کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

زندان

چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۰۲ ب.ظ


زندان آن زن

مانتوی قرمزش بود

زندان آن پلیس ها

ماشین سیاه شان

زندان پدرم

کت و شلوار راه راهش بود

که راه اداره را فراموش نمی کرد

زندانی های زیادی

در خیابان راه می روند

با تلفن حرف می زنند

سیگار می کشند

مثلا آن زن

زندانش آشپزخانه ی کوچکی است

یا آن مرد

که زندانش را در آغوش گرفته

و دنبال شیر خشک می گردد

یا آن چند نفر

زندانشان اتوبوسی است

که هر روز شش صبح

به سمت کارخانه می رود


زندان من و تو اما

تخت خوابی دو نفره بود

که روزها از آن

فرار می کردیم

و شب ها

ما را باز می گرداندند

چراغ ها که خاموش می شد

زیر ملحفه ای راه راه

خود را به خواب می زدیم

تا صدای گریه ی

هم سلولی مان را نشنویم...


| حامد ابراهیم پور |

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۵/۰۲/۱۵
  • ۴۹۸ نمایش
  • پروازِ خیال ...

حامد ابراهیم پور

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی