کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

بهتر است...

۲۹
آبان

 

مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است!

در قفس با دوست مردن، از رهایی بهتر است

 

کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به من

«آرزوی وصل» از «بیم جدایی» بهتر است...

 

| فاضل نظری |

  • پروازِ خیال ...

 

شراب نمی‌نوشیم

که ما تهی دستان مستیم

مستِ مست از دردهایمان!

 

| مظفر النواب |

  • پروازِ خیال ...

 

از آن دم که دوستت داشتم..

جهان، از آنچه بود، زیباتر شد!

گل‌ها روی شانه‌هایم به خواب می‌روند!

خورشید بر کف دستانم می‌چرخد!

و شب، جویبارهایی از نواهاست!‏

 

| عبدالقادر مکاریا |

  • پروازِ خیال ...

 

آرام به شانه‌ام می‌زند

که بگوید هستم

پلک‌هایم را شاید بلرزاند

ریشه‌هایم را نه!

مردی که من دوستش دارم

پاییز است...

 

| پریسا صالحی |

  • پروازِ خیال ...

 

به چتر و روسری‌ات سوگند

به ناز دختری‌ات سوگند

به راز دلبری‌ات سوگند

مرا حرارت آن لبخند

مجاب کرد به این پیوند

نه آن غروب، نه آن باران

 

| حسین صفا |

  • پروازِ خیال ...

 

آدم های زیبا و دوست‌ داشتنی، به صورت تصادفی به وجود نمی‌‌آیند

زیباترین و دوست ‌داشتنی ‌ترین انسان هایی که می‌شناسیم

آن هایی هستند که با شکست آشنا شده‌اند

آن هایی که رنج را تجربه کرده‌اند

آن هایی که از دست دادن را تجربه کرده‌اند

آن هایی که پس از این رویدادهای دشوار دوباره مسیر خود را به سمت زندگی پیدا کرده‌اند،

این افراد، زندگی را به شکل متفاوتی می‌فهمند،

آن را به شکل متفاوتی تحسین می‌کنند

و نیز به شکل متفاوتی حس می‌کنند

به همین دلیل، آرام ترند و دوست داشتن و محبت به دغدغه‌شان تبدیل می‌شود.

 

| وین دایر |

  • پروازِ خیال ...

 

کاش میدانستم،خواب ها

تا کجا ادامه می یابند؟

یا بیداری

از کجا شروع می شود؟

نمیدانم بودنت را باور کنم

یا نبودنت را؟!

کاش مزرعه ای

از گل سرخ بود

میان خواب و بیداری...

 

| رسول یونان |

  • پروازِ خیال ...

حضرت عشق

۲۴
آبان

 

حضرت عشق بفرما که دلم خانه توست

سر عقل آمده هر بنده که دیوانه توست

 

| مولانای جان |

  • پروازِ خیال ...

 

از لیوان‌ها

به لیوان شکسته فکر می‌کنی

از آدم‌ها

به کسی که از دست داده‌ای

به کسی که به دست نیاورده‌ای

همیشه

چیزی که نیست

بهتر است.

 

| علیرضا روشن |

  • پروازِ خیال ...

برای خود دل

۲۳
آبان

 

خوشی و رخوت بدن از هرچه هم که باشد،

باز دل‌مان یک چیز اضافی هم می‌خواهد،

یک چیزی برای خودِ دل؛

یک کمی عشق؟

 

|گی دو موپاسان |

  • پروازِ خیال ...

تو زیبایی

۲۳
آبان

 

تو زیبایی

وقتی گریه می‌کنی

تو زیبایی

وقتی در قاب پنجره

لبخند می‌زنی

تو زیبایی

وقتی خجالت می‌کشی

حتی آن روز

که ترکم خواهی کرد

هنوز هم زیبایی

برای همیشه!

 

| هرمان دکوئینک / ترجمه: نیلوفر شریفی |

  • پروازِ خیال ...

اندر خاک

۲۳
آبان

 

گَرَم بیایی و‌ پُرسی چه بردی اندر خاک؟

ز خاک نعره برآرم که " آرزوی تو را "...

 

| بیدل دهلوی |

  • پروازِ خیال ...

تهی ساخت

۲۲
آبان

 

اندوه

کسی را نکشت

اما

ما را از همه‌چیز،

تهی ساخت!

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

قطره ای

۲۲
آبان

 

از ماه

لکه‌ای بر پنجره مانده است

از تمام آب‌های جهان

قطره‌ای بر گونه‌ی تو...

 

| گروس عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

باران باش

۲۲
آبان

 

چترت را کنار ایستگاهی

در مه فراموش کن

خیس و خسته به خانه بیا

نمی خواهم شاعر باشی،

باران باش

همین برای هفت پشت

روییدن گل کافیست 

چه سرخ

چه سبز

چه غنچه...

 

| سیدعلی صالحی |

  • پروازِ خیال ...

 

شاید بتوان راه بیانش را بست

یا اینکه رگ خون روانش را بست

زخمی که روایت گر دردی باشد

با چسب نمی‌توان دهانش را بست

 

| جلیل صفربیگی |

  • پروازِ خیال ...

 

در چشم‌های تو

‏رازی است

‏که شب را اندوهگین

‏و شعر را

‏به سکوت مبدل می‌کند!

 

| زین العابدین حیدری |

  • پروازِ خیال ...

تو نیستی

۲۱
آبان

 

مگر می شود از این همه آدم

یکی تو نباشی

لابد من نمی شناسمت

وگرنه بعضی از این چشم ها

این گونه که می درخشند

می توانند چشم های تو باشند.

 

| رسول یونان |

  • پروازِ خیال ...

مشکل شرعی

۲۰
آبان

 

مشکل شرعی ندارد بوسه از لب‌های تو

میوه‌ی بیرون‌زده از باغ، حق عابر است

 

| محمد شیخی |

  • پروازِ خیال ...

 

براى آخرین بار

با چشمانى غمبار به او نگریست

و توانست با آخرین نفسش به او بگوید:

" فقط خدا مى داند

که چقدر تو را دوست داشتم..."

 

| گابریل گارسیا مارکز |

  • پروازِ خیال ...

میراث عشق

۲۰
آبان

 

چشمانت

آخرین چیزی‌ست

که از میراثِ عشق،

باقی می‌ماند!

 

| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...

 

و تو

بلندتر از تمام درختان جنگل

در من روییدی

و اکنون من توام

من یک درختم بلندتر از تمام درختان دنیا...

 

| رضا براهنی |

  • پروازِ خیال ...

 

تو را ازدست دادم، جنگجویی ناتوان بودم

گُمت کردم، غرورِ بی دلیلم کار دستم داد

سیاهی خسته کرد اسب سپیدم را، زمین خوردم

همان آغازِ قصه،لشکر دشمن شکستم داد!

 

هوایت درسرم پیچیده اما پای رفتن نیست

کمی نزدیک شو، رویای دور از دست، دخترجان

کنارم باشی از تاریکی و سرما نمی ترسم

صدایم کن، صدایت روشن و گرم است دخترجان

 

به هم گفتیم: آخر روزهای خوب می آیند

ولی فردایمان بهتر نمی شد پشت ِتلقین ها

دعا خواندیم با چشمانِ خون آلودِمان اما

نمی خوانند روی بام هامان مرغِ آمین ها

 

غریبه نیستی، دیگر غم نان نیست، طوفان نیست

اگرچه زندگی آسان شده، سخت است خوشبختی

خدارا شکر اجاقی هست، سقفی هست، نانی هست

بدون بودنت اما چه بدبخت است خوشبختی!

 

تقلا می کنم...شاید کسی پیدا کند من را

اگرچه مرگ هم دنبالِ من دیگر نمی گردد

پس از تو با من این دیوارها، این کوچه ها قهرند

صدایت می کنم... اما صدایم بر نمی گردد

 

پریشان حالی اَم پشت نقابی کهنه پنهان است

تصور کرده بودم شعر درمان است، اما نیست!

میان چهره ها و رنگ ها بی همصدا ماندم

کجایی عشق؟ دیگر چهره ی آبیت پیدا نیست...

 

| حامد ابراهیم پور |

  • پروازِ خیال ...

عیب ها

۱۸
آبان

 

همه عیب هایت را دوست دارم،

جز نبودنت...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

 

می‌خواهم آنقدر شعر بگویم

که اگر فردا مُردم

نتوانی انکارم کنی

می‌خواهم شعرم

چون شایعه‌ای در شهر بپیچد

و زنان

هربار چیزی به آن اضافه کنند...

 

| الهام اسلامی |

  • پروازِ خیال ...

به ناگهان

۱۶
آبان

 

عشق

چنان به ناگهان

که سنگی از آسمان

 

| سیروس نوذری |

  • پروازِ خیال ...

کوچک می شود

۱۶
آبان

 

همه چیز در اطراف ما

سقوط می کند

شادی

کتاب های شعر

درخت رویا

همه چیز کوچک می شود

مساحت دریا

و مساحت آزادی!

 

| سعاد الصباح |

  • پروازِ خیال ...

تیر در کمان

۱۶
آبان

 

به دیگران سپر انداختن بود کارت

 رسد چو نوبت ما تیر در کمان داری.‌..

 

 | صائب تبریزی |

  • پروازِ خیال ...

خاطرات تو

۱۶
آبان

 

من خاطرات تو بودم،

خاطرات تلخ و شیرینت.

بگو کدام دست،

کدام بوسه،

کدام تن مرا از ذهن تو خط زد؟

 

| حمید سلیمی |

  • پروازِ خیال ...

 

در لحظه‌ای که به او فکر می‌کنم

او را بیشتر دوست دارم.

او از آدم‌هایی بود که

فکر کردن به آن‌ها

دیدن آن‌هاست

 

| یدالله رویایی |

  • پروازِ خیال ...

 

آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد

کاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد

 

تیر دیوانه شد و مرداد هم از شهر رفت

از غمت شهریور بیچاره حلق آویز شد

 

مهر با بی مهری و نامهربانی میرسد

مهربانی در نبودت اندک و ناچیز شد

 

بی تو یک پاییز ابرم، نم نمِ باران کجاست؟

بی تو حتّی فکر باران هم خیال انگیز شد

 

کاش میشد رفت و گم شد در دل پاییز سرد

بوی باران را تنفّس کرد و عطر آمیز شد

 

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟

آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شد...

 

| فرهاد شریفی |

  • پروازِ خیال ...

 

برگرد با تنهایی‌ات

کجا می‌گریزی؟

برگرد

من آبادی توام.

                                                              

| شیون فومنی |

  • پروازِ خیال ...

 

هر شب به رفتن فکر می کنم اما 

هر صبح 

پیراهنم را از چمدانی که در خیال بسته بودم 

بیرون می کشم 

هر شب به رفتن فکر می کنم

اما هر صبح 

موهایم را می بافم 

سر کار می روم و به نرفتن ادامه می دهم 

چند زن مثل من 

مدام لای لیوان های ته گنجه 

در پی دری به سمت کوچیدنند

چند تن مثل من ملافه ها را جوری صاف می کنند که انگار 

جاده های جهان را برای رفتن 

تو تابه حال 

از خانه ات در طبقه آخر یک آپارتمان تونلی برای فرار کنده ای 

تو تا به حال 

وقت اتو کشیدن 

نقشه فرارت را هم کشیده ای؟

آدم چطور می تواند پشت دری که قفل نیست اینقدر زندانی مانده باشد؟

 

| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...

چه بودم؟

۱۴
آبان

 

یا رب چه بودم و به کجا رفته‌ام که من

هر گه به یاد خویش رِسَم گریه می‌کنم

 

| بیدل دهلوی |

  • پروازِ خیال ...

حرف نمی زنی

۱۴
آبان

 

حرف نمی زنی

چرا که می دانی

یک پرنده وقتی حرف می زند انسان است

وقتی سکوت می کند، آسمان.

 

| گروس عبدالملکیان |‏

  • پروازِ خیال ...

 

من از این سرزمین چه خواستم

جدا از تکه‌ای نان

گوشه‌ای سرشار از  اطمینان 

جیبی سیر و

مُشتی آفتاب آرام...

بارانی از دوست داشتن و

پنجره‌ای باز  به سوی آزادی و عشق.

من بیش از این چه خواستم

که هرگز نبود.

تا که نیمه‌شبی

دروازه‌ای را شکستم

رفتم

برای همیشه رفتم.

 

| شیرکو بیکس / ترجمه: علی رسولی |

  • پروازِ خیال ...

درخت ارغوان

۰۷
آبان

 

میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی

درخت ارغوان روید، به جای هر مغیلانی...

 

| سعدی |

  • پروازِ خیال ...

 

ﺍﻣﺸﺐ ﺗﻮ

ﺑﻬﺎﻧﻪ‌ی ﻣﻦ ﺑﺎﺵ

ﺍی ﭘﺮﻧﺪه ﻛﻮچک

ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻡ

ﺳﻜﻮﺕ ﺭﺍ

ﺑﻪ ﺷﺐ مى‌دادم

ﻏﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ

ﻣﻮسی ﺭﺍ ﺑﻪ بنی‌ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ

ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ

ﺑﺮﺍى ﺧﻮﺩ ﻧﮕﻪ مى‌ﺩﺍﺷﺘﻢ

 

| الیاس علوی |

  • پروازِ خیال ...

استراحت کنم

۰۶
آبان

 

" أعدّی لی الأرض کی أستریح

فإنی أحبّک حتى التعب... "

 

زمین را برایم آماده کن

تا استراحت کنم

که من تو را تا مرز خستگی دوست دارم...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

پاییزانه

۰۶
آبان

 

پاییز این مسافر غمگین رسیده است

بر قالی قشنگ زمین آرمیده است

 

پاییز زرد، مثل غزالی گریزپا

از دست هجمه های زمستان رمیده است

 

آنقدر خسته است که از فرط خستگی

گویی که جاده های زمان را دویده است

 

در دست او طلوع انار است و پرتقال

پاییز در افق، گل خورشید چیده است

 

پاییز، روی بوم غم انگیز روزگار

تصویر شاعرانه ی خود را کشیده است

 

مِهرش به دل نشسته و آبان و آذرش

مثل نسیم، در دل باران وزیده است!

 

پاییز عاشق است، شبیه تمام ما

یک قطره روی گونه ی زردش چکیده است...

 

| یدالله گودرزی |

  • پروازِ خیال ...

 

من

نگهبان آتشم

آتشی تلخ

که می سوزاندم

تا شعله ی یادی را زنده نگاه دارد

در آن دوردستی که تویی...

 

| پوریا اشتری |

  • پروازِ خیال ...

 

دوستت دارم

چطور ثابت کنم

که حضور تو در جهان

مثل حضور آب و درختان است؟

تو گل آفتابگردانی

تو نخلستانی،

تو، ترانه‌ای که از تاریکی دل به دریا زده‌ای!

 

| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...

شبیه تو

۰۵
آبان

 

ماه اگر لبخند میزد،‌ شبیه تو‌ میشد.

 

 | سیلوی پلات |

  • پروازِ خیال ...

 

اگر چای هایی که ریختی همه دلسرد شدند

یا گل های قوری‌ات همه پژمرده شدند

اگر روزی آستین چهار‌خانه هایت نامرتب شدند

یا گره‌های بند کفشت به دست که هیچ، به دندان هم باز نشدند

میان بر ها و کوچه پس کوچه ها هم پر از ترافیک شدند و ساعت ها از عمد دقیق شدند

سراغ من بیا

من به گل های قوری‌ات آب می دهم

آستین چهار‌خانه هایت را امن میکنم

گره‌های کورت را بینا میکنم و ساعت هایت را تنبل...

سراغ من بیا

دستان من وطن توست

قلب من وطن توست

تمام من وطن توست

 

| درسا کاظمی |

  • پروازِ خیال ...

 

کاش می شد تکثیر می شدم

به دوست داشتنت

به چشمهایت

به لبهایت

به دکمه های پیراهنت

کاش می شد

برایت چند دل می شدم

 

| امید آذر |

  • پروازِ خیال ...

کداممان؟

۲۹
مهر

 

مى‌گویند که درد

‏آدم‌ها را به هم نزدیک مى‌کند؛

‏به من بگو

‏کدام‌مان شاد هستیم

‏که این همه از هم دور مانده‌ایم؟

 

| اعوزآتای / ترجمه: سیامک تقی‌زاده |

  • پروازِ خیال ...

 

هر کس از دور تو را دیده دچارت شده است

دلبری کردنِ با فاصله کارت شده است

 

می زنی عطر و می آید همه جا از تو خبر

شهر انگار اتاقت شده اما بی در

 

مثل ترسیدن از زوزه ی گرگی در برف

منعکس می شود اندوه بزرگی در برف

 

می شود در دل هر زلزله آرام گرفت

با تو در حمله ی چنگیز سرانجام گرفت

 

رفتنت زخم زبانی ست که جا می ماند

استخوانی ست که در زخم رها می ماند

 

زندگی نیست میان من و این شهر شلوغ

زندگی بی تو فقط قول و‌ قراریست دروغ

 

هیچکس نیست که تکرار تو باشد در من

مرد و مردانه فقط عشق بپاشد در من

 

کاش برگردی و ‌پایان زمستان باشی

آخرین مرد به جا مانده ی میدان باشی

 

بعدِ یک عمر گرفتاری و دلمشغولی

قانعم با تو به یک زندگی معمولی

 

با تو‌ در دورترین شهر قدم بردارم

با همین زندگی ساده که در سر دارم

 

می گذاری تو به تنهایی من پایت را

می نشینی که خودم هم بزنم چایت را

 

خواب دیده ست تو را مثنویِ تازه ی من

پر شد از عطر تو اندوه بی اندازه ی من

 

تو که بیگانه ترین مرد به این زن شده ای

کشورش بوده ای و قسمت دشمن شده ای

 

گوشه ی دنج اتاقی وطنت خواهد شد

هر کسی غیر من افسوس زنت خواهد شد

 

بس که آوردن هر خاطره مشروط به توست

خسته ام از تو و هر چیز که مربوط به توست

 

گر چه آغاز شده جنگ جهانی در من

و بعید است تو هم زنده بمانی در من

 

کاش برگردی و‌ پایان زمستان باشی...

آخرین مرد به جا مانده ی میدان باشی

 

مرگ در جیب کتت باشد و نزدیک شوی

اسلحه رو به من، آماده ی شلیک شوی

 

ماشه را می کشی و تیر خلاصت را...بنگ

ترسم این است که دور از تو ‌بمیرم دلتنگ

 

| سمیه قبادی |

  • پروازِ خیال ...

اندوهش

۲۹
مهر

 

اندوهش

غروبی دلگیر است

در غربت و تنهایی

هم چنان که شادی اش

طلوع همه آفتاب هاست

 

| احمد شاملو |

  • پروازِ خیال ...

 

گاهی چیزهایی که دیده نمی‌شوند واقعی ترند.

مثل خاطره ها

مثل سکوت که تنها در عکس‌ها معنی دارد

چیزهایی که دیده نمی‌شوند

غمگین ترند

مثل بغض ها

و رد پاهایی که گم می‌شوند

 

هنگام خداحافظی

کاش بجای دست‌ها

قلب مان را تکان داده بودیم.

 

| ادریس بختیاری |

  • پروازِ خیال ...

 

کلیدهایم از جیبم می افتند

کیف پولم را گم میکنم

گوشی ام را جا میگذارم

و عجیب اینکه

تو را که نیستی،

میبرم با خودم

در جیبم

در کیفم

در دلم...

 

| آیدا حق طلب |

  • پروازِ خیال ...

 

ناز کنی؛ نظر کنی؛ قهر کنی؛ ستم کنی

گر که جفا، گر که وفا، از تو حذَر نمی کنم

 

| مولانای جان |

  • پروازِ خیال ...

 

 

جنگ پایان خواهد یافت

و رهبران با هم گرم خواهند گرفت

و باقى می‌ماند آن مادر پیرى که چشم به راه فرزند شهیدش است

و آن دختر جوانى که منتظر معشوق خویش است

و فرزندانى که به انتظار پدر قهرمان‌شان نشسته‌اند

نمی‌دانم چه کسى وطن را فروخت

اما دیدم چه کسى بهاى آن را پرداخت.

