کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

کاش تو راز من بودی

شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۳۷ ب.ظ


لاغر بود، با شانه های باریک، صورتی کشیده که موهای سرش هم کمی ریخته بود. یک مَرد کاملا معمولی!

نه...! هیچ زنی نمی تواند اینطور خودش را به یک مَرد معمولی بچسباند و شانه به شانه، با لبخند و نگاهی زیبا، با او در مسیری بلند، همقدم شود!

حتما آن مَرد، چیزی داشت که سالها اینطور زنی را محو خودش کرده بود!

من می گویم... "عشق"! ولی مرتضی نگاه زیباتری به آن دو داشت! 

او به دستان مرد اشاره کرد و گفت: "میبینی! قلبشان را توی یک مشت گرفته اند! طوری که هیچکس قادر به دیدن آن نیست. آنها رازی دارند که از دیگران پنهانش کرده اند تا افشا آن، آنها را از هم جدا نکند..."

من زیر لب و آرام می گویم: "کاش "تو" هم، راز من بودی"


| حمید جدیدی |

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۵/۱۱/۰۲
  • ۴۰۵ نمایش
  • پروازِ خیال ...

حمید جدیدی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی