و دعا...ما شدنی نیست

 

| مرتضی مهر علیزاده |

  • پروازِ خیال ...

یار دگر

۱۳
خرداد

 

گویند که یارِ دگرى جوى و ندانند

بایست که قلب دگرى داشته باشم

 

| عماد خراسانی |

  • پروازِ خیال ...

باد

۱۲
خرداد

 

و از بین تمام روسری هایت

"باد" را

بیشتر از همه دوست دارم

به موهایت می آید

 

| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

 

گوش می‌دهم

به صدای رودی که درحرف‌هایت جریان دارد

مهربان شده‌ای

و مرا انقدر شاعر کرده‌ای

که می‌توانم

 شاخه‌ی جدا شده

 از درخت باشم

اما دوباره شکوفه بدهم!

 

| بهنام مهدی نژاد |

  • پروازِ خیال ...

 

آن که رخسار تو را این همه زیبا می‌کرد

کاش از روز ازل فکر دل ما می‌کرد

 

آن که می‌داد تو را حُسن و نمی داد وفا

کاشکی فکر من عاشق شیدا می‌کرد

 

یا نمی‌داد تو را این همه بیدادگری

یا مرا در غم عشق تو شکیبا می‌کرد

 

کاشکی گم شده بود این دل دیوانه‌ی من

پیش از آن روز که گیسوی تو پیدا می‌کرد

 

ای که در سوختنم با دل من ساخته‌ای

کاش یک شب دِلت اندیشه‌ی فردا می‌کرد

 

کاش می‌بود به فکر دل دیوانه‌ی ما

آنکه خلقِ پری از آدم و حوا می‌کرد

 

کاش در خواب شبی روی تو می‌دید عماد

بوسه‌ای از لب لعل تو تمنا می کرد...!

 

| عماد خراسانی |

  • پروازِ خیال ...

چه خبر؟

۰۹
خرداد

 

از هوایی که جدید ست برایت چه خبر؟

پیش "او" بعد من از حال و هوایت چه خبر؟

 

رفته بودی که مرا دور کنی از چشمت

من به عشق تو نشستم به دعایت...چه خبر؟

 

صبر کن یاد من آمد که بگویم این را...

نه ! ولش کن چه بگویم به خطایت؟ چه خبر؟

 

من شنیدم که پشیمان شده ای، اما حیف

دیگر اکنون شده ام پیر به پایت! چه خبر؟

 

آنکه میگفت تو را جان خودش می داند!

ولی انگار که "او" کرده رهایت! چه خبر؟

 

سالیانست که دلتنگ صدایت هستم

راستی! عشق من از زنگ صدایت چه خبر؟

 

| وحید سرآبادانی |

  • پروازِ خیال ...

گریه نکن

۰۷
خرداد

 

من هم دیدم که می دود،

گریه نکن

هیچ مَردی فرار نمی‌کند!

زن دیگری منتظرش بود...

 

| علی عبدالرضایی |

  • پروازِ خیال ...

صدای تو

۰۷
خرداد

 

صدای تو

از سایه سوی نیستان می‌آید

و گل می‌دهد در هیاهوی باران...

 

تو می‌گویی و لاله می‌روید از سنگ؛

تو می‌گویی و غنچه می‌جوشد از چوب؛

تو می‌گویی و تازه می‌روید از خشک؛

تو می‌گویی و زنده می‌خیزد از مرگ!

صدای تو می‌بارد و زنده‌ام من...

 

| منوچهر آتشی |

  • پروازِ خیال ...

نشان بوسه

۰۷
خرداد

 

چگونه می‌سپری تن به بوسه‌های رقیبم؟

نشان بوسه‌ی من در کدام سوی تنت نیست؟

 

| حسین منزوی |

  • پروازِ خیال ...

 

کجاست شانه‌هایی که دوستم داشت!

و دست هاش...

آنها را نمی یابم!

آنها را که چون سایش حریر بر زبری

لطافتم را عریان می کرد!

 

| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

مبتلای تو

۲۸
ارديبهشت

 

حس می کنم کنار تو از خود فراترم

درگیر چشم های تو باشم رهاترم

 

تنهایی ام کم از غم دلتنگی تو نیست

من هرچه بی قرارترم بی صداترم

 

گاهی مقابل تو که می ایستم نرنج

پیش تو از هر آینه بی ادعاترم

 

قلبی که کنج سینه ی من می زند تویی

من با غم تو از خود تو آشناترم

 

هر لحظه اتفاق می افتم بدون تو

از مرگ ها و زلزله ها بی هواترم

 

حالم بد است با تو فقط خوب می شوم

خیلی از آن چه فکر کنی مبتلا ترم....

 

| اصغر معاذی |

  • پروازِ خیال ...

دیگر دوستت ندارم

۲۸
ارديبهشت

 

حرفش را

به همین صراحتی که در سطر بعد می خوانید، می نویسم،

"دیگر دوستت ندارم"

و تنها واژه ی اضافی جمله اش

"دیگر" بود!

چرا که بر همگان روشن است

او دوستم نمی‌داشت از ابتدا

و روشن تر

که "دیگر"‌ی را دوست می داشت بسیار.

 

| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

شب قدر

۲۷
ارديبهشت

 

ای خواجه چه جویی ز شب قدر نشانی؟

هر شب، شب قدر است اگر قدر بدانی!

 

| جامی |

  • پروازِ خیال ...

باز خواهد گشت؟

۲۷
ارديبهشت

 

شادی ام را بر می دارم

به کوچه می زنم

و به اولین کودکی می دهم

که توپش را گم کرده است

 

اندوهم را

درون چمدانی می گذارم

و به آخرین قطار شبی می سپارم

که از این شهر می گذرد

 

به مرز که رسیدم

دلم را همچون پرنده ای

در آسمان آبی رها می کنم

پرنده ی عادتی

آیا دوباره

به خانه اش باز خواهد گشت؟

 

| رمائیل عربی |

  • پروازِ خیال ...

بارارن اردیبهشت

۲۵
ارديبهشت

 

امروز

نه به تو فکر کردم

نه حتی

نام تو را آوردم

می‌دانستم هرجا که باشی

خوشحالی

تمام بعد از ظهر را

زیر باران اردیبهشت قدم زدم

و به این فکر کردم

چطور با این دروغ‌ها

برایت شعر بسازم

 

| مهدی باجلان |

  • پروازِ خیال ...

به که پیغام دهم؟

۰۱
ارديبهشت

 

به که پیغام دهم؟

دست من، دست تو را می‌طلبد

چشم من، رد تو را می‌جوید

لب من، نام تو را می‌خواند

پای من، راه تو را می پوید

به که پیغام دهم؟

بی تو از خویش، تنفر دارم

دل من باز، تو را می‌خواهد

به که پیغام دهم؟

به که پیغام دهم؟

 

| شکیبایی لنگرودی |

  • پروازِ خیال ...

برگرد

۳۱
فروردين

 

عُزّای من! با تو نیایش می کنم:برگرد!

رفتم؟!...غلط کردم! درستش می کنم...برگرد!

 

من که به پای هیچکس سر خم نمی کردم

زانو زدم پای تو، خواهش می کنم برگرد!

 

با سازِ تو رقصیده ام اما تو با سازم...

حالا که دارم با تو سازش می کنم برگرد!

 

تا تو ببینی خوابِ پروازِ دوتایی را

این شانه ها را بال و بالش می کنم...برگرد!

 

آن برگِ پاییزم که پای تو غرورش ریخت

زیرِ لگد اظهارِ خِش خِش می کنم...برگرد!

 

| حسین نادری |

  • پروازِ خیال ...