کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۴۸۱ مطلب با موضوع «شاعران مرد» ثبت شده است


سینه ام این روزها بوی شقایق می دهد...

داغ از نوعی که من دیدم، تو را دق می دهد!


او که اخمت را گرفت و خنده تقدیم تو کرد_

آه را می گیرد از من، جاش هق هق می دهد!


برگهایم ریخت بر روی زمین؛ یعنی درخت_

خود به مرگ خویشتن، رای موافق می دهد!


چشمهایت یک سوال تازه می پرسد، ولی_ 

چشمهایم پاسخت را مثل سابق می دهد!


زندگی توی قفس؟ یا مرگ بیرون از قفس؟

دومی! چون اولی دارد مرا دق می دهد...!


| کاظم بهمنمی |

  • پروازِ خیال ...

تویی تو

۱۹
فروردين


یاری که مرا کرده فراموش ، 

تویی تو ...

با مدعیان گشته هم آغوش ، 

تویی تو ...

صد بار بنالم من ؛ 

و آن یار که یک بار ...

بر ناله زارم نکندگوش ، 

تویی تو !


| رهی معیری |

  • پروازِ خیال ...

موی تو و روی تو

۱۵
فروردين


یاد آن عهد که دل در خم گیسوی تو بود

شب من موی تو و روز خوشم روی تو بود


| صائب تبریزی |

  • پروازِ خیال ...

آه از دوری

۱۵
فروردين


هر آینه پشت سر تباه از دوری

هر پنجره پیش رو سیاه از دوری

من فاصله در فاصله کم خواهم شد

آنگاه

نگاه

گاه

آه از دوری


| احسان افشاری |

  • پروازِ خیال ...

غم یار

۱۴
فروردين


سه درد آمد به جانم،هر سه یکبار؛

غریبی و اسیری و غم یار...

غریبی و اسیری چاره دارد!

غم یار و غم یار و غم یار...


| باباطاهر |

  • پروازِ خیال ...

اما من

۱۴
فروردين


او شاخه گلی لای کتاب، اما من؟

از ماه پلی به آفتاب اما من؟

او سیر تکامل قشنگی دارد

اینگونه:

نقاب

قاب

آب..

اما من؟


| احسان افشاری |

  • پروازِ خیال ...

زن پونه است

۱۲
فروردين


زن پونه است

گهواره ی رویاست

بوته ی نعنایی که جهان را 

خوشبو می کند ...

ساده گی ات عسل است !

که صبح زود با شیری تازه می آمیزد

می خواهم 

به ساده ترین شکل با تو حَل شوم ...!


| غلامرضا بروسان |

  • پروازِ خیال ...


سر بازار پُر از عطر نفس هایت شد

آنقدر شعر سرودم که تو پیدایت شد

تو که یک شهر برایت سر و دل میشکنند

در دل کوچک من وای چطور جایت شد ؟


| سعید شیروانی |

  • پروازِ خیال ...

ماهِ مرا ندیدی؟

۱۱
فروردين


صبحت

به خیر خورشید !

وقتی که می دمیدی

ماهِ مرا ندیدی...؟!


| کمیل کاشانی |

  • پروازِ خیال ...


مال و منال و ثروتم 

جاه و مقام و شوکتم 

علم و کمال و کسوتم 

سارق کاردان من ! 

این همه را گذاشتی 

خواب مرا ربوده ای !!؟ 


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...


قمری های بی خیال هم فهمیده اند

فروردین است ،

اما آشیانه ها را باد خواهد برد.

خیالی نیست !

 

بنفشه های کوهی هم فهمیده اند

فروردین است ،

اما آفتاب تنبلِ دامنه را باد خواهد برد.

خیالی نیست.!

 

سنگریزه های کناره رود هم فهمیده اند

 فروردین است ،

اما سایه روشنانِ سحری را باد خواهد برد.

خیالی نیست !

 

همه اینها درست

اما بهارِ سفر کرده ی ما کی بر می گردد؟

واقعاً خیالی نیست !؟  


| سید علی صالحی |

  • پروازِ خیال ...

تا زن نباشی

۰۷
فروردين


تا زن نباشی حال لیلا را نمی فهمی

تنهایی تلخ زلیخا را نمی فهمی

 

هاجر نباشی چاه زمزم را نمی یابی

نازا نباشی درد سارا را نمی فهمی


شاید بدانی حال عیسا و صلیبش را

اما غم و اندوه عذرا را نمی فهمی


آدم شدن سهم بزرگی نیست وقتی که

در عطر و رنگ سیب ، حوا را نمی فهمی


بی وقفه می کوبی به طبل عاشقی اما

عاشق ترین مخلوق دنیا را نمی فهمی


یک قطره اشکی در نگاهی خیس می مانی

صدسال دیگر راه دریا را نمی فهمی


یا این غزل را در دلت تائید خواهی کرد

یا مثل من مردی و اینها را نمی فهمی ...


| سرخوش پارسا |

  • پروازِ خیال ...


مانند فرزندی که محتاج نگهداری ست

این گریه های بی دلیل از روی ناچاری ست


رنج بیابان دیدن و با کوه جنگیدن...

عاشق شدن زیباترین نوع خودآزاری ست!


| حسین دهلوی |

  • پروازِ خیال ...


امید گاهی به خانه ی ما می آید،

به خنده اش بیدار می شویم

دورش می نشینیم

و چای سبز می نوشیم

امید دستان لطیفش را روی سرمان می کشد

و دلداری می دهد

به خاطر مرگ پدر

سل مادر

سرمای بیرون دریچه

امید چون آهنگی آرام ما را آرام می کند

اما پریشان است هنگام رفتن

پاهایش ناتوان

نفسش می گیرد

دردهامان را با خود می برد

"به امید دیدار"

به رسم همیشه می گوید

در آستانه ی در

امید گاهی به خانه ی ما می آید...


| الیاس علوی |

  • پروازِ خیال ...

بهار شد...

۰۶
فروردين


ناگهان

شیشه های خانه بی غبار شد

آسمان نفس کشید

دشت بیقرار شد

بهار شد...


| سعید بیابانکی |

  • پروازِ خیال ...

فروردین من

۰۶
فروردين


شادی‌هایت را بر صورت من بریز

فروردین من

و اضافه‌هایش را پست کن 

برای کسی که بهاری ندارد

شادا بهار

که دست مرا گرفته نمی‌دانم به کجا می‌برد

شادا من

که دست بهار را گرفته به خانه خود می‌برم


| شمس لنگرودی |

  • پروازِ خیال ...

پنج

۰۶
فروردين


و گفت:

"پنج عددی خوش یمن ست..!"

پنج انگشتش را فرو برد

میان انگشتانم

پنجه در پنجه

چو چفت لولای در

که باز بود به سمت آمدن همیشه.

بوسیدمش

و با انگشتان دست دیگرم

قلبم را که شبیه یک پنج برعکس است

نشانش دادم

"این تنها عضو پیوندی ست 

که قبل مرگ هم می توان بخشیدش"

خندید

"گفته بودم پنج خوش یمن است..."

چیزی که در دست دیگرش بود

تیز بود و برنده اما

قرار بود پنج بار فرو کند میان تنم

دو تا به پهلوی راست

دو تا به پهلوی چپ

آخرین ضربه اما کلیدی ست میان قفل سینه ام

تا به یمن خوش اقبالی پنج

قلبم را بچرخاند رو به بالا

بالا

بالا

بالا میاورم هر چه را که روزی دوستش داشتم

خوشحالم ولی

چرا که صدای مادرم را هنوز می شنوم...

"به حق پنج تن، عاقبت بخیر شوی پسرم"


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

زیر باران

۰۵
فروردين


زیر باران که به من زل بزنی خواهی دید

فَن تشخیص نَم از چهره‌ی گریان، سخت است!


| کاظم بهمنی |

  • پروازِ خیال ...


از خودت شروع کن

و به من ختم شو

از آن آغوش ها باش

که هر چه فشرده تر می شود

رنگ تر می آرامد

از من شروع کن 

و به خودت ختم شو

مردم پایان های تلخ را دوست ندارند


| آبا عابدین |

  • پروازِ خیال ...

سالی که نکوست

۰۵
فروردين


معشوقه‌ی ما حلال ِ ما نیست رفیق

خانوم ِ بهار مال ِ ما نیست رفیق

«سالی که نکوست از بهارش پیداست»

سالی که نکوست... سال ِ ما نیست رفیق


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...

آمدن بهار

۰۵
فروردين


با آمدن بهار 

زبان سرخ واژه های من !

که به اندازه ی یک زمستان 

میان ما جدایی آورده بود 

دوباره سبز شد 

و خاطرات آن زمستان سرد 

در دستان من !

جوانه زد 

بارور شد 

شعر شد 

و دل تو را هم به دست آورد !

اما 

نه این نسیم موافق 

نه این عطر اقاقی 

نه این رگبار تند بهاری 

و نه این لهجه ی اردیبهشتی شعر من !

هیچ کدام نتوانستند 

رد پای عمیق دلتنگی های تو را 

از قلب من !

پاک کنند ... 


| تابان رضازاده اول |

  • پروازِ خیال ...

سَرَت

۳۰
اسفند


سَرَت

سَرَت

سَرَت

سَرَت

سَرَت

سَرَت

سَرَت

سینه سفره کنم...

بچینی اش توی آغوشم


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


هر وقت مادرم می خندد

پدرم زیر لب دعای تحویل سال 

می خواند

خانه ی ما هر روز سه چهار مرتبه،

از ته دل عید است


| رسول ادهمی |

  • پروازِ خیال ...

نود و درد

۳۰
اسفند


هر لحظه دلم را غمِ یک حادثه لرزاند

سال "نود و درد" عجب سال بدی بود...


| محمد مهدی درویش زاده |

  • پروازِ خیال ...


چون جاده به زخم رفتن آراست مرا

یک سینه تپش.. نفس ‌نفس کاست مرا

این بود تمام ماجرای من و او :

"میخواستمش ولی نمی‌خواست مرا..."


| ایرج زبردست |

  • پروازِ خیال ...


هر دم دردی از پیِ دردی ای سال!

با این تنِ ناتوان چه کردی؟ ای سال!

رفتی و گذشتنِ تو یک عمر گذشت...

صد سال سیاه برنگردی ای سال!


| قیصر امین پور |

  • پروازِ خیال ...

دو، سه !

۲۶
اسفند


دو زن داشتم از دو تا مرد که...

دو تا گریه ی تحت پیگرد که...


دو تا خواب ِ آماده ی پا شدن

شبی گم در آغوش ِ پیدا شدن

یکی خسته از آنچه بود و نبود

سفیدی سیگار با طعم دود


سفیدی کاغذ به سرخوردگی

سفیدی قرصی در افسردگی


بریده شده از تمام ِ خوشی

سفیدی صورت پس از خودکشی


سفیدی یک نامه ی ناتمام

سفیدی زن، قاطی ِ دست هام


سفیدی یک گـَرد در وهم من

سقوطی در آغوش بی رحم من


زنی خسته از آنچه دید و ندید

سفید ِ سفید ِ سفید ِ سفید

یکی لذت ِ قبل ِ وابستگی

سیاهی شب در دل ِ خستگی


سیاهی بغض ِ کلاغی که نیست

فرو رفتن از باتلاقی که نیست


جنون در جنون از جنون، تابدار

سیاهی یک دامن چاکدار!


تتن تن تتن در تنم در تنت

سیاهی یک خال بر گردنت


ذغالی که قرمز شده از عطش

سیاهی یک سایه در حرکتش


حضور ِ غریزی ِ بی اشتباه!