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

ماه در خانه

۲۵
شهریور

 

 

برای اولین بار است

در طول زندگی ام می بینم

ماه در خانه ام

پابرهنه راه می رود!

 

| نزار قبانی / ترجمه:یدالله گودرزی |

  • پروازِ خیال ...

 

 

و دیگر جوان نمی شوم

نه به وعده عشق و نه وعده چشمان تو

و دیگر به شوق نمی آیم

نه در بازی باد و نه در رقص گیسوان تو

چه نامرادی تلخی!

 

| محمدرضا عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

از محرم پیداست

۲۴
شهریور

 

اندوه تو در عالم و آدم پیداست

شادیم که در چهره ی ما غم پیداست

 

چشم است ولی ابر بهاری شده است

سالی که نکوست از مُحرّم پیداست...

 

| زهرا بشری موحد |

  • پروازِ خیال ...

روزی بیا...

۲۴
شهریور

 

 

همیشه آخرین سطر برایش می‌‌نوشتم

"روزی بیا که برایِ آمدن دیر نشده باشد"

می‌ نوشتم

"روزی بیا که هنوز دوستت داشته باشم، که هنوز دوستم داشته باشی‌"

می‌ نوشتم

"در نبودنت به تمام ذرات زندگی‌ کافر شده ام، جز ایمان به بازگشت تو"

امروز برای شما می‌‌نویسم

یقینا آمده است

ولی‌ روزی که من از هراس دیوارها

خانه را که نه

خودم را ترک کرده بودم

 

| نیکی فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...

آن تن رنجور

۲۴
شهریور

 

 

چگونه‌‌ آن تنِ رنجور‌

قلبی اینچنین وسیع را

حمل می‌کند؟

 

| سید محمد مرکبیان |

  • پروازِ خیال ...

دوستت دارم را...

۲۳
شهریور

 

دوستت دارم...

باید در چشمان نگریست؟

یا در گوش‌ها گفت؟

 

| احمدرضا احمدی |

  • پروازِ خیال ...

 

داغی که بوسه‌ی تو به لب‌های ما نهاد

یادش‌بخیر و خاطره‌اش جاودانه باد

 

بر من ببخش، گاه چنان دوست دارمت

کز یاد می‌برم که مرا برده‌ای ز یاد

 

دردا چنان که عمر و دریغا چنین که مرگ

از من گرفت مهلت و مهلت به من نداد!

 

ما را فریب دادی و جای گلایه نیست

ما زودباوریم و تو دلال اعتماد

 

صبرم کفاف این همه غم را نمی‌دهد

سرمایه‌ام کم است و بدهکاری‌ام زیاد

 

| فاضل نظری |

  • پروازِ خیال ...

از آن من نیست

۲۳
شهریور

 

تمام چیزهایی که دوست میدارم،

از آن من نیست‌.

دریا از آن من نیست

پاییز از آن من نیست

عشقت از آن من نیست

تنها زخمم،

از آنِ من است.

 

| غاده السمان |

  • پروازِ خیال ...

آن شب قشنگ

۲۲
شهریور

 

من دلم برای آن شب قشنگ

من دلم برای جاده ای که عاشقانه بود

آن سیاهی و سکوت

چشمک ستاره های دور

من دلم برای او گرفته است...

 

| محمدرضا عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

خواب دست های تو

۲۲
شهریور

 

خواب دست‌های تو را دیدم

که با لبخند

دریا را

می‌ریختی بر صورتم

بیدار که شدم

نه تو بودی نه دریا

چشمم اما خیس بود...

 

| یاور مهدی پور |

  • پروازِ خیال ...

نیکی

۲۲
شهریور

 

در جواب سرد مهری های او بوسیدمش

از پیمبر خوانده ام نیکی کنم جای بدی...

 

| احمد جم |

  • پروازِ خیال ...

خلاصه بگویم

۲۱
شهریور

 

خلاصه بگویم

حالا

هر قفلی می خواهد

به درگاه خانه ات باشد

عشق پیچیکی است

که دیوار نمی شناسد...

 

| گروس عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

درون سینه من

۲۱
شهریور

 

من مانده‌ام زِ پا

ولی آن دورها هنوز

نوری‌ست

شعله‌ای‌ست

خورشید روشنی‌ست

که می‌خوانَدم مُدام!

 

اینجا درون سینه من

زخم کهنه‌ای‌ست

که می‌کاهدم مُدام.

 

| حمید مصدق |

  • پروازِ خیال ...

 

تو را گریه کردم درون خودم

تو را گریه کردم درون سکوت

به عمر سیاهی که بی‌تو گذشت

تو را گریه کردم زمان سقوط

 

نه راهی به آغوش تو باز شد

نه با سرنوشت خودم ساختم

جهنم در آغوش من قد کشید

همان روز اول تو ‌را باختم

 

برای منِ تا ابد نا امید

به جز چشم‌هایت پناهی نبود

تو را گریه کردم که وقت وداع

به جز شانه‌ات تکیه‌گاهی نبود

 

تنم آرزوهای سر خورده از

جنونی که بعد از تو پایان گرفت

خدا از تماشای من گریه کرد

زمین خورده بودم که باران گرفت

 

زمان سرنوشت مرا سر برید

که سهم من از زندگی درد شد

غمت توی رگ‌های من رخنه کرد

که نشکفته تا ریشه‌ام زرد شد

 

کویرم، پر از آرزوی محال

پر از هق‌هق وُ غصه وُ بغض و درد

تو را سرنوشتی که از من گرفت

مرا گریه‌هایی که خالی نکرد

 

| پویا جمشیدی |

  • پروازِ خیال ...

خاطرات

۲۰
شهریور

 

نمی‌دونم هوا ابره،

یا من دنیا رو ابری می‌بینم.

غمگین، سرد و خاکستری.

ببینم! جایی که تو هستی، آسمون چه رنگیه؟

هنوزم خورشید صبح به صبح بهت سر می‌زنه یا پشت یه مشت ابر سیاه زندونیه؟

هنوز توی شبات ستاره هست؟

توی آسمونت ماه داری؟

چه حرف احمقانه‌ای.

ماه که دیگه خودش به ماه احتیاج نداره. داره؟

تا حالا کسی بهت گفته نبودنت، بدترین جای دنیاست؟

من بهت گفتم.

تاحالا کسی بهت گفته وقتی نبیندت، دنیاش سیاه و تاریکه؟

من بهت گفتم.

شده کسی نباشه و تو هر روز توی خیالت رو‌به‌روش بشینی و تمام خاطراتت رو مرور کنی؟

تو کدومی؟

اونی که نیست یا اونی که هرجا سر می‌چرخونه خاطراتش رو می‌بینه؟

تو می‌دونی چند سال از یه اتفاق باید بگذره،

تا آدم یه خاطره رو فراموش کنه؟ نمی‌دونی.

چون اگه می‌دونستی خاطره نمی‌شدی.

 

| پویا جمشیدی |

  • پروازِ خیال ...

بمان

۲۰
شهریور

 

آن ‌هنگام که گفتم «می‌روم».

اگر می‌گفتی «بمان»

نمی‌ماندم اما،

دست ‌کم روزی بهانه‌‌ی خوبی برای بازگشتن داشتم...

 

| جمال ثریا |

  • پروازِ خیال ...

عشق شبیه شعر

۲۰
شهریور

 

عشق شبیه شعر

نیازی به توضیح ندارد

یا نشانی می‌گذارد

یا فراموش می‌شوی.

 

| سید محمد مرکبیان |

  • پروازِ خیال ...

 

از زمزمه دلتنگیم از همهمه بیزاریم

نه طاقت خاموشی نه تاب سخن داریم

 

| حسین منزوی |

  • پروازِ خیال ...

 

همیشه در یک عمر کوتاه

چیزی برای غمگین ‌بودن هست

مثل این ماه

که می‌خواهد سرش را بکوبد به پنجره

غمگین اما در کمال ادب

لب‌هایم را

مثل کفش‌هایم

جفت می‌کنم

و تو را

با همان شدّت که یک درخت بریده سقوط می‌کند

می‌بوسم.

 

| حسین صفا |

  • پروازِ خیال ...

شانه های تو

۱۹
شهریور

 

وقتی که شانه هایم در زیر بار حادثه

می خواست بشکند یک لحظه

از خیال پریشان من گذشت:

بر شانه های تو...

بر شانه های تو...

می شد اگر سری بگذارم

 

| فریدون مشیری |

  • پروازِ خیال ...

تخم محبت

۱۹
شهریور

 

می‌گریم و مرادم از این سیل اشکبار

تخم محبت است که در دل بکارمت

 

| حافظ |

  • پروازِ خیال ...

امشب دانستم

۱۸
شهریور

 

امشب اما

دانستم

سایه ای را که از او می گریختم

و تمام عمر دنبالش بودم!

همین ماهی کوچکی است که در سینه ام

خانه دارد...

 

| الیاس علوی |

  • پروازِ خیال ...

 

چشم‌های تو قوطی رنگ‌اند

همه جا را سیاه می‌گیرد

به تو نزدیک می‌شود شب من

نفسم بوی ماه می‌گیرد

 

ما بناهای محکمی بودیم

بولدوزرها خرابمان کردند

بعد از آن هر خرابه‌ای ما را

با خودش اشتباه می‌گیرد

 

به هوای قدم زدن در شهر

خانه را گاه ترک می‌گفتیم

گاه دیوار کورکورانه

پشت قابی پناه می‌گیرد

 

مهره‌های سیاه می‌آیند

مهره‌های سفید می‌سوزند

سقف هر خانه‌ی سفیدی را

آسمانی سیاه می‌گیرد

 

لاک پشتی که راهی دریاست

پیش پای تو غرق خواهد شد

چمدانی که رفته قلب من است

که در آغاز راه می‌گیرد

 

هر درختی که بر زمین افتاد

هرچه گنجشک بود را پَر داد

خون بهای درخت‌ها را باغ

از منِ بی‌گناه می‌گیرد

 

صبح امروز کاملا تلخ است

می‌توان چای دم نکرد امروز

استکان را که می‌برم به دهان

چای هم طعم آه می‌گیرد

 

| حسین صفا |

  • پروازِ خیال ...

 

اگر یک تکه نخ و سوزن داشتم،

خودم را به تو مى دوختم،

مثل دگمه‌ی پیراهنت

با وقار

سر برسینه ات

اگر یک تکه نخ وسوزن داشتم،

خوشبخت ترین دگمه‌ی دنیا بودم

درست روی قلبت

 

| فرید هاشمی |

  • پروازِ خیال ...

عادلانه نبود

۱۳
مرداد

 

و عشق آنقدرها هم که فکر می کردیم

عادلانه نبود!

زن همسایه عاشق شد،

پیراهن بلندتری دوخت...

من عاشق شدم،

گریه های بلند تری سَر دادم...

در عصر ما همه همیشه دیر می رسند!

یکی به اتوبوس،

یکی به قطار،

یکی به یکی...

 

| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...

 

پرسیدم:خوبی؟

خندید و گفت:"ول میچرخیم علاف نباشیم"

نشسته بود رو به روم.

چشمش که به ساعتم خورد لبخند زد گفت:قشنگه

گفتم:فقط قشنگه!

ابروهاشو داد بالا که یعنی منظورمو نمی فهمه!

گفتم:

بچه بودم،یه شب که خونه ی خاله م دعوت بودیم شیطنتمون گل کرد و با دو تا از بچه های فامیل شروع کردیم به زدن زنگ خونه ها و فرار کردیم.آخر شب که مهمونی تموم شد دیدم دم یکی از اون خونه ها آمبولانس وایساده.اون شب تا صبح خوابم نبرد.همه ش فک می کردم من باعث شدم.

بزرگتر که شدم  توو یه مسابقه ی فوتبال که خیلی مهم بود پشت پنالتی وایسادم!مطمئن بودم اگه توپو بزنم سمت راست دروازه بان گل میشه اما لحظه ی آخر زدم سمت چپ!دروازه بانشون توپو گرفت و تیممون حذف شد.اون شب تا صبح نخوابیدم.همه ش فک می کردم من باعث شدم.

سنم که بازم بیشتر شد،یه روز که معلم زبان میخواست تست بگیره رفتم و برگه ی تست رو از دفتر کش رفتم.من زبانم همیشه خوب بود.آوردم و سوالا رو به تموم بچه ها یاد دادم.اما وقتی رفتیم سر جلسه متوجه شدیم که من صفحه ی یک و دو سوالا رو دزدیدم و معاون مدرسه هم بدون اینکه حواسش باشه صفحه ی سه و چهارو ازمون امتجان گرفت.این بود که اکثر بچه ها سوالای ساده ی صفحه ی یک و دو رو از دست دادن و صفحه ی سه و چهار که سوالای سخت تری داشت رو سفید گذاشتن.من اون روز بیست شدم اما بقیه گندزدن.اون شب تا صبح خوابم نبرد.همه ش فک می کردم من باعث شدم.

آخرین روزی که از دختری که دوست داشتم جدا شدم پونزده دیقه توو سرما کنار هم قدم زدیم.همه ش یه حسی بهم میگفت دستاشو بگیر و ازش بخواه کنارت بمونه.اما غرورم نمیذاشت.خداحافظی کردیم و الان هشت ماهه که ندیدمش!اون شب تا صبح نخوابیدم.چون همه ش فک می کردم من باعث شدم...

"داریوش" داشت می خوند:"در حسرت رویای تو/تقویممو پر می کنم/هر روز این تنهایی و/فردا تصور می کنم"

زد زیر خنده که:اونا رو که درست فک می کردی اما چه ربطی داشت به ساعت ؟

با یه صدای بغض آلودی گفتم:کاش "حسرت" رو یه جوری می خوند که هیشکی معنیشو نفهمه...

ساعتو گرفت توو دستش.انگار که دوزاریش افتاده باشه پرسید:

چن دور باید پیچ این ساعتو بچرخونم تا برگردیم به هشت ماه پیش...!؟

 

| کسرا بختیاریان |

  • پروازِ خیال ...

 

تو آن بهشت برینی که جان خاکی من

برای داشتنت عین آرزو شده است...

 

| حسین منزوی |

  • پروازِ خیال ...

 

امروز که بگذرد

دو روز است رفته ای

و سال هاست

که نیامده ای...

 

| میترا اسماعیلی |

  • پروازِ خیال ...

 

هرگز به تو اعتماد نکرده ام

اگر با من دست داده ای

ترسیده ام که انگشتانم را بدزدی

و اگر به من نگاه کرده ای

دندان هایم را شمرده ام

با این همه

عاشقت بودم...

 

| غاده السمان |

  • پروازِ خیال ...

محرم اسرار

۱۱
مرداد

 

فقط همین دلیل که

من مَحرَم اسرارش بودم

کافی بود

تا هرگز نتوانم

معشوقه اش باشم...

 

| رومن پولانسکی |

  • پروازِ خیال ...

گر من بروم

۱۱
مرداد

 

ای آنکه مرا بسته ی صد دام کنی

گویی که برو در شب و پیغام کنی

 

گر من بروم تو با که آرام کنی

همنام من ای دوست که را نام کنی

 

| مولانای جان |

  • پروازِ خیال ...

از گذشته

۱۱
مرداد

 

اگر صدایی از گذشته

تو را به روزهای قدیمی دعوت کند

بدان که تنهایی...

 

| عزیز نسین |

  • پروازِ خیال ...

 

خیابان

در نیمه های شب

مثل من است

هر از چندی

خاطره ای بی احتیاط می گذرد

دلم

یک تصادف جدی می خواهد

پر سر و صدا...

آمبولانس ها سراسیمه وارد شوند

و کار از کار بگذرد...

 

| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

هرگز گمان مبر

۰۹
مرداد

 

هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ای

با هر قدم که دور شدی، استخوان شکست

 

| احسان افشاری |

  • پروازِ خیال ...

 

تو ناگهان رفتی‌

و من ناگهان دریافتم

آدم می‌‌تواند نفس بکشد

راه برود

و گوری را در خود حمل کند.

 

| یوسف صدیق |

  • پروازِ خیال ...

درِ دل

۰۸
مرداد

 

نشناخته بودیم دری غیر درِ دل

ما را به چه تقصیر، فلک در‌به‌در انداخت؟

 

| حزین لاهیجی |

  • پروازِ خیال ...

از آغوش تو

۰۸
مرداد

 

من از آغوش تو

بارها به بهشت رفته‌ام

بهشت مگر کجا مى‌تواند باشد

جز آنجا که با خودت نگویى

کاش جاى دیگرى بودم؟

 

| بهرام حمیدیان  |

  • پروازِ خیال ...

سخت بود

۰۸
مرداد

 

سخت بود

فراموش کردن کسی

که با او

همه چیز و همه کَس را

فراموش می کردم.

 

 | ایلهان برک |

  • پروازِ خیال ...

 

من از تو یاد گرفتم که رخت نور بپوشم

به ضرب ساز بچرخم به جرم عشق بجوشم

 

 | شهیار قنبری |

  • پروازِ خیال ...

 

به نقشه‌ها نگاه کردم

خانه‌ات در هیچ‌یک نبود

به دانش‌نامه‌ها نگاه کردم

عکس تو در هیچ‌یک نبود

به فرهنگ‌نامه‌ها نگاه کردم

نام تو در هیچ‌یک نبود

در آینه‌ها به خودم نگاه کردم

تو را دیدم

به غیر از من  

تو جایی نداشتی!

 

| عزیز نسین / ترجمه: ابوالفضل پاشا |

  • پروازِ خیال ...

بوسیدن

۰۷
مرداد

 

بوسیدنت که تمام شد

در بهشت را بستند

گناه ما بزرگ بود؛

این طرف دیوار زیباتر شده بود!

 

| عرفان‌ پاکزاد |

  • پروازِ خیال ...

سنگ ها

۰۶
مرداد

 

بر فرورفتگی های این سنگ

دست بکش

و قرن ها

عبور رودخانه را حس کن!

سنگ ها

سخت عاشق می شوند

اما فراموش نمی کنند.

 

| گروس عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

 

ابر می‌بارید بر آینده‌ی دلگیر من

خنده می‌زد کاتبِ تقدیر بر تدبیر من!

 

اشک می‌آمد به استقبال ما وقت وداع

سخت می‌لرزید در چشمان او تصویر من

 

شرم اگر مانع نمی‌شد، بیشتر می‌دیدمش

بگذرند ای کاش چشمان من از تقصیر من!

 

با سخن چینی مرا از چشم او انداختند

ساده‌لوحان غافلند از آه پر تاثیر من

 

مصحفی هستم میان مکتب کج‌فهم‌ها

هرچه می‌خواهند می‌گویند در تفسیر من

 

هیچ ابری موجب خاموشی خورشید نیست

روسیاه است آن که کوشیده‌ست در تحقیر من...

 

| حسین دهلوی |

  • پروازِ خیال ...

 

تماشایت می‌کردم

با چشمانی که

لهجه ی بوسه داشتند..!

 

| یغما گلرویی |

  • پروازِ خیال ...

 

آدمی که یک بار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئن تر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزید.

این حرف سنگین است، خودم هم میدانم.

خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آکبند در آمد، فلزش معلوم می شود،

اما فلز خطاکرده رو است، روشن است…مثل کف دست، کج و معوج خطش پیداست.

از آدم بی خطا میترسم، از آدم دو خطا دوری میکنم،

اما پای آدم تک خطا می ایستم...!

 

| رضا امیرخانی |

  • پروازِ خیال ...

 

فارغ زجهانی و جهان غیر تو نیست

بیرون ز مکانی و مکان از تو پُر ست

 

| ابوسعید ابوالخیر |

  • پروازِ خیال ...

 

جمعه ها باید زیر لب آواز بخوانی

باید برای خودت قصه بگویی

جمعه ها باید حواست باشد

پنجره های اتاقت را باز نگذاری

"تنهایی" نسیم سر به هواییست؛

می آید،

می پیچد بین موهایت

و از چشمانت لیز می خورد...

 

| نرجس باقرزاده |

  • پروازِ خیال ...

 

از وقتی

دوست داشتنت

در رگ هایم جریان گرفت

جور دیگر زنده ام

انگار

ماهی های سرخ

از زیر پوستم

راه دریا را

پیدا کرده اند...

 

| محسن حسینخانی |

  • پروازِ خیال ...