کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صادق اسماعیلی الوند» ثبت شده است

سرباز شاعر

۰۱
ارديبهشت


می گویند مردان با احساس شاعر می شوند و مردان بی احساس، سرباز جنگ. اما تکلیف سرباز درون خواب های من چیست؟ هر شب می بینمش که در پایان جنگ به زمین افتاده و به اسلحه دشمن می نگرد که پیشانی اش را هدف گرفته است. از او می پرسند آخرین حرفت را بزن، آخرین خواسته ات. اما او فقط عکسی را از جیبش بیرون می آورد و می بوسد. نمی دانم عکس همسرش است، یا معشوقه اش، یا مادرش، یا فرزندش؟ نمی دانم در چه تاریخی کشته می شود. در چه ساعتی؟ نمی دانم کسی را دارد که برایش اشک بریزد یا نه؟

اما وقتی کسی که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد، تنها خواسته اش بوسیدن صاحب یک عکس باشد، چگونه می توان گفت که او بی احساس است؟

گلوله شلیک می شود و در پیشانی او جان می دهد. اما صدای شلیک از میدان می گذرد، سنگر ها، پل ها و شهر را سلام می دهد، و در اتاق من، به سرم اصابت می کند.

نمی دانم ساعت چند است. نمیدانم امشب چندم ماه است. فقط وقتی با سردرد از خواب می پرم، می بینم که هیچکسی را ندارم که دلواپسم شود، آرامم کند و بگوید تمام شد، فقط یک خواب بود.

تنها یک عکس برایم مانده که یادم می اندازد، من همان شاعرم که هیچ چیز برای از دست دادن نداشت جز بوسه ای که باید زودتر می زد، جز دستانی که باید محکمتر می گرفت، جز بیشتر بمان هایی که باید بیشتر می گفت، و حالا تمام این حسرت ها، پیشانی ام را هدف گرفته اند و با هر اشک و آهی شلیک می شوند، و صدای آن از اتاق می گذرد، شهر، پل ها، سنگرها و سربازی را سلام می دهد، که با لب هایی که هنوز روی عکس مانده، جان داده است.


| صادق اسماعیلی الوند |

  • پروازِ خیال ...


در سفره ی هفت سین امسال به جای سیب، عکس لبخندت را می گذارم. تنگ ماهی ها را از آب باران پر می کنم. دلم که مثل سیر و سرکه می جوشد را گوشه ی سفره می خوابانم و به درخت توی حیاط می نگرم که باهم کاشتیم و حالا بعد از سالها شکوفه زده.

چه کسی گفته با یک گل بهار نمی شود؟ من با همین چند شکوفه، بهاری را می بینم که در آن، تو با یک بغل سیب در گوشه ی لبانت از راه می رسی و می گویی: 

"امسال کلی کار داریم. باید دیوار ها را رنگ کنیم، به کودکان سر چهار راه عیدی بدهیم و سیزده بدر، انگشتانمان را به هم گره بزنیم".

آنوقت خانه به خانه ی شهر را می گردیم و می گوییم که با یک گل هم بهار می شود، اگر گونه های گل افتاده ی عزیزانتان را با عشق ببوسید.

تو خواهی آمد و من قبل از آمدنت به این فکر میکنم که چه بگویم تا باور کنی که تنهایی سفره ی هفت سین چیدن حال خوبی ندارد. دعای سال تحویل را تنهایی خواندن حال خوبی ندارد. عید را تنها به خود تبریک گفتن حال خوشی ندارد. اما چاره ی باغبانی که دانه دانه امید و آرزوهایش را زیر خاک خوابانده چیست؟! و چاره ی عاشقی که چشمش به در مانده.

مادربزرگم همیشه میگفت: "بخند دم عیدی. سال خوب از بهارش پیداست " و من به دنبال بهاری که تمام سال هایم را برای همیشه خوب و سبز می کند به کسی چشم دوخته ام که لبهایش گوشه ی قاب عکس می گوید سیب.


| صادق اسماعیلی الوند |

  • پروازِ خیال ...

پرواز می کنیم

۱۳
اسفند


خط کشی های عابر پیاده

برای آدمهای تنها خوب است

وگرنه من و تو

دوتایی در خیابان

قدم که نمی زنیم

پرواز می کنیم


| صادق اسماعیلی الوند |

  • پروازِ خیال ...