سیاه ِ سیاه ِ سیاه ِ سیاه

دو زن داشتم توی یک قلب با...

دو زن مثل دو قطب آهنربا!


سه تا خواب ِ خوشبخت در تخت من

سه تا تخت در خواب خوشبخت من


سه غیرطبیعی ِ زیر ِ سرُم!

سه دیوانه در عصر بمب و اتم


بدون «حسودی» و «مال کسی»

دو زن مثل پایان دلواپسی


دو زن داشتم توی یک خانه که...

سه تا آدم ِ نیمه دیوانه که...


سه تا حل شده در تن ِ دیگری

سه رؤیای ِ خوشبخت ِ خاکستری


| سید مهدی موسوی |

  • پروازِ خیال ...

مثل بهار باش

۲۶
اسفند


زمستان

آخرین حرف هایش را

روی آخرین برگ 

از آخرین شاخه ی آخرین درخت 

نقاشی میکند

و لای پنجره ی یخ کرده ی اسفند میگذارد

بهار اما پشت در است

حالش خریدنی ست

آمده تا مبتلا کند

با فروردین ناز میکشد

با فروردین دل میبرد

و به اردیبهشت که میرسد..

امان از اردیبهشت

امان از اردیبهشت که بوی ماه و آسمان میدهد

اردیبهشت عاشق است

سرش را روی شانه ی خرداد میگذارد

و با قصه های لیلی

هوای شهر را مجنون میکند!


مثل بهار باش

گاهی ابری

گاهی بارانی

و گاهی سرخوش و آفتابی

بگذار دریا با تو همراه شود

در کوچه هایی قدم بگذار

که عطر بهار نارنج

عشق را تحمیل میکند


پنجره را باز کن

تا آخرین حرف های زمستان

در آغوش باد رنگ فراموشی بگیرد

بهار را باید عاشق بود

بهار را باید رویید

بهار را....

من میگویم بهار را باید به گونه ای زندگی کرد

گه انگار تکرار نخواهد شد


| علی سلطانی |

  • پروازِ خیال ...


از تو بعید نیست جهان عاشقت شود

شیطان رانده، سجده کنان عاشقت شود


از تو بعید نیست میان دو خنده ات

تاریخ گنگی از خفقان، عاشقت شود


توران به خاک خاطره هایت بیافتد و 

آرش، بدون تیر و کمان، عاشقت شود


چشمان تو، که رنگ پشیمانی خداست

درآینه، بدون گمان، عاشقت شود


از تو بعید نیست ،قیامت کنی و بعد

خاکستر جهنمیان عاشقت شود


وقتی نوازش تو شبیخون زندگیست

هر قلب مات بی ضربان، عاشقت شود


از من بعید بود ولی عاشقت شدم...

از تو بعید نیست جهان عاشقت شود


| افشین یداللهی |

  • پروازِ خیال ...


چه کرده‌ای

که از پشت فرسنگ‌ها و سال‌ها فاصله

بی‌آنکه ببینمت

بی‌آنکه لمست کنم

بی‌آنکه هرگز بوسیده باشمت

ازآنِ تو شدم

متعهدترین لااُبالی دنیا

احساس می‌کنم بکارت ذهنم

درحال ترمیم است

به کارَت می‌‌آیم؟


| افشین یداللهی |


روحشون شاد... :(

  • پروازِ خیال ...


چشم در راه کسی هستم

کوله بارش بر دوش،

آفتابش در دست

خنده بر لب، گل به دامن، پیروز

کوله بارش سرشار از عشق، امید

آفتابش نوروز

باسلامش، شادی

در کلامش، لبخند

از نقس هایش گُل می بارد

با قدم هایش گُل می کارد

مهربان، زیبا، دوست

روح هستی با اوست!

قصه ساده است ، معما مشمار،

چشم در راه بهارم آری،

چشم در راهِ بهار!


| فریدون مشیری |

  • پروازِ خیال ...

حیف

۲۵
اسفند


حیف از امسال که بی دوست گذشت

حیف‌تر سال جدیدی که تو را کم دارد


| صادق هوشیار |

  • پروازِ خیال ...


سفره ای از سکوت می چینم

خسته از انتظار و دوری ها

سال هایی که آتشم زده اند

وسط چارشنبه سوری ها ...


| سیدمهدی موسوی |

  • پروازِ خیال ...

مین

۲۳
اسفند


یک قدم پیش، یک قدم به عقب، 

حالِ من وقتِ دیدنت این است

حال سربازِ بی‌نوایی که

رو به هر سمت و سو کُند، "مین" است!


| مجید آژ |

  • پروازِ خیال ...

اعماق قلب

۲۳
اسفند


مرا از اعماق قلبش دوست داشت

جایی نزدیک به 

درب خروجی ...


| پدرام مسافری |

  • پروازِ خیال ...


بُغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند!

دلمان تنگ شد وُ قافیـه ها ریخت به هم


من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق!

پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم..؟


| امید صباغ نو |

  • پروازِ خیال ...


دوستش داشته ای

و  در سانحه ای مرگبار 

از دستش داده ای

حالا می بینی

کنار دیگری نشسته است

زنده

دارد لبخند می زند

خوشحال نیستی؟


| علیرضا آدینه |

  • پروازِ خیال ...


چراغ را روشن می کنم

در تاریکی معلوم نیست

تا کجا تنها هستم


| حسن آذری |

  • پروازِ خیال ...

