کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

رنگین کمون

۰۴
شهریور

سلام دوستانِ جان!

همراه های خوب و دوست داشتنی

اول از همه ازتون بی نهایت ممنونم که اینجا رو میخونید و بهم انرژی میدین برای به روز نگه داشتنش

امیدوارم همون قدر که حضور شما خوشحالم میکنه، شما هم از خوندن اینجا و پست هاش لذت ببرین و بهتون حس خوبی بده :)

خیلیا ازم خواسته بودن کانال تلگرامی داشته باشم اما به دلایلی مایل نبودم

الان اینکارو کردم و یه کانال زدم اما فضاش کاملا با اینجا متفاوته

اگه خواستید یه سر بهش بزنید و اگه خوشتون اومد اونجا هم کنار من باشید

ممنون از همراهی همیشگیتون 

دلتون پر از عشق ❤️

 

رنگین کمون "

  • پروازِ خیال ...

نشان می دهم

۱۸
شهریور

 

مثل درختی که شناسنامه‌اش را

میخ کرده اند

روی تن اش

زخم هایت را

به رهگذران

نشان

می دهم

 

| ناهید عرجونی |  

  • پروازِ خیال ...

موهای تو در باد

۱۸
شهریور

 

به تو فکر می‌کنم

و موهای تو در باد

و موهای تو در باد

 

به تو فکر می‌کنم.

و تنها حسرتم

فراموش کردن عینکم است

تا رج‌های گردنت را ببینم...

 

تا ذره‌های نگاهم

رج‌های گردنت را ببوسد،

نفس بکشد،

بنوشد…

 

| الیاس علوی |  

  • پروازِ خیال ...

 

منظره‌ی ویرانی آدم‌ها غم انگیزترین منظره‌ی دنیاست.

ببینی کسی مثل طاوس میرفته، حالا مرغ نحیفی است، پرش ریخته...

 

| رضا قاسمی / همنوایی شبانه ارکستر چوبها |  

  • پروازِ خیال ...

دیده ی ما

۱۸
شهریور

 

هرچند دیده‌ها را، نادیده می‌شماری

هر جا که پاگذاری، فرش است دیده‌ی ما...

 

| صائب تبریزی |   

  • پروازِ خیال ...

 

باید غمگین می‌شدم، باید رنج می‌کشیدم، باید تمام اندوه جهان روی سرم آوار می‌شد تا بلند شوم و برای خودم کاری کنم.

باید تمام این‌ها اتفاق می‌افتاد، باید تمام این اشتباهات را می‌کردم و باید تمام این آسیب‌ها را می‌دیدم تا بیشتر تلاش کنم و خودم را از این مرداب آزارنده‌ی تکرار، بیرون بکشم.

بدون رنج نمی‌توان به قله رسید و بدون اندوه، نمی‌توان رشد کرد.

من باید تاریکی مطلق را پشت سر می‌گذاشتم تا به نور برسم و باید این محدودیت را به جان می‌خریدم. من باید می‌شکستم و از هم می‌پاشیدم تا نور، راهی برای ورود به من داشته‌باشد.

من باید گم می‌شدم، باید مسیرهای تازه‌ای را تجربه می‌کردم و باید به مقصدهای دورتری می‌رسیدم. من باید تنها می‌ماندم و باید از این سنگلاخ ناگوار عبور می‌کردم.

من قدرتم را در محدودیت یافتم، در تنهایی، در سکوت و در تمام چیزهایی که مرا رنج می‌داد.

من بی دفاع بودم، غمگین، ساکت، و سرشار از تنهایی مرموزی که در همه حال، با من بود.

 

| نرگس صرافیان طوفان |

  • پروازِ خیال ...

 

پنج گوزن تشنه،

پنج گنجشکِ بی سرپناه،

و شاید

پنج مسافر مانده در راه...

 

انگشتانم

روی صورتت

 

| حمید جدیدی |  

  • پروازِ خیال ...

 

تجربه‌ی دوست داشتن، یک خوشبختی است. گاهی حتی فراق، خوش است. خصوصا اگر از تب‌و‌تاب اولیه عبور کرده باشی. اجازه دهی غبارها بخوابند. آرام بگیری و قبول کنی.

عشق به قلب آدم غَنا می‌بخشد. تجربه‌ی این رنج‌ها خوب است و یک گنجینه در ته قلبِ تو پُر می‌کند، اگر درست شناسایی‌اش کنی.

آلبر کامو در زمانه‌ی دوری از یار نوشت: "حتی جدا از تو، چیزی در من سکونت داشت."

در غیبت معشوق، چیزی از او در تو ساکن می‌شود.

چیزی حتی بهتر از او.

 

| معین دهاز |   

  • پروازِ خیال ...

خورشید تو

۰۳
مهر

 

حیف از امروز که بی عشق شب آمد ای عشق

کاش خورشید تو آغاز کند فردا را...

 

| محمدعلی بهمنی |   

  • پروازِ خیال ...

 

روزهای خوبی نبود‌.

اما من

در همان روزهای سخت هم

تو را دوست داشتم.

 

| جاهد ظریف‌اوغلو / ترجمه: از سیامک تقی‌زاده |   

  • پروازِ خیال ...

 

روان‌درمانگرِ تازه‌ام پرسید آخرین‌باری که کسی را دوست داشته‌ای یادت هست؟ دقیقاً کِی بود؟

و من به‌جای جواب‌دادن، تلخ و طولانی گریستم.

جوابِ سوال آخرین‌باری که کسی را دوست داشته‌‌ای، کلمه نیست. جواب آخرین‌باری که کسی را دوست‌ داشته‌ای، گریه است. گریه‌ای طولانی.

 

| فاطمه بهروزفخر|   

  • پروازِ خیال ...

 

کوله‌تو جم کردی از من بگذری

این‌که ترکم می‌کنی یک خواب نیست

تو هنوزم خیلی جذابی ولی

لحظه‌های رفتنت جذاب نیست

 

قول می‌دم که فراموشت کنم

قول می‌دی که بهم سر می‌زنی

نمی‌تونی توو چشام نگاه کنی

می‌ری و از پشت خنجر می‌زنی!

 

سیگارمو بده

این غم یه عادته

من می‌کِشم هنوز

هر نخ یه حسرته

 

من طرفدار همین آزادی‌ام

هر کسی دلگیره می‌تونه بره

خونه از عطرت کلافه‌س، دلخوره

من درو وا می‌کنم خونه بره!

 

عاشقی دارایی دیوونه‌هاست

واسه این حرفاست که بدنامه عشق

عشق، تحقیرِ یه دنیا منطقه

خنده پای جوخه‌ی اعدامه عشق!

 

سیگارمو بده

این غم یه عادته

من می‌کِشم هنوز

هر نخ یه حسرته

 

| کسرا بختیاریان |  

  • پروازِ خیال ...

 

گل چو خندید محال است دگر غنچه شود

سر چو آشفته شد از عشق، به‌سامان نشود

 

| صائب تبریزی |   

  • پروازِ خیال ...

 

به خودت رحم کرده‌ای تا حالا؟ وسط یکی از آن جنگ‌های درونی، در میانه‌ی دادگاهی که علیه خودت برپا کرده‌ای تا خودت را به بدترین مجازات محکوم کنی، ناگهان دلت لرزیده برای بی‌پناه بودنت؟

خیلی هولناک است که آدم بزرگ‌ترین مجازات‌کننده خودش باشد؛ در حالی که از بیرون و در ظاهر همه‌چیز آرام به‌نظر برسد. هیچکس هرگز از آن جنگ‌های درونی با خبر نخواهد شد. هیچکس هرگز نمی‌فهمد که چه اتفاقی افتاد، چه‌چیزی شکست و چه‌چیزی ویران شد، مگر خودت به وقت شفقت بر خودت.

آدم‌ها چطور چیزی را از خدا می‌خواهند که حتی خودشان هم حاضر به انجام دادنش برای خودشان نیستند؟

 

| نعیمه بخشی |  

  • پروازِ خیال ...

و خنده ات

۳۱
شهریور

 

و خنده‌ات

دسته‌ی کبوتران سفیدی

که به یک‌باره پرواز می‌کنند.

 

| غلامرضا بروسان |

  • پروازِ خیال ...

 

چیزى بگو

حرفى بزن از فردا

اما نه انقدر تلخ که دلم بلرزد

و نه آنچنان زیبا

که باورم نشود.

 

| معین دهاز |

  • پروازِ خیال ...

چیزی بگو

۲۷
مرداد

 

چیزی بگو،

که بین خودمان

بماند.

مثلا یک

دوستت دارم

وسطِ آغوش...

 

| حمید رها |

  • پروازِ خیال ...

ترجمان صبحی

۲۷
مرداد

 

تو که ترجمان صبحی، به ترنّم و ترانه

لبِ زخم دیده بگشا، صفِ انتظار بشکن!

 

| محمدرضا شفیعی کدکنی |  

  • پروازِ خیال ...

 

صبور

مثل درختی که در آتش می‌سوزد

و‌ توان گریختن ندارد

حیرت‌زده چون گوزنی

که شاخ‌های بلند

در شاخه گرفتارش کرده‌اند

این روزها این چنینیم...!

 

| شمس لنگرودی |

  • پروازِ خیال ...

عشق و جنگ

۲۶
مرداد

 

" فی الحُبِّ

وَ فی الحربِ

یُقتَلُ الأبریاءُ دائماً "

 

در عشق

و در جنگ

همیشه بی‌گناهان کُشته می‌شوند...

 

| نجیب محفوظ |

  • پروازِ خیال ...

انتظار کشیدن

۲۶
مرداد

 

من هنوز هم منتظرم.

من هنوز هم منتظر آرامشی هستم که سال هاست به من قول داده است زود بیاید و برایم موسیقی خوشبختی را بنوازند.

منتظرم که خستگی هایم از من خسته شوند و به سفری طولانی بروند.

منتظرم که لبخند،لباس قرمزش را بپوشد و با من شراب بنوشد.

منتظرم که ساعت ها بخوابند و من بتوانم طعم زندگی را بچشم.

میدانی غم انگیز است؛ آن روز که به خودت نگاه میکنی و میبینی “انتظار کشیدن ” را بهتر از هرکار دیگری بلدی...

 

| شقایق جلیلی |

  • پروازِ خیال ...

شادی حقیر

۲۵
مرداد

 

دلخوش به جمع کردن یک مُشت آرزو

این شادی حقیر! همین است زندگی...

 

| فاضل نظری |

  • پروازِ خیال ...

زخم هامان

۲۵
مرداد

 

من به تو دلباختم،

زیرا که زخم هاى تو

شبیه زخم هاى من بود...

 

| اجه آیهان |

  • پروازِ خیال ...

به من عشق بده

۲۵
مرداد

 

برای جیره‌ی روزانه ام

به من عشق بده

و قلب غمگینم را سنگین نکن

حتی با ذره ای کوچک.

لمسم کن

و گل سرخ را از من دریغ مدار

بر خطاهای من چشم ببند

و رسولانت را بفرست

پیش از آن که پا به جهان من بگذاری.

 

| مرام المصری |  

  • پروازِ خیال ...

 

کاش می شد

تمام آدم های غمگین و تنهای جهان را در آغوش کشید

برایشان چای ریخت، کنارشان نشست

و با چند کلام ساده

به لحظاتشان رنگ آرامش پاشید

و حالشان را خوب کرد ...

کاش می شد این را قاطعانه

و آرام در گوش تمام آدم ها گفت؛

که غم و اندوه، رفتنی است

و روزهای خوب در راه اند

که حال همه مان خوب خواهد شد...

 

| نرگس صرافیان طوفان |

  • پروازِ خیال ...

 

دوستت می دارم و بیهوده پنهان می کنم

خلق می‌دانند و من، انکار ایشان می کنم

عشق بی هنگام من، تا از گریبان سر کشید

از غم رسوا شدن سر درگریبان می‌کنم...

 

| سیمین بهبهانی |

  • پروازِ خیال ...

منع گریه

۲۸
تیر

 

نمی‌دانم ز منع گریه مقصد چیست ناصح را؟!

دل از من، دیده از من، اشک از من، آستین از من...

 

| محمود فدایی مازندرانی |

  • پروازِ خیال ...

 

وقتی نسیم نیمه‌شب

از باغ سیب برمی‌گردد

راز از کنار زلف تو آغاز می‌شود...

 

| منوچهر آتشی |

  • پروازِ خیال ...

 

چه رنجی است ‏خوابیدن زیر آسمانی

‏که نه ابر دارد، نه باران.

‏از هراس، از کلمات،

‏هرشب خواب‌های ‏آشفته می‌بینیم.

‏به این جهان آمده‌ایم ‏که تماشا کنیم؛

‏صندلی‌های فرسوده و رنگ‌باخته

‏سهم ما شد.

‏انتخاب ما مرواریدهای رخشان ‏بود.

 

| ‏احمدرضا احمدی |

  • پروازِ خیال ...

 

به صبح شنبه می مانی...

در غربت!

به غروب جمعه می مانی...

در دلگیری!

و به عصرهای سه شنبه...

در کسالت بار بودن!

هرطور که بخواهی حساب کنی

دوست داشتنی نیستی،

من اما به طور احمقانه ای...

عاشقت هستم!

 

| طاهره اباذری هریس |

  • پروازِ خیال ...

تعادل

۲۷
تیر

 

محبوبم!

جهانم آشفته است؛ جهانم میزان نیست.

جهانم پر از اضطراب است. لحظات چموش اند.

تنها هنگامی که به شما میرسم، رو به روی توام و به تو سلام می‌کنم، آن زمان جهان به تعادل میرسد.

جواب بدهی یا نه، تو جهان مرا متعادل می‌کنی.

 

 | محمد صالح علا |

  • پروازِ خیال ...

گناه کار

۲۵
فروردين

 

خدا، کریم و علی، شافع و نبی، یار است

گناه‌کار اگر غم خورَد، گنه‌کار است...

 

| علی دارابی |

  • پروازِ خیال ...

کاش می آمدی

۲۱
شهریور

 

کاش می‌آمدی

این روز‌ها احتیاج دارم

قلب انسان دیگری کنار قلب من بتپد.

 

| بتهون |

  • پروازِ خیال ...

 

رو ‌به‌ روی من فقط تو بوده‌ای

از همان نگاه اولین

از همان زمان که آفتاب

با تو آفتاب شد

از همان زمان که کوه استوار

آب شد

از همان زمان که جستجوی عاشقانه مرا

نگاه تو جواب شد

 

| محمدرضا عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

 

" أحبک طبعا

و إلا ماذا یمکن أن أفعل

فی وطن منهوب وحزین... "

 

آری، قطعا دوستت دارم

وگرنه در وطنی غمگین و غارت شده

چه میتوانستم بکنم..؟!

 

| عبدالعظیم فنجان |

  • پروازِ خیال ...

 

آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت

غم نمیگردد جدا از جانِ مسکینم هنوز...

 

| رهی معیری |

  • پروازِ خیال ...

 

گاهی در وجودمان

به قبرستانی محتاجیم

برای چیزهایی که درونمان می میرند...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

 

مُشتی کتاب و فیلم، روی میز تحریر و

یک دست مبل کهنه روی فرشِ ماشینی

همسایه و جشن تولدهای پی در پی

تلویزیون و پخش یک برنامه ی دینی!

 

پوسانده تنهایی دلت را،مثل آبی که

یکدفعه زیر بسته ی کبریت افتاده

هربار خود را گوشه ی آیینه می بینی

یک خطّ دیگر روی پیشانیت افتاده

 

دیگر تصور می کنی مشتی خیالاتند

این میز،آن یخچال،این بشقاب،آن شانه

حس می کنی دیگر برایت مثل تابوت است

این راهرو، آن بالکن، این آشپزخانه

 

هرشب صدایت در سکوت خانه می پیچد

مانند جیغِ مُرده ای که خواب بد دیده

نعشی شدی که گوشه ی تابوت کز کرده

جنّی شدی که گوشه ی حمام خوابیده

 

طوفان شدو درخاکِ بی خورشید خشکیدی

مثل درختی زرد در سودای تابستان

یا در اتاقِ خلوت تبعید،بی امّید

یا در حیاطِ کوچکِ پاییز در زندان

 

در سینه ات یک دردِ ناآرام می پیچد

مثل صدای تیر، در ساعاتِ خاموشی

در خاطراتت مثل بادی سرد می لرزی

تنهایی ات را مثل شیری گرم می نوشی

 

تو در نهایت سهمِ ماهیخوار خواهی شد

این را تمام ماهیانِ نهر می دانند

تو مثل یک آواز ِنامفهوم ،غمگینی

این را خیابان های پایین شهر می دانند...

 

| حامد ابراهیم پور |

  • پروازِ خیال ...

 

دوست داشتم برای سالیانی که با تو بوده‌ام،

به احترام تمام حادثه‌هایی که در ولیعصر قهقهه زدیم،

به خاطر ایستگاه تئاتر شهر و سروده‌ها و آواز خوانی‌ات،

بخاطر اولین قرارمان در پارک ساعی،

به احترام دستانی که موهایت را نوازش کرد

و گوشی که صدای تپش قلبت را شنید،

بخاطر آن پیرمرد که بهمان گفت "خوشبخت شوید

به احترام اشک شوقی که بخاطر این جمله در چشمانم حلقه زده بود،

برای تمامی داستان خوانی‌ام در شب های تاریکت،

برای  چشمهایی که در طولِ فیلم سراسر تو را تماشا می‌کرد،

برای آن بعد از ظهر بارانی تهران و عطر موهایی که مستت کرده بود

و آن چاییِ روضه حتی...

به احترام واژه‌های شعرم

و برای دوست داشتنی که یک زمان همه غبطه‌اش را می‌خوردند،

مرا عاشقانه‌تر ترک می‌کردی....همین.

 

| حمید سلیمی |

  • پروازِ خیال ...

آخرین نفر

۰۲
تیر

 

یک روز

آخرین کسی که

تو را میشناخت خواهد مُرد

وخاطره ی تو فراموش خواهد شد

 

| اروین دی یالوم |

  • پروازِ خیال ...

آنجا بود...

۰۲
تیر

 

آن کلمه‌ی دردناک را گفت

ساکت شدم

از اتاق بیرون رفتم

 

سه‌سال بعد

برگشتم

مهمان‌ها رفته بودند

 

کلمه

آنجا بود

 

| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

 

دلم بدون تو غمگین و با تو افسرده است

چه کرده‌ای که ز بود و نبودت آزرده است

 

به عکس‌های خودم خیره‌ام، کدام منم؟

زمانه، خاطره‌های مرا کجا برده است

 

| فاضل نظری |

  • پروازِ خیال ...

 

بالاخره یک روز تمام می‌شود

این دنیا با تمام سربالایی‌ها و سرپایینی‌هایش...

آدمی که تو را رنجاند،

اویی که تو را خنداند،

کسی که قلبت را به درد آورد،

اویی که آرامت کرد،

کسی که اشک‌هایت را دید و لبخند زد،

اویی که اشک‌هایت را پاک کرد و یا، با تو اشک ریخت

کسی که تمام وجودش پر از مهربانی بود،

و اویی که...

با همه‌ی آن‌ها، روزی جایی دور از این‌جا رو به رو می‌شوی؛

یا با لبخند به هم نگاه می‌کنید،

و یا فقط به هم، نگاه می‌کنید...!

آن‌جا دیگر کسی نمی‌تواند؛ چشمانش را روی قلبی که شکست، بغضی که به گلویی نشاند، اشکی که جاری کرد، زندگی شیرینی که خرابش کرد، دروغی که گفت، ببندد.

چون همان وقت که این‌جا چشمانش را روی تمام این‌ها بسته بود؛ کسی بود که چشمانش همه چیز را ثبت می‌کرد و به خوش‌خیالی آن فرد، لبخندی تلخ می‌زد.

گاهی باید کنار گوش تمام بی‌گناهان دل‌شکسته و پر از بغض دنیا آرام گفت: غمت نباشد؛ کسی که این‌جا چشمانش را بست؛ جایی دیگر بخواهد یا نخواهد چشمانش باز خواهد شد، گوش‌هایش هم. و همان وقت اشکی را که جاری کرد و ندید؛ می‌بیند.

و صدای قلبی را که شکست؛ می‌شنود.

می‌دانی؟ تنها خوبی این دنیا این است که، تمام می‌شود

آرام بگیر...

آن‌جا، جای دیگری‌ست...

 

| مهسا رضایی |

  • پروازِ خیال ...

 

" احببتک بکل الطرق ‏و اولها الصمت"

 

‏به همه‌ی روش‌ها دوستت داشتم

و اولینش سکوت بود...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

 

من فکر نان شب فقط بودم

او از لب و از روسری میگفت

در من زنی با درد می جنگید

او از فنون دلبری می گفت

 

می گفت و من با بغض خندیدم

می گفت و من صورت خراشیدم

می گفت و من مردانه پوشیدم

می گفت و زلفم را تراشیدم

 

می گفت و می گفتم ولی افسوس

دنیای ما با هم تفاوت داشت

من احمقانه ریشه می دادم

او احمقانه تر تبر برداشت

 

دلگیرم از دنیای نامردی

که بغض یک زن را نمی فهمد

آغوش من آن جنگل بکری ست

که راه آهن را نمی فهمد

 

گفتم جهان نامرد نامرد ست

نامرد یعنی پول داروهام

نامرد یعنی قبض آب و برق

نامرد یعنی درد زانوهام

 

نامرد یعنی خانه ای بی مرد

نامرد یعنی دست خالی ، آه

وقتی ببینی بچه ات بیمار

افتاده روی تخت درمانگاه

 

نامرد یعنی کیسه ی سیمان

بر روی دوش طاقت بابا

هی برجها قد می کشیدندو

کوتاه می شد قامت بابا

 

نامرد یعنی  جنگ در بین

یک مشت حزب باد و ترسوها

در خون گرمم غوطه ور بودم

بر جانم افتادند زالوها

 

آه از "جهان سست و بی بنیاد"

ای وای"از این فرهاد کش فریاد"

نامرد یعنی جوی خون در شهر

یعنی خیابان امیر آباد

 

نامرد یعنی  خانه ای بی سقف

یعنی خدای بچه های کار

سرمایه ی آن  تن فروشی که

ای تف به تو دنیای لاکردار

 

مادر مرا با بوسه راهی کن

من از مسیرم برنمیگردم

مادر تو گفتی زندگی سخت است

گفتی ولی باور نمی کردم

 

شاعر شدیم و درد را دیدیم

او از لب و از زلف زن می گفت

من همچنان از درد می گفتم

او همچنان در وصف تن می گفت

 

| رویا ابراهیمی |

  • پروازِ خیال ...

خنده اش

۱۹
ارديبهشت

 

خنده‌اش اثر توت را دارد و

قلبم یک پیراهن سفید است

 

| ناشناس |

  • پروازِ خیال ...

نخواه فراموشت کنم!

۱۹
ارديبهشت

 

نخواه فراموشت کنم!

آخر کدام درخت

در کدام اردیبهشت

خانه تکانی کرده است؟

دیوانه...

من تازه عاشقت شده ام!

 

| راضیه اقتصادیان |

  • پروازِ خیال ...

دست در دست هم

۱۸
ارديبهشت

 

در من بوی‌ دارچین

در تو عطر بهار نارنج

بیا دست در دست هم

قدم بزنیم

کوچه‌های‌ پایتخت را...

 

| جمال ثریا |

  • پروازِ خیال ...

 

 

گاهی‌ فکر می‌‌کنم دنیا با همه عظمتش تا چه اندازه می‌‌تواند حقیر و بی‌ ارزش باشد.

آدم‌ها از بامِ باورِ ما سقوط می‌‌کنند، یکی‌...یکی‌.

و قلب بی‌ آلایش ما، تهی از عشق و اعتماد فرو می‌‌پاشد، زخم خورده، رنجیده، آرام...آرام

 

| نیکی فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...

پیش آ بهار خوبی

۱۸
ارديبهشت

 

پیش آ بهار خوبی تو اصل فصل‌هایی

تا فصل‌ها بسوزد، جمله بهار ماند

 

| مولوی |

  • پروازِ خیال ...

وارد رگ هایم شدی

۱۷
ارديبهشت

 

تو اما وارد رگ‌هایم شدی

و همه چیز تمام شد

خیلی سخت است بخواهم از تو شفا یابم...

 

| غسان کنفانی |

  • پروازِ خیال ...

زندگی ادامه داشت

۱۷
ارديبهشت

 

از همه‌چیز غم‌انگیزتر این بود که زندگی ادامه داشت.

اگر معشوقی دنیا را ترک کند زندگی باید برای آن عاشق به پایان برسد.

اما هرگز پایانی در کار نبود و دلیل اصلی صبح بلند شدن اغلب مردم همین بود؛

بلند می‌شدند نه به خاطر اینکه فرقی می‌کرد، بلکه به این خاطر که فرقی نمی‌کرد.

 

| درخت شب / ترومن کاپوتی |

  • پروازِ خیال ...

 

تو پادشاهی و من مستمند دربارم

مگر تو رحم کنی بر دو چشم خون‌بارم

مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست

هنوز نعره برآرم که دوستت دارم

ردای عفو، برازنده ی بزرگی توست

وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم

امید من به خطاپوشی تو آنقدر است

که در شمار نیاید گناه بسیارم

تو را به فضل تو می‌خوانم و امیدم هست

اگر به قدر تمام جهان خطاکارم...

| سجاد سامانی |

  • پروازِ خیال ...

روییدی در قلب من

۰۱
ارديبهشت

 

روییدی در قلب من

به سان گل‌کوچکی

که کنار دیوار می‌روید

همین‌قدر ناخواسته عاشقت شدم

 

| غاده السمان |

  • پروازِ خیال ...

 

بغلم می‌کنی؟ بغلم می‌کنی وقتی اضطراب، محاصره‌ام کرده و دارم رنج می‌کشم؟ وقتی از درون متلاشی‌ام و از بیرون آرام؟ بغلم می‌کنی که دردهام بریزد و پاییز غمگینم بهار شود؟ دستانم را می‌گیری تا هزاران گنجشک غمگین، درون سینه‌ی من آرام بگیرد؟ نگرانم می‌شوی؟ غصه‌ام را می‌خوری وقتی که زل می‌زنم به نقطه‌ای و آرام و بی‌صدا غصه می‌خورم؟

نهایت تلاشت را می‌کنی؟ برای اینکه حال من خوب‌تر شود؟!

همیشه برای آدم‌های غمگین چای ریخته‌ام و این نهایت تلاش من برای آرام کردن‌شان بوده. نهایت تلاشم برای اینکه زمستان کسی را بهار کنم.

گاهی حجم دردها بیش از ظرف تحمل آدم‌هاست و آدم‌ها حق دارند غمگین باشند.

دردهایی هست که نمی‌توان از آن‌ها حرف زد، و رنج‌هایی هست که نمی‌توان آن‌ها را شرح داد. چیزی نپرس، فقط سستیِ شانه‌های سنگینم را ببین، سرت را به نشانه‌ی همدردی تکان بده و در آغوشم بگیر. که همین شانه‌های امن تو برای من کافی‌ست.

هوا سرد است

برایم چای می‌ریزی؟

 

| نرگس صرافیان طوفان |

  • پروازِ خیال ...

 

می شود آتش گرفت به تکرار

تمام عاشقانه های جهان

دود شد،

بر خاکستر سیمرغ لانه کرد

و عشق را

به چشمان تو مهمان کرد...

