پنج مسافر در راه مانده...
چهارشنبه, ۵ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۰۸ ب.ظ
چقدر خوب که هنوز می نویسید؛
چقدر خوب که کافه شعر هنوز هست؛ دلم روشن شد...
دوران نوجوانی این وبلاگو پیدا کردم .کل مطالبو چندین بار خوندم.اینجا برام پر از کلی خاطره است.ممنونم از شما❤️
لطفا بیشتر پست بذارید خواهش می کنم
دقیقاً، خواهش منم هست.
یعنی پست شب یلدا هم نه؟!!
:(
درود بر همهی دوستان،
بهار نو مبارک
آرزوی سلامتی و دلخوشی دارم براتون
جناب جلیلی سلام
ایام به کام
ازتون دعوت می کنم اشعار زیبای خودتون رو در شبکه اجتماعی ویترین نیز منتشر کنید
+ الان نام کاربریتون ازاد هست و تمام پست های شما بدون نیاز به دنبال کننده در صفحه اول به همه کاربران نمایش داده میشه
با سپاس
شوخی نیست که آقای جدیدی، یهو دیدی دیگه انگشتاتو نداری...
کولیای را سراغ دارم که سایه ندارد؛ در ازای پاسخ به سوالم، او ساعت سرخ درون سینهام، یکی از دستانم، خیالهای لای موهایم، درخش نگاه و ذوق زبانم را به گرو برده است؛ حالا او تمام اینها را دارد و من سایهی او را...
از "سی سالگی من"-امیر امیری