زن دیوانه

۱۹
اسفند


میزند زیر گریه منتظر است

شاهد گریه کردنم باشد

زن دیوانه ای است، میخواهد

با همین گریه ها زنم باشد


من به سیگار ناشتای خودم

بیشتر فکر میکنم تا او

شاید این صبح تلخ بی سیگار

صبح آتش گرفتنم باشد


زندگی میکند ، و می گوید

با همین مرد مُرده خوشبختم

من نفس میکشم، و می خواهم

کفنم وصله ی تنم باشد


گور من گم شده ست، بگذارید

گوری از نو بنا کنم، شاید

همه ی درد من ازینکه دگر

گور خود را نمی کَنم باشد


می زنم زیر خنده، می گوید

با تو خوشبخت، با تو خوشحالم

میگذارم که هر چه میخواهد

هر چه می خواهدم، زنم باشد


-در کنارم همیشه می مانی؟

در کنارم دوباره می خوابی؟

-باااشد... این بار نیز با اینکه

در تکاپوی رفتنم... باااشد


کاش پایان گرفته بود و نبود

کاش می رفت، کاش می مردم

آخرین ردپای دستانش

باید آغاز مردنم باشد


زن دیوانه رفت، من ماندم

آسمان های آبی ام رفتند

ابرها آمدند، پس باید

وقت باران گرفتنم باشد ...


| حسین صفا |

  • پروازِ خیال ...

خواب عشق

۱۸
اسفند


من به تعبیر خواب مشکوکم

هر کسی خواب عشق را دیده ست

صبح فردای غرق در کابوس

رو به دستان قبله خوابیده ست


|‌‌ علیرضا آذر |

  • پروازِ خیال ...


دلم را دیدی و گفتی عجب عصر غم انگیزی

به چشمم زل زدی گفتی عجب باران زیبایی ...


| سید سعید صاحب علم |

  • پروازِ خیال ...

تنهایی ات

۱۷
اسفند


در سینه ات یک دردِ ناآرام می پیچد

مثل صدای تیر، در ساعاتِ خاموشی

در خاطراتت مثل بادی سرد می لرزی

تنهایی ات را مثل شیری گرم می نوشی...


| حامد ابراهیم پور |

  • پروازِ خیال ...

هزار بار ..!

۱۷
اسفند


با چشم های خیس

هرآنچه هست را دو تا میبینم 

تو را که نیستی

هر پلک و هر نظر،

هزار بار ..!


| یاور مهدی پور |

  • پروازِ خیال ...


جذاب ترین مرد دنیا هم باشی

به زشت ترین زن دنیا بگویی می توانم بغلت کنم؟

پیش بینی این که عکس العمل چه خواهد بود،

اندازه ی احتمال ناچیز است

شاید کتک بخوری

فحش بشنوی و مردم بریزند سرت

عصبانی نشوید گفتم شاید.

اما زشت ترین زن دنیا باشی به زیباترین مرد دنیا بگویی، می شود در آغوش بگیرمت؟

احتمال لبخند بسیار است

خیلی از مردها از امتحان بدشان نمی آید

ولی زن ها

به کیفیت و میزان علاقه می اندیشند

به مدام بودن این احساس

حالا تو فلان هنرپیشه ی محبوب باش

فلان خواننده

فلان مردی که جهانی متاثر از اوست

صورتت لباس عشق نپوشیده باشد و

آن لحظه

چشم هایت عاطفه را به تصویر نکشند

و نگویی تا ته عمر هستی

زود می فهمند

و تو مثل دیگران،

پشت چراغ مردی می مانی

که گونه هاش از گفتن دوستت دارم

سرخ است

و نگاهش سبزترین راهی  ست که حین تماشا

سنگینی هر ترافیکی را به جان و جریمه

می خرد

آری مهم نیست که هستی

دل زن شبیه به جمهوری ست

هر کسی حق ابراز وجود را دارد

اما برای او قبل هر چیز 

پایبندی به قوانین محبت ،معیار 

و میزان، عشقی ست که به پای او می ریزی

شاید بگویی پس این همه زن فلان که گوشه ی خیابان ایستادند چه

آری اما باز ببین به ازای هر یک زن ِ آن طوری

چند مرد کنار می آیند

چند مرد بوق شان را بلند می کنند

تا با اشاره ای فرو کنند در گوش شهر؟


| رسول ادهمی |

  • پروازِ خیال ...

می رسی

۱۶
اسفند


خواب دیدم «نیستی»

تعبیر آمد «می رسی»

هر چه من دیوانه بودم

ابن ِ سیرین، بیشتر!


| امیرعلی سلیمانی |

  • پروازِ خیال ...


خودمرگی

واژه ی شکوهمندی ست

و از صلابتی که سالها به دنبالش بودیم

باوقارترینشان

محبوبم

باید کتمان کنیم که دوست داریم

من تو را

و تو مرا...

چرا که آدم ها همیشه

تردید را دوست تر دارند

و رنج تنها یک واژه ی سه حرفی نیست

سالها می تواند در ما معنا شود

باید کتمان کنیم

تا صفوف چشم انتظار شک

بی پروا و گستاخ

ما را گم نکند

و فسردگی برای همیشه دست به سر شود!

خودمرگی

واژه ای غنی و بی نیاز است

و من به این شکل که میخوانی

معنایش می کنم:

"مُردنی با اراده؛ در آغوش کسی که بسیار دوستش داری"


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


اول از ته دل خندیدیم

بعدها با دهان

و کم کم این لب بود

که گاهی 

خنده

بر آن می نشست

حالا مدت هاست

همه چیز به سر رسیده و از چشم ها

فرو می ریزد


| یاور مهدی پور |

  • پروازِ خیال ...

پَنجره

۱۵
اسفند


دیدَم از پَنجره خندان دونَفر در کوچه

شدّت خَندهٔ آن دو به غَمَم جَریان داد


دلِ من تا لَب خندان تو با یارت دید

از لبِ پَنجره اُفتاد کِنارم جان داد


| شاهین پورعلی اکبر |

  • پروازِ خیال ...


ای حضرت مرگ اشتباهی شده انگار

ما زنده نبودیم که امروز بمیریم...


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...

