کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سارا محمدی اردهالی» ثبت شده است

آنجا بود...

۰۲
تیر

 

آن کلمه‌ی دردناک را گفت

ساکت شدم

از اتاق بیرون رفتم

 

سه‌سال بعد

برگشتم

مهمان‌ها رفته بودند

 

کلمه

آنجا بود

 

| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

یادت

۲۴
اسفند

 

شنا می‌کنم

از این سو به آن سو

زیرآبی می‌روم

تا آن جا که نفس دارم

انگشتانم را به کف استخر می‌کشم

ناگهان

یادت

چون کوسه‌ای به سمتم برمی‌گردد.

 

| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

 

خیابان

در نیمه های شب

مثل من است

هر از چندی

خاطره ای بی احتیاط می گذرد

دلم

یک تصادف جدی می خواهد

پر سر و صدا...

آمبولانس ها سراسیمه وارد شوند

و کار از کار بگذرد...

 

| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

خیلی خسته

۱۷
تیر

 

خسته ام

خیلی خسته!

به من جایی بدهید

می خواهم بخوابم،

یک تخت خالی

یک دنیای خالی

یک قلب خالی...

 

| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

 

پیرزنی شوم

آلزایمر بگیرم

زنگ بزنم

انگار که پسرم هستی

بگویم چقدر دلم برایت تنگ است...

 

| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

فریاد کشید

۱۵
شهریور

 

فریاد کشید

مانند مردی ناامید

پیش از انداختن خود به آب

و به زندگی ادامه داد

مانند زنی ناامید

پیش از انداختن خود به آب

 

| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

نصف قلبم

۰۶
ارديبهشت


نصف قلبم را

به مردی دادم

که در شلوغی گم شد.

نصف دیگرش

به هیچ دردی نمی‌خورد!


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

آرامم

۱۶
دی


آرامم

شکل تورهای کتان لباس‌های خواب

شکل یک آباژور کم نور

در سالنی متروک

آرامم

شکل چمدان لباس‌های زمستانی

شکل یک رومیزی که هزار بار

در ماشین لباس‌شویی شسته شده

روی بند خشک شده

روی میز پهن شده

آرامم

شکل مدادهای سفید مدادرنگی‌ها

آرامم

و به اشک‌هایم کاری ندارم.


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

قوی باش

۱۰
ارديبهشت


آخرهای شب

از آینه بیرون می‌آید

شانه‌ها و کمرم را نوازش می‌کند

دست‌هایم را می‌بوسد

دریچه‌های قلبم را بتادین می‌زند

باندهایم را عوض می‌کند

می‌گوید قوی باش

و من

پیش از آن که

به صورتش نگاه کنم

به خواب می‌روم

آرام


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

دونات تمشک

۱۵
اسفند


زنی بود

در تمام کافه‌ها

دونات تمشک سفارش می‌داد

نمی‌دانست

پاییز یعنی چه

عشق بی‌فرجام یعنی چه

زنی که

مدام عاشق می‌شد

و همیشه خیال می‌کرد

بار اول است

دونات تمشک سفارش داده‌است...


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...


غروب ها 

لباس باز و بلند ارغوانى میپوشید

به لاله گوشش عطر میزد !

و منتظر هیچ کس نبود ...


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...


بداخلاقی عصرهایت

سوزنی است ک مخصوصا نخش نمیکنم!

من دوست دارم

دکمه ی آخر مانتو ام باز باشد...


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

باید گشت

۲۷
دی


چیزی جا گذاشته ام

دوسه خط شعر

دوسه تار مو

خیال یک بوسه

لای کتابی حتا

چه می دانم 

باید گشت

پشت سر چیزی مانده

مثل عطری که از رو نمی رود .....


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...


خوابیده‌ام روی تخت

جری‌تر از سیلوستر استالونه

مادر پماد می‌مالد

روی گرفتگی کمرم

چهل‌هزارتا دراز نشست زده‌ام

‌برای مبارزه با حریف خیالی‌ام

اشک‌هایم می‌ریزد

روی بالش مادر

از دردی به دردی سفر می‌کنم


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...


با دمپایی‌ راحتی

راه می‌افتد

کتاب‌های نیمه‌باز زیر تخت را بر‌می‌دارد

لباس‌های پراکنده را تا می‌کند

مداد‌ها و فنجان‌ها را جمع می‌کند

می‌آید پشت‌ سرت

دل‌دل می‌کند

نزدیک نرمه‌ی گوشت می‌آورد لبش را

صدای نفسش را حس می‌کنی

برمی‌گردی

اتاق خالی است

به‌هم‌ریخته و آشفته...


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...


هر از چندی نوشتن را رها می‌کنم

به انگشتانم خیره می‌شوم

می‌گفتی زنان زیبا آزارت می‌دهند

و هر انگشت من زنی زیباست

که آرامت می‌کند

به هر انگشتم که نگاه می‌کنم

یاد زنی زیبا می‌افتم

که از دستش گریزی نداری

می‌خندم

و نوشتن داستان تو را از سر می‌گیرم.

 

| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

نام او را نوشتم

۰۵
ارديبهشت


نام او را

پس از سال‌ها

در یادداشت‌های روزانه‌ام نوشتم

نام کوچکش را

برهنه

بدون اشاره و کد‌های عجیب و غریب

آیا می‌آیند حروف زیبای نامش را از میان کلماتِ امروز، آرامش، عجیب و سرانجام بیرون می‌کشند؟

نام او را نوشتم با جوهر آبی خوش‌رنگ

میان صفحات بسیاری

تند و سراسیمه نوشتم

آیا مرا می‌کِشند می‌برند, انگشتانم را خرد می‌کنند؟

تا صبح

تمام شب

نام او را خواهم نوشت


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

اردیبهشت آمده

۰۱
ارديبهشت


مادربزرگ اردیبهشت ماه

در خیابان پهلوی دوره ی کشف حجاب

عاشق شد

دایی سیاوش اردیبهشت ماه

در خیابان مصدق وقت بگیر و ببند

عاشق شد

اردیبهشت آمده دیر یا زود من هم

در خیابان ولیعصر

عاشق می شوم 


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

به خانه‌ام بیا

۲۶
فروردين


نان تازه بگیر

به خانه‌ام بیا

دریانورد خسته!

می‌خواهم لباس‌های خیست را

از تنت در بیاورم

شیر گرم کنم برایت..

بگویی

شانه‌هایم سکان زندگی توست

و من

پنجره‌های این شهر طوفان‌زده را محکم ببندم...


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...


دلم می‌خواهد

یک میس‌کال باشم برایت

شماره‌ای که سیوش نکرده‌ای

زیر لب تکرارم کنی

به یادم نیاوری 

دلم می‌خواهد

بی‌ اجازه‌ی تو

پادشاهی کنم

در ناخودآگاهت!


| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...