کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۴۷ مطلب با موضوع «صبح بخیر/ شب بخیر» ثبت شده است

 

رو ‌به‌ روی من فقط تو بوده‌ای

از همان نگاه اولین

از همان زمان که آفتاب

با تو آفتاب شد

از همان زمان که کوه استوار

آب شد

از همان زمان که جستجوی عاشقانه مرا

نگاه تو جواب شد

 

| محمدرضا عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

آیا ندیدی

۲۹
مهر

 

" هَلْ رَأیْتُ

الْفَجر یَطْلَعُ

مِن أصابع مَن تُحبُّ؟ "

 

آیا ندیدی

خورشید از انگشتان کسی که،

دوستش میداری طلوع می‌کند؟

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

راه صبح

۲۶
خرداد

 

گل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم

چراغ از خنده ات گیرم که راه صبح بگشایم

 

| حسین منزوی |

  • پروازِ خیال ...

سر صبحی

۰۷
ارديبهشت

 

سرِ صبحی

دریا را تویِ یک فنجان گل سرخی ریختم و سر کشیدم

سرِ صبحی

آفتاب را با آواز گنجشک های عاشق

وسط آسمانِ چشم هایم رقصاندم

سر صبحی صبح را خنداندم

آدم

تو را که داشته باشد

همه ساعت هایش سر صبحند

تازه و پر نور و بخیر...

 

| معصومه صابر |

  • پروازِ خیال ...

باربر عشق ام

۲۳
فروردين

 

خسته‌ ترینِ هر شب من‌ ام

باربر عشق‌ ام

بر دوش‌ ام باری به نام تو

جز من کسی حمل‌ اش نمی‌ کند

اگر رهایش کنم شاید شانه‌ ام آسوده شود

اما قلب‌ ام درد می‌گیرد

 

| جیحون ییلماز / ترجمه: مجتبی نهانی |

  • پروازِ خیال ...

تاریخ دلتنگی

۲۲
فروردين

 

" اللیلُ تاریخ الحنین،

وأنت لَیلی... "

 

شب، تاریخ دلتنگی ست

و تو شب منی...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

 

مى‌گفتى: "شبت خوب جانِ من"

بیشتر از خوب بودنِ شب،

اندیشه‌ى اینکه جانِ تو هستم

در من ریشه مى‌کرد و سبز می‌شد

 

| ازدمیر آصف |

  • پروازِ خیال ...

فصل آه

۲۰
بهمن

 

شبی دردست شبی ماتم شبی زخم و شبی باغم

شبی سوزست شبی اندوه شبی هر شش نفر باهم

 

شبی جنگست شبی تلخ و شبی سمّی‌ست و نیش آلود

شبی بی‌رحمی و دعواست شبی سرکوبی محکم

 

شبی با هقهقه همراه شبی طولانی و کوتاه

شبی آغاز فصل آه شبی پیچیده و مبهم

 

شبی چون سگ پریشانی شبی زار و پشیمانی

شبی قحطی و بحرانی شبی هم شادی و خرّم

 

شبی شور و شبی شیرین شبی مسرور شبی غمگین

شبی تکریم شبی تحسین شبی تنبیه بی مرهم

 

شبی دلتنگی و دل کندن و افسوس و صد حسرت

شبی خلوت شدن با ماه شبی با شب شدن همدم

 

شب تابان و روزْ سوزان نکرده هیچ تغییری

ولی رو بر افول است آفتاب عمرمان کم کم

 

| یزدان ماماهانی |

  • پروازِ خیال ...

طلوع

۰۶
بهمن

 

ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم

و صبح طلوع نکرد.

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

 

در چنین شب‌های بی فریاد‌ رس

روز خوش در خواب باید دید و بس

 

| هوشنگ ابتهاج |

  • پروازِ خیال ...

 

گاهی آدم ها

شبیه چند دوستت دارم می شوند

از آنها که به بنفشه های غمگین می مانند

از آنها که شبیه یک شب زیر بارانند

من اما

دوستت دارم

گاهی شبیه یک

عزیزم صبحت بخیر...

 

| امیرمحمد مصطفی زاده |

  • پروازِ خیال ...

شب هایمان

۲۸
آذر

 

شب همه‌ی ما یکی بود،

‏اما تاریکی‌ هایمان

‏فرق داشت...

 

‏| تورگوت اویار / ترجمه: سیامک تقی‌زاده |

  • پروازِ خیال ...

اندوهش

۲۹
مهر

 

اندوهش

غروبی دلگیر است

در غربت و تنهایی

هم چنان که شادی اش

طلوع همه آفتاب هاست

 

| احمد شاملو |

  • پروازِ خیال ...

 

بیدار نشستم که غمت را چو چراغی

از شب بستانم به سحر بسپرم امشب

 

|حسین منزوی |

  • پروازِ خیال ...

 

آیا این شب است

که باعث می‌شود به تو فکر کنم؟

یا من هستم

که برای فکر کردن به تو

انتظار شب را می‌کشم؟

 

| ازدمیر آصف |

  • پروازِ خیال ...

هر صبح

۲۷
تیر


هر صبح

از خواب می پرم

عجله می کنم

دلفین های آبی را به موهایم می زنم

جای لب هایت را بر لب هایم صورتی می کنم

میز را می چینم

صدایت می زنم

بعد به یاد می آورم

از پاییز به بعد

دیگر نبوده ای و من

هر صبح از خواب پریده ام

عجله کرده ام

دلفین های آبی را به موهایم زده ام

جای لب هایت را بر لب هایم صورتی کرده ام

میز را چیده ام

و بعد صدایت زده ام...


| روجا چمنکار |

  • پروازِ خیال ...

بوسه ی صبح

۱۰
خرداد


اگر صبح زودتر از من

بیدار شدی،

بوسم کن.

اما اگر من

زودتر بیدار شدم

بر سینه ات

منتظر همان بوسه؛

می میرم...


| عباس معروفی |

  • پروازِ خیال ...

آیینه ی نگاهت

۰۸
ارديبهشت


ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران 

بیداری ستاره در چشم جویباران 


آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل 

لبخندِ گاه گاهت صبح ستاره باران


| محمدرضا شفیعی کدکنی |

  • پروازِ خیال ...

کلید صبح

۰۷
ارديبهشت


دست‌های تو، کلید صبح است

که سوی مشرق می‌چرخد

و سپیدی را

از پس نرده‌ی 

سایه روشن

به سوی پنجره‌ها 

می‌خواند...


| منوچهر آتشی |

  • پروازِ خیال ...


ولی فایده اش چیست که انسان هی از خودش بپرسد که اگر فلان لحظه یا بهمان لحظه جور دیگری برگزار شده بود، کار به کجا می‌‌کشید؟

باید برای خودت خوش باشی.

بهترین قسمت روز شب است.

تو کار روزت را انجام داده ای. حالا پاهات را بگذار بالا و خوش باش. من اینجوری می‌بینم.

از هرکس می‌خواهی بپرس.

بهترین قسمت روز شب است...


| کازوئو ایشی گورو / ترجمه: نجف دریابندری |

  • پروازِ خیال ...


شکفته بادا لبان من

که نیمه‌ماهِ نیمرخانِ تو را

شبانه می‌بوسند.

فدای تو

دو چشم من

که چشم‌های تو را خواب دیده‌اند.

ببینمت! 

تو کجایی که چهره‌ات باغی‌ست،

که از هزار پنجره نور می‌وزد هر صبح!


| رضا براهنی |

  • پروازِ خیال ...


صدایم کن

اعجاز من همین است

نیلوفر را به مرداب می بخشم

باران را به چشم های مردِ خسته

شب را به گیسوان سیاه خودم

و خودم را به نوازش دست های همیشه مهربان تو

صدایم کن

تا چند لحظه دیگر آفتاب می زند

و من هنوز در آغوش تو نخفته ام... 


| نیکی فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...


روی شب را باید بوسید

همه را به خواب می‌برد

تا آن هایی که دارندش به بوسه‌های یواشکی...

و آن هایی که ندارندش

به گریه های یواشکی‌ شان مشغول شوند...!


| مسلم علادی |

  • پروازِ خیال ...


دلتنگی، برف است

یک روز صبح بیدار می شوی

می بینی

همه جا را پوشانده 


| سارا شاهدی |

  • پروازِ خیال ...


بخواب محبوبم

بخواب و اندوه شب را به من بسپار!

از اختران تابناک

گوشواره های خوشه ای شکل،

از قرص ماه 

نگینی برای سینه ریز،

از تکه ابرها

شالی گرم و حریرگونه

و از سیاهی شب

سُرمه دانی برایت خواهم ساخت

تا بامدادان که برخاستی

زیبایی ات

چیز بیشتری به روشنی روز بیافزاید.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


بعد رفتنت

نه آغوش پنجره

اشتیاقی به صبح دارد

نه خلوت شب 

میلی به ماه و ستاره

من مانده ام و پرده های آرام

این اتاق تیره و تارهای عنکبوت...

اینجا احتمال زندگی کم است 

بر نگرد !


| سارا شاهدی |

  • پروازِ خیال ...


انتظاری ندارم 

که با رژی سرخ رنگ...

قلبت را رو آینه ی اتاق خواب بکشی؛

یادداشت زیبایی روی یخچال بچسبانی؛

یا با دست هات که چشمانم را از پشت گرفته اند

و بسته ای که روبانی بنفش دارد...

غافلگیرم کنی؛


"دوستت دارم"

شکل های گوناگونی دارد

و کافی ست یک صبح 

مرد غمگینی را که روزی کاخ آروزهایت بود...

با بوسه بیدار کنی


باور کن عزیزم 

چشم هایش عطر نان تازه میگیرد

و با گونه های سرخ 

تمام مسیر خانه تا محل کار را

با گنجشکها حرف میزند


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...


بیدار میشوی

به خودت صبح بخیر میگویی

برای خودت چای میریزی

تکیه میدهی به خودت

و فکر میکنی

دلت برای چه کسی باید تنگ میشده است؟

و چرا هیچکس

آنقدرها که باید خوب نبود

که بی او

این صبح شهریور

از گلوی آدم پایین نرود؟!


| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...


تمامِ شهر را هم که قدم بزنم

باز به بازوهایت محتاجم

به یک بغلت که درد را به فراموشی بسپارد

خیلی میخواهمت ...

آن قدر که لب خشکیده آب را

خیلی میخواهمت ... 

آن قدر که پرنده پرواز را

هر صبح با سلامِ تو آغاز میشود

و چه شیرین است بوسیدنِ چالِ گونه هایت

و این قشنگترین بهانه برای سلامِ هر صبحِ من است

و من هر روز تو را

در درونِ لیوانِ رویِ میزِ صبحانه به هم میزنم

و سر میکشم همه ی دوستَت دارم هایمان را 

همیشه باش و بمان 

که تنها تو آرامِ جانِ منی


| علیرضا بهجتی |

  • پروازِ خیال ...


عادت کرده‌ایم

من،به چای تلخ اول صبح

تو، به بوسه ی تلخ آخر شب

من به اینکه تو هرشب حرف‌هایت را مثل یک مرد، بزنی

تو به اینکه من هربار مثل یک زن، گریه کنم


عادت کرده‌ایم

آنقدر که یادمان رفته است شب

مثل سیاهی مو‌هایمان

نا‌گهان می‌پرد

و یک‌ روز آنقدر صبح می‌شود

که برای بیدار شدن دیر است.


| یکشب پرنده ای / لیلا کردبچه |

  • پروازِ خیال ...

صبح است

۱۹
خرداد


صبح است

باید همه خاطره ها را خواب کنم

نقابم را بردارم

و مثل یک زن خوشبخت

میزصبحانه را بچینم ؛

صبح است!

و شب با همه ی وسعتش

هنوز کنارم نشسته است!


| راضیه عبدی |

  • پروازِ خیال ...


برایش نوشتم:

" زیر نور این آباژور

در ازدحام این قرص خواب های لعنتی

جایی در وسعت سرد این تختخواب

شب بخیر هایت گم شده است "

برایم نوشت:

" بخواب

عادت به هیچ چیز صلاح نیست "

و این منطقی ترین لالاییِ نیمه شب های من شد...


| پریسا زابلی پور |

  • پروازِ خیال ...

بلند شو زن!

۱۵
فروردين


صبح، دختری‌ست

که ساعت‌های جهان، پشت پلک‌هایش زنگ می‌زنند

شب، 

زنی‌که دست‌هایش هنوز بوی نان می‌دهد

بوق ماشین‌ها به گوش‌هایش آویخته‌اند

و می‌داند تهران

با طای دسته‌دار هم اگر باشد

ماشینِ دودی‌اش چراغ می‌زند

پیاده‌‌روهای خسته تا پشتِ در دنبالش می‌افتند

و کسالت شب‌هایش را 

نمی‌شود از چشم پنجره‌ها ندید

بلند شو زن!

گاهی باید برقصی

و کوچه‌باغی‌ترین آوازها را به گل‌های پیراهنت بفهمانی

پرده‌ها را بکش

چشم‌هایت را به روی خودت نیاور

و به ندیده‌های بهتری فکر کن

تهران

از هر زاویه‌ای نگاه کنی ساعت بزرگی‌ست

که هیچ صبحی خواب نمی‌ماند. .


| لیلا کردبچه |

  • پروازِ خیال ...

زن پونه است

۱۲
فروردين


زن پونه است

گهواره ی رویاست

بوته ی نعنایی که جهان را 

خوشبو می کند ...

ساده گی ات عسل است !

که صبح زود با شیری تازه می آمیزد

می خواهم 

به ساده ترین شکل با تو حَل شوم ...!


| غلامرضا بروسان |

  • پروازِ خیال ...

ماهِ مرا ندیدی؟

۱۱
فروردين


صبحت

به خیر خورشید !

وقتی که می دمیدی

ماهِ مرا ندیدی...؟!


| کمیل کاشانی |

  • پروازِ خیال ...


اگر روزی گذشت و فراموشم شد

که بگویم : « صبحت بخیر »

و مثل کودکان 

مشغول خط خطی کردن دفتر بودم

از بهت و سکوتم دلگیر نشو

و فکر نکن چیزی میان ما عوض شده است؛

وقتی نمی‎گویم : « دوستت دارم »

یعنی : بیشتر دوستت دارم ...


| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...


در نور شمع

زن تری ؛

در آفتاب صبح که چشم باز میکنی !

فرشته تر

و من

بین این دو زیباییِ باشکوه !

عاشقانه آونگ شده ام ...


| عباس معروفی |

  • پروازِ خیال ...

دیشب با تو

۰۶
اسفند


صبح 

که بیدار شدم،

نفسم بند آمده بود

دیشب با تو،

تمام کوچه هاى شهر را دویده بودم.


| عرفان کارچانی |

  • پروازِ خیال ...


هوای خانه ابریست

همراه با آه و غبار صبحگاهی

و یک جبهه درد پر فشار

هوای خانه ای که تو را نداشته باشد

همیشه چند درجه زیر صفر است !


| پدرام مسافری |

  • پروازِ خیال ...


تو راست می گفتی

تکرار ، بلای جان هر آغوشی ست

آن روز ها

ما فقط برای هم حجم بودیم

و تمام دوستت دارم ها 

حرف بودند

بگذریم

خواستم بگویم

اولین شب تنهایی

زیاد سخت نبود

دارم بدون تو صبحانه می خورم


| رسول ادهمی |

  • پروازِ خیال ...



تو،

چشمانت را ببند..

من قول میدهم خورشید این بار،

از مغرب طلوع کند؛

میدانی:

نظمِ جهان با یک پلک زدن به هم میریزد..

و این خاصیتِ چشم های توست!


| افشین حیدری |

  • پروازِ خیال ...


برخیز با بوسه ای از لبِ صبح

با نوش دارویی از تنِ آخرین روز از اردیبهشت 

کسی در تو انتظار می کشد

که زنجیر زنگ زده ی اتاقکش را باز کنی

و بگذاری کمی هم او نفس بکشد

بیرون بیاید، رها شود

و فقط یک امروز را زندگی کند

کسی در توست که سکوتش

دارد به روح تو فشار می آورد

امروز را به او ببخش.


| شیما سبحانی |

  • پروازِ خیال ...


صبح ها

یکی از خاطراتت که بیشتر از همه دوستش دارم

برایم شعر جدید دم می کند!

می نوشم

دوستت می دارم

و زندگی شروع می شود !


| حامد نیازی |

  • پروازِ خیال ...

چه خوشبخت است

۰۹
ارديبهشت


چه خوشبخت است مردی که

زنی ؛ 

عمیق و آرام دوستش دارد.

صبحها، 

چای دم می کند

پنجره را باز می کند

تا باد بهاری                             

مردش را                  

در آغوش بگیرد...


| هومن داوودی |

  • پروازِ خیال ...


برای صبح شدن

نه به خورشید نیاز است

نه خنده های باد ؛

چشم هایت را که باز کنی،

موهایت که پریشان بشود،

زندگی 

عاشقانه طلوع خواهد کرد...!


| مینا آقازاده |

  • پروازِ خیال ...


هر صبح

بوی تو می دهد پیرهنم 

بس که

تمام شب

تنگ در آغوش

گرفته ام

خیالت را ...


| هستی دارایی |

  • پروازِ خیال ...


صبح جمعه ات به خیر

هر کجا هستی، به یاد من باش

من با تو چای نوشیده ام،

سفرها کرده ام،

از جنگل، از دریا،

از آغوش تو شعرها نوشته ام

رو به آسمان آبی پر خاطره

از تو گفته ام، تو را خواسته ام

آه ای رویای گمشده!

هر کجا هستی صبح جمعه ات به خیر...


| نیکی فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...