پرواز می کنیم

۱۳
اسفند


خط کشی های عابر پیاده

برای آدمهای تنها خوب است

وگرنه من و تو

دوتایی در خیابان

قدم که نمی زنیم

پرواز می کنیم


| صادق اسماعیلی الوند |

  • پروازِ خیال ...

از حادثه پُرم

۱۳
اسفند


آنقدر از حادثه پُرم

که وقتی به خانه می رسم

تلویزیون، لم می دهد روی کاناپه

تا مرا تماشا کند...

خستگی ام می پَرد روی رخت آویز

عینک ام با روزنامه ی عصر پاک می شود

و چشم هام می روند بخوابند...

اما دست هام هنوز در دست های تو

در قدم زدنی پاییزی

در خیابانی جا مانده اند.

 

| وحید پور زارع |

  • پروازِ خیال ...


در نور شمع

زن تری ؛

در آفتاب صبح که چشم باز میکنی !

فرشته تر

و من

بین این دو زیباییِ باشکوه !

عاشقانه آونگ شده ام ...


| عباس معروفی |

  • پروازِ خیال ...


هرگز تو هم مانند من آزار دیدی؟

یار خودت را از خودت بیزار دیدی؟ 


آیا تو هم هر پرده ای را تا گشودی

از چار چوب پنجره دیوار دیدی؟


اصلا ببینم تا به حالا صخره بودی؟

از زیر امواج آسمان را تار دیدی؟


نام کسی را در قنوتت گریه کردی؟

از «آتنا» گفتن «عذابَ النار» دیدی؟


در پشت دیوار ِحیاطی شعر خواندی؟

دل کندن از یک خانه را دشوار دیدی؟


آیا تو هم با چشم ِ باز و خیس ِ از اشک

خواب کسی را روز و شب بیدار دیدی؟


رفتی مطب بی نسخه برگردی به خانه؟

بیمار بودی مثل ِمن ؟ ، بیمار دیدی؟؟


حقا که با من فرق داری ــ لااقل تو

 او را که می خواهی خودت یک بار دیدی


| کاظم بهمنی |

  • پروازِ خیال ...


ببین می تــوانی بمانی بمان

عزیزم تو  خیــلی  جـوانی بمان


تو هم مثل من نیمه جـانی بمان

زمــین گـیر  من،آســمانی،بمان


اگر  می شـود می توانی بـمان


تو  نـیلوفرانه  تـریـن  یاس  شـهر

وجود  تو  کانون  احـساس  شهر


دعا گوی  هر قـدر  نشناس شهر

نکش دست از دست دستاس شهر


نباشـی، چـه آبی چه نانـی بمان


چه شد با علی همسفر ماندنت

چه  شـد  ماجرای  سـپر ماندنـت


چه  شد پـای حـرف پـدر  ماندنـت

پس از غـصه ی پشـت  در  ماندنت


نـدارد علــی هـمزبانی بمــان

 

برای علی بی تو بـد میشود

بدون تو غم بی عـدد میشود


نرو که غــرورم لــگــد میشود

و این سـقف،سـنگ لحدمیشود


تو باید غــمم را بدانــی بمــان


چرا اشــک را آبـرو میکــنی

چرا چــادرت را رفـو میکـــنی


چرا اسـتخوان درگـلو میکــنی

چرامـــرگ را آرزو میکـــــنی


چه کم دارد این زنــدگانی بمان


| حامد خاکی |

  • پروازِ خیال ...


گم کرده بودم آن خیابان را

پرواز روی بام تهران را

بغض کنار سیدخندان را

قرض قرار چای و قلیان را

آن موی بی‌رحم پریشان را

من می‌روم پیدا کنم... آن را


| حسین غیاثی |

  • پروازِ خیال ...

عشق بیدار نشد

۰۹
اسفند


زل زدیم به در و دیوار 

دوستت دارم ها را فریاد نزدیم

پنحره ها را بستیم 

بوسه ها را 

پنهان کردیم زیر تخت 

و هیچ نگفتیم

اینگونه بود که یک شب

عشق خوابید

و بیدار نشد دیگر...

 

| بهنام محبی فر |

  • پروازِ خیال ...

بوسه دهم

۰۸
اسفند


آه، که شب جمله در این وعده رفت

بوسه دهم... بوسه دهم...روز شد!


| مولانای جان |

  • پروازِ خیال ...

او زن بود

۰۸
اسفند


او زن بود

یک زن غمگین

از آنها که موهایش را نمی بافت

حرفهایش را به کسی نمی گفت

و شبها معشوقش را

_که در بالش خاک کرده بود_

در آغوش می کشید

او زن بود

که می توانست چند روز چیزی نخورد

نخوابد

و ساعت ها به یکجا خیره شود

من برایش دشت آورده بودم

روی سینه ام

که سر بگذارد

او اما زن بود

از آنها که سیگارش را به آتش می سپرد

اما فراموش می کرد بکشد

یک زن غمگین

که تخت خوابش برای دو نفر 

جا نداشت


| آیا عابدین |

  • پروازِ خیال ...


‏‎می توانی بروی قصه و رویا بشوی

‏‎راهی دورترین گوشه ی دنیا بشوی

 

‏‎ساده نگذشتم ازین عشق، خودت می دانى

‏‎من زمینگیر شدم تا تو مبادا بشوی

 

‏‎آی! مثل خوره این فکر عذابم می داد؛

چوب ما را بخوری، وردِ زبان ها بشوی

 

‏‎من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم

‏‎من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی 


‏‎دانه ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط

‏‎باید از این طرف شیشه تماشا بشوی

 

‏‎گرهِ عشق تو را هیچ کسی باز نکرد

‏‎تو خودت خواسته بودی که معما بشوی

 

‏‎در جهانی که پر از "وامق" و"مجنون" شده است

‏‎می توانی عذرا باشی،  لیلا بشوی

 

‏‎می توانی فقط از زاویه ی یک لبخند

‏‎در دل سنگ ترین آدم ها جا بشوی

 

‏‎بعد از این، مرگ نفس های مرا می شمرد

‏‎فقط از این نگرانم که تو تنها بشوی


| مهدی فرجی |

  • پروازِ خیال ...

دست های پدر

۰۷
اسفند


کور بودیم و

غم های پدر را نمی دیدیم

مادرم اما بریل می دانست

هر شب دردها را

از روی پینه ی دست های پدر مرور می کرد...


| حسین غلامی خواه |

  • پروازِ خیال ...


از شروع این جهان، مَرد از پی زَن می‌دوید..

از پی مردان دویدن را زُلیخا باب کرد..


| شروین سلیمانی |

  • پروازِ خیال ...

لطفا بگو نوچ!

۰۶
اسفند


بیا خودمان را پخش کنیم کف اتاق

چشم هایمان را ببندیم...

دستهایمان  را باز کنیم

و مشت مشت از روی فرش بوسه جمع کنیم!

اجازه بده بپرسم: دوستم داری؟

تو با ناز بگو نوچ!

بگذار بپرسم: این مدت که تنهایم گذاشته بودی دلتنگم شدی؟

تو هم با عشوه بگویی نوچ!

لبخند شیطنت آمیز بزن

تا من بگویم: فدای لبهایت که وقتی میگویی نوچ!

حس میکنم بوسه میخواهی!

راستی...

بوسه میخواهی؟

لطفا بگو نوچ!


| حامد نیازی |

  • پروازِ خیال ...


نمی دانستیم

اما نقص عضوی مادرزادی در ما بود 

دست های تو از شانه های من روییده بود

و دست های من از شانه های تو 

روزی که فهمیدیم

به هم لبخند زدیم

همدیگر را در آغوش کشیدیم

و همه چیز مرتب شد ...


| کیانوش خان محمدی |

  • پروازِ خیال ...

دیشب با تو

۰۶
اسفند


صبح 

که بیدار شدم،

نفسم بند آمده بود

دیشب با تو،

تمام کوچه هاى شهر را دویده بودم.


| عرفان کارچانی |

  • پروازِ خیال ...


صحبت از "ماندن یک عمر" بماند به کنار

قدر نوشیدن یک چای بمانی کافیست...


| معین صباغ مقدم |

  • پروازِ خیال ...

نقطه ضعف

۰۵
اسفند


خب همه آدمها یک نقطه ضعف دارند

مثلا من که در جغرافی 

چیزی بارم نبود

"گمت کردم"

 یا تو که تاریخ ات خوب نبود

"فراموشم کردی"


| آریا نوری |

  • پروازِ خیال ...


تمام این فاصله‌ها

تمام ِ این تنهایی‌ها

تمام ِ نداشتن‌هایت

ای کاش ..‌خوابی بودند 

شبیه ِ خواب ِ دم ِ صبح

می‌آمدی

با دستان ِ شبیه اطلسی‌ات

بیدارم می‌کردی

می‌گفتی جان ِ دلم‌، صبح شده است

و من به بهانه‌ی رهانیدنم از خوابی سخت

در آغوش می‌کشیدمت...

اما حیف‌ تو نیستی

و من به واقعی ترین شکلِ ممکن

اسیر کابوس ِ نداشتن‌ ات شده ام

تنهای‌ تنهای‌ تنها...


| مهدی صادقی |

  • پروازِ خیال ...

زنان میانسال

۰۳
اسفند


من عاشق زنان میانسالم

که عشق را می شناسند

و اندوه را

و درد را

و بدون آن که حرفی بزنند،

با چهره های تکیده شان

از عشق می گویند

و از اندوه

و از درد!


| فردین نظری |

  • پروازِ خیال ...

عاشق "او" بود

۰۳
اسفند


این قلب ترک خورده ی من بند به مو بود...

من عاشق او بودم و او عاشق "او" بود...!


| سید تقی سیدی |

  • پروازِ خیال ...

به موقع نگفتم

۰۳
اسفند


من که هر وقت عجله‌ای در کار بود

کلید را در جیبم پیدا نمی‌کردم،

طبیعی بود اگر جمله‌ی "دوستت دارم" را

به موقع در دهانم پیدا نکنم!

تو مثل تمام معشوقه‌های دنیا

دیرت شده بود و باید می‌رفتی،

رفتی،

و من بعد از رفتنت بارها گفتم دوستت دارم،

بارها و بارها ...

مثل دیوانه‌ای که رو به خیابان ایستاده،

و کلید را مدام در قفلی می‌چرخانَد که نیست...


| کیانوش خان محمدی |

  • پروازِ خیال ...

زیباست ها

۰۲
اسفند


داشتم تصورت میکردم

ساده،

آرام،

زیبا،

با همان لباس آبی فیروزه ای ات.

با همان دامن بلند گل دار .

با اولین لبخندی که زدم،

دیدم خدا کنارم نشسته و

دست هایش را زیر چانه اش زده!

نگاهم کرد و گفت...

زیباست ها!


| حامد نیازی |

  • پروازِ خیال ...

سیرک

۰۲
اسفند


شنیده ام که باران

شعبده بازیست

که از کلاهش

صدای بوسه در می آورد

و بر کف خیابان می ریزد!

عزیزم

سیرک برویم؟!


| بهرنگ قاسمی |

  • پروازِ خیال ...


دل تنگم و دلتنگ نبودی که بدانی چه کشیدم

عاشق نشدی لنگ نبودی که بدانی چه کشیدم


کو قطره اشکی که به پای تو بریزم که بمانی؟

بی اسحله در جنگ نبودی که بدانی چه کشیدم


تو آن بت مغرور پیمبر شکنی داغ ندیدی

دل بسته به یک سنگ نبودی که بدانی چه کشیدم


| سید تقی سیدی |

  • پروازِ خیال ...


خواستم برایت شعری بنویسم

آمدی و کنارم نشستی...

موهایت را باز کردی...

موهایت ‌ریخت روی دفترم!

خواستم ادامه دهم

دیدم لب هایت بوی بوسه گرفته...

و دکمه های پیراهنم دارند

برای بوسیدن سر انگشتانت 

بی تابی می کنند...

خواستم...

دیدم فایده ای ندارد!

دفترم را بستم...

این شعر هیچ وقت

مجوز نمی گرفت!


| محسن حسینخانی |

  • پروازِ خیال ...


آنقَدَر عشقِ عذاب آورِ او شیرین است

مانده ام لعنت و نفرین بِکنم یا که دعا


| محسن محمدی |

  • پروازِ خیال ...


باید با من حرف می زدی

من محتاجِ یک جمله بودم !

جمله ای از تو 

که مرا از آغوشِ زنجیرهای نَنوشتن ،

 برَهاند ...

باید با من حرف می زدی

تا چیزی می نوشتم !

کلیدِ ادامه ی زندگی، در حنجره ی تو بود

در صدای تو !

تویی که در من ، 

من را گُم کرده بودی ...


| سید محمد مرکبیان |

  • پروازِ خیال ...


کاش

خوب نگاهش می کردم

چشم هایش را به یاد ندارم

و رنگ صدایش را

کاش خوب گوش می کردم.

من از تمام او

دست کوچکش را به خاطر می آورم

آن پرنده ی سفید را

که بی تاب رفتن بود

دستم را که باز کردم

برای همیشه پرید...


| رسول یونان |

  • پروازِ خیال ...


ناگهان زنگ می زند تلفن،

ناگهان وقت رفتنت باشد...

مرد هم گریه می کند وقتی

سر ِ من روی دامنت باشد


بکشی دست روی تنهاییش،

بکشد دست از تو و دنیات

واقعا عاشق خودش باشی،

واقعا عاشق تنت باشد


روبرویت گلوله و باتوم،

پشت سر خنجر رفیقانت

توی دنیای دوست داشتنی...

بهترین دوست دشمنت باشد!


دل به آبی آسمان بدهی،

به همه عشق را نشان بدهی

بعد، در راه دوست جان بدهی...

دوستت عاشق زنت باشد!


چمدانی نشسته بر دوشت،

زخم هایی به قلب مغلوبت

پرتگاهی به نام آزادی

مقصدِ راه آهنت باشد


عشق، مکثی ست قبل بیداری... 

انتخابی میان جبر و جبر

جام سم توی دست لرزانت،

تیغ هم روی گردنت باشد


خسته از «انقلاب» و «آزادی»،

فندکی درمیاوری شاید

هجده «تیر» بی سرانجامی،

توی سیگار «بهمنت» باشد......


| سید مهدی موسوی |

  • پروازِ خیال ...

بسیار تر

۲۶
بهمن


تورا چند بار دوست دارم 

ولی هربار

بسیار تر


| حمید رها |

  • پروازِ خیال ...

زن نیستم

۲۶
بهمن


زن نیستم که مثل تو

میوه های توی تُنگ  را

شیرین تر از اصالتش نگه دارم !

و گلهای جهان،

" مادر"  صدایم کنند !


زن نیستم که مثل تو 

جای زخم هایم را پنهان کنم

لوله ی تفنگ را بگیرم به سمت " هیچکس "،

و برای بچه ها

قصه ای از صلح و آزادی بگویم !


زن نیستم که مثل تو

که گاهی مثل تو

بشینم و شالگردن ببافم 

ببافم،

یکی زیر

_زیر بازی نمیکنم،  مثل مردی که دوستش دارم!_

یکی رو

_رو راستم توی عشق، شکل کاری که عطر با مشام می کند_

ببافم

که سردش نشود،

(برای مردی که با غریبه ها گرمتر بود )


بعد " تا " بزنم برای روز مبادا

دو دستی تحویل کمد بدهم،

و دو دستی مثل مجرم ها

همیشه طلبکار زیبایی ام باشند !


و چه می دانند...

که رازی ست میان تو و کمد 

میان کمد و تاریکی

و پیراهن گلدار تنهایی

که دوست داشت،

دشت را 

روی تن " تو "  پرو کند ...!


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

حس کن مرا

۲۶
بهمن


حس کن مرا در دوستت دارم درِ گوشَت

حس کن مرا در شیطنت هایم در آغوشت

حس کن مرا در آخرین سطر از تشنج هام

حس کن مرا؛ حس کن مرا

که مثل تو تنهام...


| سید مهدی موسوی |

  • پروازِ خیال ...


زن ها زمستانند

چترند بارانند

وقتی که غمگینند

آواز می خوانند


| احسان افشاری |

  • پروازِ خیال ...


بیچاره نیایی ضرر میکنی ها...

صبح ها با نوازش بیدارت می کنم

صبحانه بوسه با طعم شعر!

تا ظهر دورت می گردم!

نهار بوسه با طعم عشق!

چرت عصر گاهی ات را کنج دنج آغوشم  میزنی و باز...

تا شب دورت می گردم!

شام بوسه با طعم دوستت دارم!

تا صبح هم میتوانم با لبهایم روی تنت شعر بپاشم!

لگد به بخت خودت نزن...

هیچ کس مثل من تو را وسط رویا نمی نشاند!

بلند شو زودتر بیا!

از من گفتن...

دیگر خود دانی !


| حامد نیازی |

  • پروازِ خیال ...

بیچاره

۲۴
بهمن


هیچ عاشقی،

بیچاره تر از عاشقی نیست؛

که هم گول میخورد

هم عشق میدهد

هم تنهاست…


| امیر وجود |

  • پروازِ خیال ...

زیباترین گل

۲۳
بهمن


مریم باشد

یا رز سرخ

گلایل باشد 

یا یاس بنفش ...

