کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

ترس از متعهد شدن

دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۸، ۰۱:۴۰ ق.ظ


بعد از چند ثانیه مکث در مکالمه ی تلفنی مان، حرف آخرش را زد و گفت:

«بهتره که فقط دوست باشیم...این طوری به نفع جفتمونه! »

سکوت کردم...

آخر دیگر این چه صیغه ای بود که باب شده بود! جاست فرند یا همان دوست اجتماعی، آن هم بعد از یک رابطه ی عاطفی! مگر می شد؟!

می دانستم ترس از رابطه دارد، ترس از گیر کردن در یک احساس و یا شاید هم ترس از متعهد شدن به یک احساس...

بارها گفته بود در همین مدت کم اگر همچین احساسی بینمان شکل گرفته است، پیش برویم شدیدتر می شود‌...و واضح بود که بخاطر تجربیات تلخ گذشته اش این را نمی خواهد.

سعی کردم متمرکز بشوم که گفتم :

«ببین...من دنبال یک احساس عمیق و شدید نیستم دیگه...

تا اینجای زندگیم پوست انداختم تا به این نتیجه رسیدم که اینکه کسی بلد باشه حال آدمو خوب بکنه، اینکه کسی بهت آرامش بده، مهم تر از عشقی شدید هست که فقط می سوزونه...من دنبال این حال خوبم...که هم حال خودم خوب بشه هم تو »

سکوتی کرد و گفت :

« می دونم...اما این خواسته ی تو هست...

خواسته ی من اینه که بدون قطع ارتباط دوتا دوست معمولی باشیم...تمام ! »

واقعیت این بود که نمی توانستم اصرار به چیزی بورزم هر چند رابطه در اوایل با اصرار خودش پیش رفته بود، هر چند وسط رابطه خودش تصمیم گرفت شکل رابطه را عوض کند...اما جای اعتراض بیشتری باقی نمانده بود، زیرا نمی توانستم دیدگاهش را نسبت به مسائل به زور عوض کنم.

تا همان جای زندگی ام برای رسیدن به خواسته هایم تمام تلاشم را می کردم تا در آینده مدیون احساس و زندگی ام نباشم. اما دست و پا زدن بیش از حد فقط خودم را غرق می کرد! 

دوست داشتم که برایش دیده شوم اما به خوبی واقف بودم که رابطه مانند قایقی هست که باید دو طرف همسو با هم پارو بزنند وگرنه پارو زدن یکی از طرفین به تنهایی قایق را به جایی نخواهد رساند...

سکوتم کش دار شد که ادامه داد:

«حق انتخاب داری...یا از این جای راه به بعد مثله دوتا دوست پیش بریم و یا...

کلا قطع بشه اگه اذیت میشی... »

بعد از چند ثانیه مکث بدون حرفی اضافه گفتم:

«باشه...پس خداحافظ »

کمی جا خورد اما نمی دانست که بیشتر از حال خوب و آرامش، بیشتر از احساس شدید و مداوم، شخصیت، غرور و ارزش آدم ها برایشان مهم است...


| مریناز زند |

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۹۸/۰۱/۱۲
  • ۳۹۵ نمایش
  • پروازِ خیال ...

مریناز زند

نظرات (۱)

امان از این رابطه ها که گند زد به همه چی....
ادعای روشنفکریشونم میشه
پاسخ:
متاسفانه...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی