کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مریم صفری» ثبت شده است


صدای خنده ات مرا به انحراف می کشد،

و روح خسته ی مرا به انعطاف می کشد!


ببین چگونه عاشقم که با امید دیدنت

دلم دو پای خسته را به کوه قاف می کشد،


کجای رشته گم شدی که من کلافه مانده ام 

و دل عذاب دیگری از این کلاف می کشد!


خدای من تو می شوی و یک اشاره ات مرا

دوباره پیش مردمان به اعتراف می کشد!


مرا فقط پرستشت و اشتیاق سجده ای

به کعبه ی نگاه تو به این طواف می کشد


همین خدا همین خدا، مرا به عشق ذات خود 

سه روز نه، که سالها به اعتکاف می کشد 


دوباره کفر گفته ام، دوباره توبه می کنم

دوباره دیدنت مرا به انحراف می کشد !


| مریم صفری |

  • پروازِ خیال ...

خوب نیست!

۲۷
آذر


اینکه دائم چشم من مانده به راهت خوب نیست،

یا که دلتنگم برای یک نگاهت خوب نیست؛

اشتباهی آمدی یک بار توی خواب من...

اینکه تکراری شود هی اشتباهت خوب نیست!


| مریم صفری |

  • پروازِ خیال ...


هی اشک من و شانه ی دیوار، نشد که !

تو، عشق،  پدر، دلهره، اخطار، نشد که !


از عشق بگویی و تب دیدنم، اما

بر آمدنت اینهمه اصرار، نشد که !


من بند به بندم به قرار تو بیاید

هر روز کنی بودنم انکار، نشد که !


از وحشت رسوایی خود خسته بگویم

تردید من، انگار نه انگار،  نشد که !


دنیای مرا برق نگاه تو بگیرد

هی بگذردم کار من از کار، نشد که !


دلداده ی خندیدن تو باشم و هربار

لبخند، ولی از سر اجبار، نشد که !


وقت سفر از درد نبود تو بگویم

هربار بگویی فقط این بار، نشد که !


تو دور شوی باز بماند ته فنجان

یک عاقبت خسته و تبدار، نشد که !


من، بی تو، خطر، خود کشی و حادثه،از مرگ

هر شب بدهد یک خبر اخبار نشد که


باید که از این مهلکه راحت شوم این بار

هی اشک من و شانه ی دیوار، نشد که!


| مریم صفری |

  • پروازِ خیال ...


من خودم خواستم از زندگی ام دور شوی

وه چه پایان خوشی بهر خودم ساخته ام


صبح فردا که خبر آمدت از خودکشی ام

نکند فکر کنی قافیه را باخته ام...!


| مریم صفری |

  • پروازِ خیال ...


چه کسی گفته که تو اینهمه آقا بشوی؟

به لغت مرد و یک عالمه معنا بشوی،


خب که چه ساده دل از اینهمه آدم ببری؟

مرحم درد دل هر زن تنها بشوی..


هی بپرسند که او یوسف کنعانی نیست؟

باعث خانه خرابی زلیخا بشوی،


تا کنون که نشدی همره دلدادگی ام    

نکند رحم دلت آمده حالا بشوی؟!


اینهمه دلبر و دلداده و عاشق داری

این خطا نیست که هی سد ره ما بشوی؟


الکی خوش بکنی قلب مرا با لبخند 

وقت دیدار پر از شاید و اما بشوی؛


کم کن از جاذبه ی شخصیتت بی وجدان..

رسمش این نیست که در قلب همه جا بشوی!


شهرت و مسأله ی قدرت تو کافی نیست؟

معنی اش چیست دگر اینهمه زیبا بشوی؟


| مریم صفری |

  • پروازِ خیال ...


شایع شده انتظار ما را کشته

یا درد فراق یار ما راکشته

بگذار بگویند که خود می دانیم

بی رحمی روزگار ما را کشته


بی رحمی روزگار بد معنی شد

یک عالمه انتظار بد معنی شد 

بادی زد و برگشت ورق، می دانی؟

محکوم طناب دار بد معنی شد 


محکوم طناب دار را هم رستیم

اصلا تو بگیر یک دل و یک دستیم

با اینهمه گل پشت چراغ قرمز

ما متهم ردیف اول هستیم 


| مریم صفری |

  • پروازِ خیال ...