کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سمانه سوادی» ثبت شده است

بوسیدمت

۲۱
دی

 

حرف برای گفتن زیاد بود،

وقت کم...

بوسیدمت!

 

| سمانه سوادی |

  • پروازِ خیال ...

به او نزدیکم

۲۵
خرداد


من مردی را می ‎شناسم

که تمام ِدوراهی‎های ِمرا ترمز می ‎زند...

و آیینه‎اش را تنظیم می‎ کند 

درست رویِ لبخند ِمن...

سبز که می ‎شود

تمامِ قرمزها را رد می‎کند...

اما هنوز هم باور ندارد

من از آنچه در آیینه می ‎بیند

به او نزدیک‎ ترم!


| سمانه سوادی |

  • پروازِ خیال ...



نمی دانم چه مرگش شده این روزها

هی میلرزد...

وقتی صبح

با صدایی بیدار می شوم و

میدوم سمت پنجره

زنِ همسایه کیف شوهرش را گرفته و مرد

پاشنه ی کفشش را بالا میکشد

کیف و آغوش را با هم میدهد

بی انصاف میلرزد

میلرزد ..

وقتی ظهر

میروم برایِ خودم سیگار بگیرم

و کنجِ غربتِ پارک دودش کنم

زن شامی اش را لقمه میکند و مرد

برایش نوشابه باز میکند

خنده هایشان کفترها را میپراند

بی انصاف میلرزد

میلرزد ..

وقتی شب

خودم را به رخوت کاناپه تکیه میدهم

هی کانال عوض میکنم

هی زن نگاهش در نگاهِ مرد گره می خورد و

هی مرد گره را کور میکند و

هی کارگردانِ لعنتی کات نمیدهد

بی انصاف میلرزد

میلرزد

تنها که باشی

دلت حتی از دیدنِ یک " جفت " کفش هم 

میلرزد !


| سمانه سوادی |

  • پروازِ خیال ...

"ن" آور

۰۲
دی


به تو فکر میکنم و به پیاده رو هایی که قدم نزدیم...

به غـروب هایی که ندیدیم...

به مهمانی هایی که نرفتیم...

به قهوه هایی که نخوردیم...

به دست هایی که نگرفتیم...

به تو فکر میکنم...

به تو که "ن" آورِ تمامِ فعل هایم شده ای !


| سمانه سوادی |

  • پروازِ خیال ...

رفت!

۲۶
آذر


دستانم را کنار زد

چمدانش را برداشت

در را بست

و باران گرفت

چیک

چیک

چیک ...

پرستار در گوشم میگوید :

اگر آرام باشی

سرمت که تمام شد

دستانت را

باز میکنم !


| سمانه سوادی |

  • پروازِ خیال ...