کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نادر ابراهیمی» ثبت شده است

 

به یادم هست روزی مصرّانه به تو می گفتم: «ما هرگز خسته نخواهیم شد...هرگز»!

اما مدتی است، پی فرصتی می‌ گردم شیرینم، تا به تو بگویم: «ما نیز، خسته می شویم و خسته شدن، حق ماست»!

اینکه خسته می شویم و از نفس می افتیم و در زانوهایمان، دردی حس می کنیم، مسأله ای نیست. مسأله این است که بتوانیم زیر درختی، کنار جوی آبی، روی تخته سنگی، در کنار هم بنشینیم و خستگی از تن و روح بتکانیم!

خسته نشدن، خلاف طبیعت است همچنان که، خسته ماندن.

دیگر نمی گویم که ما تا زنده ایم، خسته نخواهیم شد بلکه می گویم: «ما هرگز، خسته نخواهیم ماند...»

 

| یک عاشقانه ی آرام / نادر ابراهیمی |

  • پروازِ خیال ...

تو خوب باش...

۲۷
شهریور


اگر این دنیا غریبه پرور است، تو آشنا بمان.

تو پای خوبی هایت بمان.

مردم حرف می زنند، حرف باد می شود می وزد در هوا و تو را دور تر می کند از تمام کسانی که "باور" برایشان یک چهار حرفی نا آشناست.

اگر کسی معنای عاشقانه هایت را نفهمید بر روی عشق خط نکش!

عاشقانه هایت را محکم در آغوش بگیر و بگذار برای داشتنش آغوشت را بفهمند.

دنیا خوب، بد، زشت، زیبا فراوان دارد

تو خوب باش...

تو زیبا بمان و بگذار با دیدنت هر رهگذر نا امیدی لبخند بزند، رو به آسمان نگاه کند 

و زیر لب بگوید:

هنوز هم عشق پیدا می شود...


| نادر ابراهیمی |

  • پروازِ خیال ...

پیری روح

۲۱
آذر


مدتیست میخواهم از تو خواهش کنم بپذیری که بعضی شبهای مهتابی

علیرغم جمیع مشکلات و مشقات، قدری پیاده راه برویم، دوش به دوش هم.

شبگردی بی شک بخشهای فرسوده ی روح را نوسازی میکند و تن را برای تحمل دشواریها، پرتوان.

از این گذشته، به هنگام گزمه رفتنهای شبانه، ما فرصت حرف زدن درباره بسیاری چیزها پیدا خواهیم کرد.

نترس بانوی من هیچکس از ما نخواهد پرسید که با هم چه نسبتی داریم و چرا تنگاتنگ هم،در خلوت،زیر نور بدر،قدم میزنیم.

هیچکس نخواهد پرسید و تنها کسانی خواهند گفت: این کارها برازنده ی جوانان است

که روحشان پیر شده باشد و چیزی غم انگیزتر از پیری روح وجود ندارد.

از مرگ هم صدبار بدتر است.


| نادر ابراهیمی |

  • پروازِ خیال ...


سخن عاشقانه گفتن، دلیل عشق نیست، 

عاشق کم است، سخن عاشقانه فراوان.

عشق عادت نیست، 

عادت همه چیز را ویران می کند،

از جمله عظمت دوست داشتن را.

از شباهت به تکرار می رسیم،

از تکرار به عادت،

از عادت به بیهودگی،

از بیهودگی به خستگی و نفرت.


| یک عاشقانه آرام / نادر ابراهیمی |

  • پروازِ خیال ...


بانو،بانوی بخشنده ی بی نیاز من!

این قناعت تو،دل مرا عجب می شکند...

این چیزی نخواستنت،و با هر چه که هست ساختنت...

این چشم و دست و زبان توقع نداشتنت، و به آن سوی پرچین نگاه نکردنت...

کاش کاری می فرمودی دشوار و نا ممکن، که من به خاطر تو سهل و ممکنش می کردم...

کاش چیزی می خواستی مطلقا نایاب،که من به خاطر تو آن را به دنیای یافته ها می آوردم...

کاش می توانستم همچون خوب ترین دلقکان جهان ،تو را سخت و طولانی بخندانم...

کاش می توانستم همچون مهربان ترین مادران،رد اشک را از گونه هایت بزدایم...

کاش نامه ای بودم، حتی یک بار با خوب ترین اخبار...

کاش بالشی بودم، نرم، برای لحظه های سنگین خستگی هایت...

کاش ای کاش که اشاره ای داشتی، امری داشتی، نیازی داشتی، رویای دور و درازی داشتی...

آه که این قناعت تو، این قناعت تو دل مرا عجب می شکند...


| چهل نامه کوتاه به همسرم / نادر ابراهیمی |

  • پروازِ خیال ...


عشق در لحظه پدید می آید، 

دوست داشتن در امتداد زمان.

این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است. 

عشق معیارها را درهم می ریزد، دوست داشتن بر پایه معیارها بنا می شود.

عشق ناگهان و ناخواسته شعله می کشد، دوست داشتن از شناختن و خواستن سرچشمه می گیرد. 

عشق قانون نمی شناسد ، دوست داشتن اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی ست. 

عشق فوران می کند ، چون آتشفشان و شره می کند ،چون آبشاری عظیم، دوست داشتن، جاری می شود ،چون رودخانه ای بر بستری با شیب نرم.

عشق ویران کردن خویش است، 

دوست داشتن، ساختنی عظیم...!


| نادر ابراهیمی |

  • پروازِ خیال ...


تو را می خواهم

برای پنجاه سالگی

شصت سالگی

هفتاد سالگی

تو را می خواهم برای خانه ای که تنهاییم

تو را می خواهم برای چای عصرانه

تلفن هایی که می زنند

و جواب نمی دهیم

تو را می خواهم

برای تنهایی

تو را می خواهم

وقتی باران است

برای راهپیمایی آهسته ی دوتایی

نیمکت های سراسر پارک های شهر

برای پنجره ی بسته

و وقتی سرما بیداد می کند

تو را می خواهم

برای پرسه زدن های شب عید

نشان کردن یک جفت ماهی قرمز

تو را می خواهم

برای صبح

برای ظهر

برای شب

برای همه ی عمر..


| نادر ابراهیمی |

  • پروازِ خیال ...


مگذار که عشق، به عادتِ دوست داشتن تبدیل شود!

مگذار که حتی آب دادنِ گلهای باغچه، به عادتِ آب دادنِ گلهای باغچه بدل شود!

عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست، پیوسته نو کردنِ خواستنی ست که خود پیوسته، خواهانِ نو شدن است و دیگرگون شدن.

تازگی، ذاتِ عشق است و طراوت، بافتِ عشق. 

چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟

عشق، تن به فراموشی نمی سپارد، مگر یک بار برای همیشه.

جامِ بلور، تنها یک بار می شکند. میتوان شکسته اش را، تکه هایش را، نگه داشتT اما شکسته های جام، آن تکه های تیزِ برَنده، دیگر جام نیست.

احتیاط باید کرد. همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز.

بهانه ها جای حسِ عاشقانه را خوب می گیرند...


| یک عاشقانه آرام / نادر ابراهیمی |

  • پروازِ خیال ...


یک بار، یک بار و فقط یک بار می‌توان عاشق شد. 

عاشقِ زن، عاشقِ مرد، عاشقِ اندیشه، عاشقِ وطن، عاشقِ خدا، عاشقِ عشق... 

یک بار، فقط یک بار. بار دوم دیگر خبری از جنس اصل نیست. 

شوقِ تصرف، جای عشق به انسان را می‌گیرد؛ 

خودنمایی جای عشق به وطن را، 

ریا جای عشق به خدا را... 

یک بار، یک بار، و فقط یک بار.

در عشق، حرفه‌ای شدن ممکن نیست 

مگر آنکه به بدکارترین ریاکارِ تن‌پرستِ بی‌اندیشه تبدیل شده باشیم.


| یک عاشقانه آرام / نادر ابراهیمی |

  • پروازِ خیال ...