کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

دیوانگی در پاییز

دوشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۱:۳۰ ب.ظ


میدانی چقدر لذت دارد این پاییزها را تنها گذراندن ، فکر کرده ای چقدر خوب است صبح زود از خواب بیدار شوی و خیابان سرد و خالی را برای رفتن به مقصدت تنها قدم بزنی،  لپ قرمز شده ی بچه مدرسه ای هارا بکشی، برایشان آرزوی موفقیت کنی و لبخندت را به صورتشان بپاشی ، پرتغال های سبز و ترش را با چشم های بسته بخوری و دلت ضعف برود از حال خوبی که داری...

آخ که چقدر دوس دارم این حس و حال را، هوای سردِ سرد را...مثلأ سوار تاکسی شوم و شیشه  را پایین بیاورم، باد بخورم، سرما بخورم 

نفس بکشم و در مقابل اعتراض مسافرهای دیگر بلند بخندم و بگویم: پنجره های بسته و شیشه ها مرا خفه میکند، باید نفس بکشم نفس...

بخندم و با دستم هوا را بگیرم و ببوسمش، نگاه خیره ی دیگران را که دیدم  بگویم: ببخشید اگر زیادی دیوانه أم و چشمانم را به روی تمام ناخوشی ها ببندم...

چقدر این حس های ریزو درشت پاییزانه خوب است، صبح های روشن، عصرهای تاریک!

اصلأ من شب را دوست ندارم اما غروب های شلوغ و سرد پاییز تمام عشق من است آنقدر که دلم میخواهد همه بجای من بروند خودم منتظر بمانم، جنب و جوش آدمهارا تماشا کنم  آسمان را که میخواهد پررنگ شود دوست داشته باشم ، عکس بگیرم و دلخوش شَوَم به پاییزی که تنهایی کَج و مَعوَجم  را زیباتر میکند.... برگ های خشک سال های پیش هنوز لای دفتر خاطراتم هست ، دلم میخواهد این پاییز تمام برگ هارا به خانه بیاورم و بگذارم لای دفترم...باید برگ های زیادی را از پاییز هدیه بگیرم حتی اگر کسی نداند برگ جمع کردن چه لذتی دارد ... حالا فهمیدی چرا میگویم

لذت دارد پاییز را تنها گذراندن؟ 

لذت دارد اینکه حواست پرتِ یک نفر نیست، پرتِ یک دنیاست با تمام اتفاق هایش...اتفاق های دل انگیز و خنده ها و دلخوشی های یواشکی اش...

راستی دیگران، ببخشید که بعضی هامان بیش از حد دیوانه ایم...


| نازنین عابدین پور |

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۹۶/۰۷/۰۳
  • ۱۴۸۹ نمایش
  • پروازِ خیال ...

نازنین عابدین پور

نظرات (۲)

صد در صد این یه دیوونس مث من
و خوشحالم ک خدا حواسش ب دیوانه ها هست:))
من دیوونه شب گردی پاییزم ک یخ بزنه نوک دماغم

دیوونه اینم ک بارون بزنه برم زیرش و بلند بلند بخندم
بعد سرما خورده بیام خونه و مامانم با لحن خاص خودش رو ب بابام یا خاهرم بگه 
این دیواااااانس
منم قاه قاه بخندم

روانی اینم ک از درد هم اغوشی پاییز بدن درد بگیرم و سردرد شم و گیر کنم تو رخت خاب و کارم ب دکتر برسه و پنی سلینای خوشحال:))
بعدم با صدای خشم تو خونه اهنگ بخونم:)))


پاسخ:
ای جان دیوونگی هاشو:))
خودمم با خوندن این نوشته دلم از این دیوونگی ها خواست و دلم واسش غش رفت
  • جواد جلالی
  • دیوانگی واژه عجیبی است ، از پشت تفکر میاد از ورای پیدا کردن خویش .. از بی نیازی شایدم از نخواستن اما نوشتن چه حس خوبی به ادم میده حسی به بزرگیه حرفای نزده به قشنگی دیوانگی یه چیزی مثل رقصیدن با چشم بسته برای خود خودت اخیش حالم خوب شد 
    ارزوی خوب برای نویسنده خوب نازنین عابدین پور
    پاسخ:
    :))
    همچنین برای شما
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی