کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محسن حسینخانی» ثبت شده است

ساتن قرمز

۰۲
تیر

 

فکر می کردم

در این ظهر تابستانی

همان تاپ سفیدت را

که مثل تکه ای ابر می نشیند

بر نیم تنه ی آفتاب

بر تن کرده باشی

اما تو باز هم

غافلگیرم کرده ای

با این ساتن نازک قرمز

و چند تشبیه دست اول را روی دستم گذاشته ای

 من را به شب عید می بری

به ماهی سرخ سه دمی که در تنگی بلور می رقصد

به عصر ولنتاین وشاخه رزی فرانسوی که فروشنده قیمتش را بالا برده

آری

تنها تو می توانی

اینگونه در شعرهای من

دو فرهنگ را به زیبایی به هم گره زنی!

 

| محسن حسینخانی |‏

  • پروازِ خیال ...

غرق شدن در تو

۲۳
خرداد

 

شاید مرد رویاهایت نباشم

اما می توانم آنقدر در تو غرق شوم

که اگر روزی

سایه تو

سایه ی من را با تیر بزند

خودش کشته شود

و آینه ی جیبی کوچکت از دستت که بیوفتد

من هزار تکه شوم

آنقدر که عزرائیل گیج شود

نداند من توام یا تو من

خسته شود

بارو بندیلش را ببندد برود

بعد من تا آخرالزمان برای تو بمیرم

 

| محسن حسینخانی |‏

  • پروازِ خیال ...

 

از وقتی

دوست داشتنت

در رگ هایم جریان گرفت

جور دیگر زنده ام

انگار

ماهی های سرخ

از زیر پوستم

راه دریا را

پیدا کرده اند...

 

| محسن حسینخانی |

  • پروازِ خیال ...


خواستم برایت شعری بنویسم

آمدی و کنارم نشستی...

موهایت را باز کردی...

موهایت ‌ریخت روی دفترم!

خواستم ادامه دهم

دیدم لب هایت بوی بوسه گرفته...

و دکمه های پیراهنم دارند

برای بوسیدن سر انگشتانت 

بی تابی می کنند...

خواستم...

دیدم فایده ای ندارد!

دفترم را بستم...

این شعر هیچ وقت

مجوز نمی گرفت!


| محسن حسینخانی |

  • پروازِ خیال ...


فقط یک بار 

دست پخت خدا را چشیده ام 

آن هم وقتی بود

که برای اولین بار

لب های تو را

بوسیدم


| محسن حسینخانی |

  • پروازِ خیال ...


تنهایی عجیب به من می آید

جای تمام لباس هایم را گرفته

چشم هایم را قشنگ تر کرده

و موهایم را به سال ها بعد کشانده

تا به صورتم نزدیک تر شوند

تنهایی هیچ وقت از مد نمی افتد


| محسن حسینخانی |

  • پروازِ خیال ...


باید زمان می گذشت

زیبایی ات

آرام آرام

روی گونه هایم می نشست...

گاهی

باید در خانه می ماندم و

به رویای رنگین کمان فکر می کردم

گاهی هم

به خیابان می زدم

چترم را باز می کردم

و به صدای باران

قبل از زمین خوردنش گوش می دادم

باید زمان می گذشت

من و باران باهم دوست می شدیم

بعدزیبایی ات

آرام آرام 

روی گونه هایم می نشست.


| محسن حسینخانی |

  • پروازِ خیال ...


بگو دوستت دارم

و بگذار این واژه 

تا زیر خاک هم 

با ما بیاید!

با ما دوباره متولد شود!

این بار درختی شویم

که شاخه هایش انگشتان من باشند

برگ هایش موهای تو

بگو دوستت دارم

تا فردا همه باور کنند

آواز دو پرنده

که در قلب درختی لانه کرده اند 

چیزی جز "دوستت دارم" نیست!


| محسن حسینخانی |

  • پروازِ خیال ...

تو برکت خانه ای

۲۴
ارديبهشت


تو را

باید در سفره گذاشت!

کنار نان و نمک

تو

برکت خانه ای.


| محسن حسینخانی |

  • پروازِ خیال ...

دست خودم اگر بود...

۱۵
ارديبهشت


دست خودم اگر بود

دستت را می گرفتم

می بردمت 

جایی که دست هیچکس به ما نرسد

دست خودم اگر بود

تا آخر عمر

دست از  سرت برنمی داشتم

دست خودم اگر بود

دست به دامنت می شدم

که بمانی و نروی


دست خودم اگر بود...

دست خودم نبود!

دست تو بود که دست به سرم کرد

دست تو بود که دست پیش گرفت 

دست تو بود که  همدست شد با دلتنگی

حالا هم دست روی دلم نگذار

که خون است از دستت . . .


| محسن حسینخانی |

  • پروازِ خیال ...