فرقی نمی کند ،

زیباترین گل ها

گل های بازیگوشی اند

که در انتظار آمدن زنی

در پشت یک مرد

پنهان می شود  !


| مرتضی شالی |

  • پروازِ خیال ...


نه به فکر تصاحبش هستی

نه به دنبال یه هماغوشی

واسه حرفاش منتظر میشی

صبح تا شب کنار یه گوشی


بغلش می کنی از اونور خط

وسط حرف های ناگفته

بغلش می کنی و مطمئنی:

اتفاق بدی نمی افته...


| سید مهدی موسوی |

  • پروازِ خیال ...

حوای عاشق

۲۲
بهمن


و خدا گفت:

جانش را بگیر!

فرشته به نزدش آمد

و حوا گفت:

گیرم که بهشت باشد سرایم

من بی «آدمم» جای نروم!

و خدا گفت:

راست می گوید حوای ما!

ما او را از سمت چپ به وفا

و از راست به عشق مفتخر کردیم!

فرشته پرسید:

تکلیف چیست؟

خدایش فرمود:

به جای او، جان آدم گیر

حوا خودش از این فراق خواهد مرد!


| حجت فرهنگدوست |

  • پروازِ خیال ...

غم نشمرده

۲۲
بهمن


گیرم از قصه این غصه هم آگاه شدم...

زندگی روز و شبش، از غم نشمرده پر است...


| فاضل نظری |

  • پروازِ خیال ...

زنانه

۲۲
بهمن


کم نگفته باشم،

همه ی مردها 

یک بار در زندگی

زنانه گریسته اند

زنانه اشک هاشان را پاک کرده و

زنانه به مرد درون آینه 

دل سوزاندند


| رسول ادهمی |

  • پروازِ خیال ...


پشت درختِ خاطره نابود می شوم

سیگارِ برگ می کشی و دود می شوم


اینجا کسی برای کسی بی قرار نیست

من در کنار پنجره‌ام، او در کنار کیست؟


| احسان افشاری |

  • پروازِ خیال ...

غرق تماشا

۲۱
بهمن


اینکه من غرق تماشای شما باشم هم

کمتر از غرق شدن در وسط دریا نیست


| علی حسنی |

  • پروازِ خیال ...


من خدای غزل ناب نگاهت شده‌ام

از رگ گردنِ تو، من به تو نزدیکترم...


| امید صباغ نو |

  • پروازِ خیال ...


محبوبم!

بر می گردم به ابتدای قصه

داستان مردی که عاشق شد...

داستان کوتاهی بود مگر نه!

پایانش ولی بزرگ و بی سرانجام

حالا این "تنهایی" ست

که در نقش کلاغی سیاه و تاریک

راه درازی تا خانه اش خواهد داشت.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

خوبم

۱۸
بهمن


گاهی دلم میگیرد از احوال پرسی ها‌!

خوبم، خداراشکر گفتن های اجباری!


| امید رهایی |

  • پروازِ خیال ...


من رفتنت را با دو چشم بسته‌ام دیدم

از بوسه‌هایت لابه‌لای گریه فهمیدم


قدِّ زمستانی‌ترین روز خدا سردی

تا گریه کردم، گریه کردی.. برنمی‌گردی؟


اسم تو را در شعرهایم خط‌خطی کردم

وقتی نباشی من به دنیا برنمی‌گردم


باران ببارد آسمان عطر تو را دارد

بغضت گریبان می‌درَد تا صبح می‌بارد


لبخند دارم می‌زنم با اینکه دلتنگم

دارم برای زندگی با مرگ می‌جنگم


| پویا جمشیدی |

  • پروازِ خیال ...


کاش آن روز که میرفتی

باران شدیدی میبارد

یا کسوف می شد !

اصلا زمین را گرد و غبار می گرفت

اما ...

روزی که رفتی

یک روز کاملا معمولی بود

آفتاب بود و چند لکه ابر و کمی هم نسیم ...

حالا تمام روزها یاد رفتن تو می افتم ...

این روزها

نفسم را می گیرند

همین روزها

که آفتابی است

همین روزها که کمی نسیم دارد

همین روزهای معمولی ...


| مرتضی شالی |

  • پروازِ خیال ...


اگر لازم باشد زنانه فکر می کنم

و چون سوزنی در خیالت فرو می روم

به دکمه های لباست دست می کشم

و زندگی را بیدار می کنم.

می‌بوسمت؛

آنقدر که

دهانم را با دهان تو

اشتباه بگیرند.


| غلامرضا بروسان |

  • پروازِ خیال ...


پابند کفش های سیاه سفر نشو !

یا دست کم بخاطر من دیرتر برو


دارم نگاه می‌کنم و حرص می‌خورم 

امشب قشنگ تر شده ای ، بیشتر نشو 


کاری نکن که بشکنی امـا ...شکسته ای 

حالا شکستنی ترم از شاخه های مُو 


موضوع را عوض بکنیم ، از خودت بگو

به به مبارک است ، دل خوش ، لباس نو


دارند سور و سات عروسی می آورند

از کوچه های سرد به آغوش گرم تو !


هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر 

مجبور نیستی که بمانی ... ولی نرو ..!


| مهدی فرجی |

  • پروازِ خیال ...

نقش اول من!

۱۶
بهمن


شبیه یک فیلم

مدام در سرم تکرار می شوی

و دقیقا در آهسته ترین صحنه ها می خندی

که من فیلم را نگه می دارم

سیگار می کشم

قدم می زنم

و فیلم را به عقب بر می گردانم

نقش اول من!

پایانت را هرگز نباید دید.


| آبا عابدین |

  • پروازِ خیال ...


هر چه کنم نمی شود، تا بروی تو از دلم

از تو فرار می کنم، باز تویی مقابلم...


 | طارق خراسانی |

  • پروازِ خیال ...