 

| مریم پورقلی |

  • پروازِ خیال ...

نوبهاران

۳۰
فروردين

 

چنین کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم،

چه میشد گر بهار عمر ما هم باز می‌آمد؟!

 

| صائب تبریزی |

  • پروازِ خیال ...

 

از عطر بهار نارنج ها‌ی حیاطمان،

نویدی از عشق می رسد!

به گمانم خوشبختی،

این‌بار پشت در خانه‌‌ی ماست...

 

| مسلم خزایی |

  • پروازِ خیال ...

 

وقتی میخنده بهش بگو:

«دلم میخواد همیشه خوشحال ببینمت

‏اول به این خاطر که لایقش هستی

‏و بعد به این دلیل که لبخند تو

‏قشنگ ترین چیزیه که در این دنیا دیدم

‏و تو رو اینجوری توی ذهن و قلبم‌ دارم..!»

 

| سپهر خدابنده |

  • پروازِ خیال ...

دوست داشتن اصیل

۲۱
فروردين

 

دوست داشتن اصیل چیزی جز مهرورزیدن نیست.

مهرورزیدن نام دیگر عشق است.

مهرورزیدن در هر شرایطی نام دیگر عشقِ سالم است.

مهر ورزیدن به معنای این نیست که هیچ‌گاه خشمگین نشویم، مرز نکشیم و انتظاراتمان را بیان نکنیم، بلکه به این معناست که با نگاهی مهربان دنیای درونی آدم مقابل را درک کنیم و با آغوشی که بی‌دریغ بر رویش گشوده‌ایم، حرف‌هایمان را بزنیم.

و این نوع مهرورزیدن و درک کردن یعنی طنابی محکم و قوی در شرایط بحرانی...طنابی از محبت که می‌تواند شالوده‌ی روان ما را در سختی‌ها نگه دارد.

شناسایی آدم‌های واقعا مهربان و همدل کار سختی نیست.

تشخیص اینکه آیا خودمان با خودمان مهربان هستیم هم کار سختی نیست.

کافی‌ست گاهی خلاف انتظار کاری انجام دهیم یا اوضاع انطور که میخواستیم پیش نرود، آنگاه میتوانیم متوجه شویم آیا به راستی ما برای خودمان آدم مهربانی هستیم؟ آیا پارتنرمان با ما مهربان هست؟

مهرِ واقعی، در سختی‌ها و در غیر منتظره‌ها خودش را نشان میدهد.

اگر با آدمِ نامهربانی گیر کرده‌اید، لحظه‌ای به رابطه‌ی خودتان با خودتان نگاه کنید. آیا شما در پستی بلندی‌های زندگی‌تان با خودتان مهربان هستید؟

تقریبا محال است ما با خودمان مهربان باشیم و خودمان را لایق آدمی نامهربان، سرد و تنبیه‌کننده بدانیم.

 

 | پونه مقیمی |

  • پروازِ خیال ...

 

هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب

به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب

در این پیاله ندانم چه ریختی، پیداست

که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب

 

| فریدون مشیری |

  • پروازِ خیال ...

عیدی بگیرم

۰۱
فروردين

 

فروردین را

کوچه به کوچه میگردم به دنبالت،

تا تو را از این بهار عاشقانه عیدی بگیرم...

 

| محمد خسروآبادی |

  • پروازِ خیال ...

بهار امسال

۲۹
اسفند

 

خدایا

از آن پرنده‌ی کوچک سبز

اگر خبر داری

بهار امسال را

پر از سلام و ترانه کن!

 

| سید علی صالحی |

 

 

سال نو مبارک دوستانِ جان!
به اندازه ی همه ی شکوفه های بهاری براتون آرزوهای قشنگ دارم 🌸🍃
غم و غصه از دلتون دور، سلامتی، عشق و خنده‌ی از ته دل براتون آرزو می کنم
بهارتون مبارک ❤️ 

  • پروازِ خیال ...

 

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک

شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک

آسمان آبی و ابر سپید

برگ‌های سبز بید

عطر نرگس، رقص باد

نغمه شوق پرستوهای شاد

خلوت گرم کبوترهای مست

نرم نرمک می‌رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه‌ها و دشت‌ها

خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها

خوش به حال غنچه‌های نیمه‌باز

خوش به حال دختر میخک که می‌خندد به ناز

خوش به حال جام لبریز از شراب

خوش به حال آفتاب

ای دل من گرچه در این روزگار

جامه رنگین نمی‌‌پوشی به کام

باده رنگین نمی‌بینی به جام

نقل و سبزه در میان سفره نیست

جامت از آن می که می‌‌باید تهی است

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ

هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

 

| فریدون مشیری |

  • پروازِ خیال ...

آغازگر

۲۷
اسفند

 

می رفت زمستان و چنین گفت طبیعت،

دستان تو، آغازگر فصل بهار است...

 

| ناشناس |

  • پروازِ خیال ...

 

" منّی رسالَهُ حُبّ

و منکِ رِسالَهُ حُبّ

و یَتَشَکَّلُ الرَّبیع..."

 

از نامه‌‌های عاشقانه‌ی من

از نامه‌های عاشقانه‌ی تو

بهار شکل می‌‌گیرد...

 

| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...

بهار، بهار

۲۶
اسفند

 

 

بی آنکه بوی تو را بشنوم

ریشه‌های سیاهم

در تاریکی بیدار می‌شوند

فریاد می‌زنند:

بهار، بهار...

شاخه‌های درختم من!

به آمدنت معتادم...

 

| شمس لنگرودی |

  • پروازِ خیال ...

 

دوستت دارم

هم چنان که چیزهای سربسته و گنگ را

در خفا

جایی میان سایه و جان...

 

| پابلو نرودا |

  • پروازِ خیال ...

چنان بهار

۲۳
اسفند

 

من تو را بی دروغ

چنان بهار دوست داشتم...

 

| متین آلتوک / ترجمه: سیامک تقی زاده |

  • پروازِ خیال ...

ای سرزمین!

۱۹
اسفند

 

ای سرزمین!

کدام فرزندها،

در کدام نسل،

تو را آزاد، آباد و سربلند،

باچشمان باور خود خواهند دید؟

 

| محمود دولت آبادی |

  • پروازِ خیال ...

 

نیکبخت آن که دریافت

زمینی که بر آن ایستاده است

به وسعتِ ناچیز کف پای اوست

نه بیشتر...

 

| فرانتس کافکا |

  • پروازِ خیال ...

با خاطرات...

۱۸
اسفند

 

شاید از یاد هم رفته باشیم

اما بهار؛

ناجوانمردانه؛

همه‌ی گذشته را زنده می‌کند...

میدانی انسان با چه می‌میرد؟

با خاطرات...

 

| چیستا یثربی |

  • پروازِ خیال ...

غربت آن است

۱۷
اسفند

 

این‌که مردم نشناسند تو را غربت نیست

غربت آن است که یاران ببرندت از یاد

 

| فاضل نظری |

  • پروازِ خیال ...

می روم از تو...

۱۶
اسفند

 

منی که سوز زمستان‌ام را

با خود به خانه‌ات آوردم،

ببین،

ببین

که چه گرم و

چه پُر بهار

می‌روم از تو!

 

| اسماعیل خویی |

  • پروازِ خیال ...

چه گویم؟

۱۶
اسفند

 

حال خود گفتی: بگو، بسیار و اندک هرچه هست

صبر اندک را بگویم، یا غم بسیار را؟

 

| هلالی جغتایی |

  • پروازِ خیال ...

 

این‌ روزا که حال و هوای عید و بهاره، از جلوی هر مغازه ای که رد میشی نوشته پالتو پنجاه درصد تخفیف، بارانی ۷۰ درصد تخفیف. یه کم دیگه که بگذره پلاکارد می‌زنن اصلا شما بیا بخر، لباس زمستونی و گَرم ۱۰۰ درصد تخفیف! چند ماه پیش هم اگه از جلوی همون مغازه ها رد می شدی زده بودن مانتوی بهاره فلان قدر تخفیف، تی شرت آستین کوتاه بیسار قدر تخفیف، حراج کردیم لباسای بهاره و تابستونی رو، فقط ببر! چرا؟! چون دیگه به درد نمی خورن، چون وقتِ درستِ بودنشون گذشته، زمانی که احتیاجی بوده به بودنشون نبودن، به خاطر این که دیگه قرار نیست دردی دوا کنن، برای این که وسط گرمای تابستون اون پالتوی خزدار فلان قیمتی به کار نمیاد، یا توی سرمای استخون سوزِ بهمن به هیچ دردی نمی‌خوره اون لباس نازکِ تابستونیِ رنگ روشن!

می‌خوام بگم اگه به شما و  بودنتون جایی نیازه، اگه زخمی هست که میشه مرهمش شین، اگه دردِ مگویی هست که محرمشین، اگه آتیش و تبی هست که می‌تونین مثل یه لیوان آب یخ باشین براش، اگه عرق سرد و لرزی هست که می‌تونین با گرمای وجودتون درمونش باشین، اگه می‌تونین آروم و قرار دل بی قراری باشین، انقدری دست دست نکنین که ارزش بودنتون تخفیف بخوره، کم بشه، هیچ بشه!

حواستون به تیک تاک ثانیه های ساعت و گذر بی وقفه ی زمان باشه که اگه وقتش بگذره، اگه بهارش بشه زمستون، گرماش بشه سرما و زخمش جذام، اگه نبودنتون بشه عزرائیل و جون بگیره، دیگه بودنتون دردی دوا نمی کنه از کسی، حتی اگه حکم نوش دارو داشته باشین برای سهراب!

 

| طاهره اباذری هریس |

  • پروازِ خیال ...

تو باور نکن!

۱۵
اسفند

 

در زمستان، خشک

در پاییز زرد

و در بهار سبز می شوند؟

تو باور نکن عشق من!

دوست داشتن اگر

به جان درخت ها هم بیفتد

چهار فصلشان شکوفه باران است...

 

| فرشته رضایی |

  • پروازِ خیال ...

یک عمر

۲۷
دی

 

یک لحظه دیدمت

یک عمر، درون همه‌ی آینه‌هایی...

 

| معصومه‌ صابر |

  • پروازِ خیال ...

 

ندادی مهلتم حتی بگویم من خداحافظ

که حافظ در گلو ماند و چه گریه با خدا کردم...

 

| کاوه احمدزاده |

  • پروازِ خیال ...

 

با من بگو چگونه بخندم؟

هنگامی که دور لبهایم را

مین گذاری کرده اند...

 

| گروس عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

 

مرا که شانه ام

از حمل آفتاب خَم است

به جز پناه دو دست تو

سایبانی نیست...

 

| قیصر امین پور |

  • پروازِ خیال ...

 

من اگر غم بودم

می‌مُردم تا نبینی‌ام

و اگر شادی

همواره به سوی تو می‌آمدم

 

| حمید جدیدی  |

  • پروازِ خیال ...

چله نشین

۳۰
آذر

 

دلتنگ توام چلّه نشین غمت هستم

آواره ی یلدا شده ام یار کجایی؟

 

 

| هادی نجاری |

  • پروازِ خیال ...

با خیالش

۲۶
آذر

 

اگر روزم پریشان شد فدای تاری از زلفش

که هر شب با خیالش خواب های دیگری دارم

 

| مهدی اخوان ثالث |

  • پروازِ خیال ...

 

نگاهش

به نوبرانه های گیلاس بود

گفت من تجربه کرده ام

هیچ جا به

زیبایی آغوش کسی که

دوستش داری نیست...

 

| وحید قرقانی |

  • پروازِ خیال ...

 

می کند سلسله ی زلف تو دیوانه مرا

میکِشد نرگس مست تو به میخانه مرا

 

| عبید زاکانی |

  • پروازِ خیال ...

 

کسی به شدتِ تو

به صخره‌ام کوبید

و من فرو رفتم

به قعر دریاها،

که قعر دریاها

پر از مزار شود...

 

| حسین صفا |

  • پروازِ خیال ...

 

دستی که نان قسمت می کند

دستی که پُر کند سبوی آب را

دستی که زخم ها را شفا می‌دهد

دستی که بگیرد و ایمنی بخشد

دستی لبریزِ نوازش

دست هایت لازمه ی زندگی اند...

 

| مارگوت بیکل |

  • پروازِ خیال ...

همدم گل

۱۲
آبان

 

خارم، ولی گلاب ز من می‌توان گرفت

از بس‌که بوی همدمیِ گل گرفته‌ام

 

| لطفی نیشابوری |

  • پروازِ خیال ...

دشمنان خونی

۱۱
آبان

 

عشق،

قرار است قسمت لذت‌ بخش زندگی باشد

با این حال ما هیچ کسی را بیشتر از

آن‌هایی که دوست داریم،

آزار نمی‌دهیم و از آنان آزار نمی‌بینیم؛

میزان ظلمی که عشاق به هم روا می‌دارند

دشمنان خونیِ ما را شرم‌ زده می‌کند...

 

| آلن دوباتن |

  • پروازِ خیال ...

 

یک روز می‌بینم بگردی سخت دنبالم

این‌ها همه بازی تقدیر است،‌ می‌فهمی؟

روزی که برگردی نه می‌گریم نه می‌خندم

روزی که برگردی دلم پیر است،‌ می‌فهمی؟!

 

| محمدحسین سرخوش |

  • پروازِ خیال ...

 

وقتی که آمدی

آبان بود

اردیبهشت که شد

میوه ی عشقت هم رسید

تو

همان بهار نارنجی

کمی پاییزی تر

کمی عاشقانه تر...

 

| آریا نوری |

  • پروازِ خیال ...

 

از هم

به هم گریخته‌ایم؛

از خاک

به زیر خاک؛

و انگار تمام جاده‌ها را

با پرگار کشیده است!

و انگار مرگ نقطه‌ای است

که به پایان تمام جمله‌ها می‌آید...

 

| گروس عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

بوسید مرا

۲۹
مهر

 

کعبه منم، قبله منم سوی من آرید نماز

کان صنم قبله‌نما خم شد و بوسید مرا

 

| هوشنگ ابتهاج |

  • پروازِ خیال ...

آیا ندیدی

۲۹
مهر

 

" هَلْ رَأیْتُ

الْفَجر یَطْلَعُ

مِن أصابع مَن تُحبُّ؟ "

 

آیا ندیدی

خورشید از انگشتان کسی که،

دوستش میداری طلوع می‌کند؟

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

 

آه از آن نگاه

واژه می‌شوم، مرا مرور می‌کند

سنگ می‌شوم، مرا بلور می‌کند

شیشه می‌شوم، ز من عبور می‌کند...

 

 | عبدالجبار کاکایی |

  • پروازِ خیال ...

 

من از همه‌ی آنچه نداشته ام، اشباع شده ام

لبریز شده ام

خسته شده ام

همه‌ی آنچه نیست، از من دارد سر می‌رود.

آیا کسی حرف مرا می‌فهمد؟

 

| معین دهاز |

  • پروازِ خیال ...

 

چه غم که شانه ی امنی برای هق هق نیست...

برای ما که غریبیم چاه بسیار است!

 

| وحید محمدزاده |‌

  • پروازِ خیال ...

 

دوست داشتن عضوی از بدن است.

درست است که همه فورا به فکر قلب می‌افتند ولی من می‌گویم که دوست داشتن دندان آدم است، دندان جلویی که هنگام لبخند برق می‌زند.

حالا تصور کنید روزی را که دوست داشتن آدم درد می‌کند. آرام و قرار را از آدم می‌گیرد. غذا ازگلویت پایین نمی‌رود، شب‌ها را تا صبح به گریه می‌نشینی. آن قدر مقاومت می‌کنی تا یک روز می‌بینی راهی نداری جز اینکه دندان دوست داشتن ات را بکشی و بیاندازی دور!

حالا دندان دوست داشتن را که کشیده باشی، حالت خوب است، راحت می‌خوابی، راحت غذا می‌خوری و شب‌ها دیگر گریه‌ات نمی‌گیرد ولی همیشه جای خالی‌اش هست، حتی وقتی از ته دل می‌خندی...

 

| دیل کارنگی |

  • پروازِ خیال ...

 

دوست داشتن را

در چشمی بجوی

که حتی وقتی بسته است

رویای تو را ببیند.

 

| فرانتس کافکا |

  • پروازِ خیال ...

در نهایت

۱۶
مهر

 

چرا هر عشق

در نهایت

به تشییع جنازه ی زن ختم می شود؟

 

| دیدم ماداک |

  • پروازِ خیال ...